اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۲۱ مهر ۱۴۰۴

اگر حدیث نقل کنی، گردنت را خواهم زد

متن فارسی

 

سنت دانی معاویه
معاویه ای که سنت پیامبر (ص) را قدر نمی نهد چه نصیبی ممکن است از سنت دانی داشته باشد؟ احمد حنبل در مسندش می نویسد: “عبدالله بن عامر می گوید: خودم شنیدم که معاویه حدیث می خواند و می گفت: برحذر باشید از احادیث پیامبر خدا (ص) مگر آن حدیث ها که در دوره عمر بود “. این تهدید و بر حذر داشتن از احادیثی که بعد ازدوره عمر نقل و روایت گشته چه معنی دارد؟ مگر پس از آن دوره جعل حدیث شایع و بسیار شده؟ یا اصحاب مورد اعتماد و موثقی که در دوره عمر و پیش از آن وجود داشتند پس از آن امانت و اطمینان را از دست دادند و غیر موثق گشتند؟ پنداری- نعوذ بالله- پس از آن جاعل حدیث و دروغ ساز گشته اند. و این حرف مستلزم آن است که بسیاری از احادیث که مدرک احکامند و پس از آن دوره روایت و نشرشده اند عیبناک  شمرده شود. مگر روایاتی که معلوم نیست در چه تاریخ ودوره ای نقل و بیان گشته اند- در دوره عمر یا پس از آن- بی اعتبار است و راویانش قابل اعتماد و موثق نیستند؟ اساسا مشخص نمی کنند که راویان، حدیث را در چه زمان و دوره ای نقل و روایت کرده اند تا بتوان ازروی آن روایات را به دو دسته تقسیم کرد و روایات موثوقان را از غیر موثوقان جدا ساخت. تازه، دوره عمر چه خصوصیتی دارد و چه ربطی به رد و قبول روایات؟ مگر حقائق و دقائق روایت شناسی و علم حدیث در آن دوره کاملا مکشوف و حاصل گشته است؟ چه کسی از عهده این مهم بر آمده است؟ یا مگر در آن دوره جز دست امانت به احادیث نرسیده و امکان دروغ سازی و روایت پردازی نبوده است و هر چه نقل و نشر گشته درست بوده و حقیقت محض؟ اگر چنین است آن حرف های پوچ را کی ودر چه زمانی به نام حدیث جا زده اند و بدعت ها از کی پدید آمده و سنت و احکام چه وقت دگرگون گشته است؟
همین حرفی که معاویه در حق سنت پیامبر (ص) زده کافی است بی اعتنائی و تحقیرش را نسبت به آن برساند، و همو کسی است که راوی حدیث و مبلغش را تحقیر و اهانت می کرده و گاه در جواب نقل و تذکر حدیث حرکت زننده و لجن باری می کرده است و با لحن خشونت بار و مستهجنی به مبلغان حدیث دشنام می داده و منعشان می کرده است. کسی که چنین رفتار و وضعی با حدیث پیامبر (ص) و محدثان و روایاتش داشته باشند فکر می کنید چقدر از آن آموخته باشد؟ یامگر باورکردنی است که چنین موجودی برای حدیث اعتبار و ارزشی قائل باشد و در رفتارو سیاست و کشورداری و اظهار نظر به آن استناد نماید و از آن استنباط کندو رای اجتهادی بر اساسش پیدا کند؟ چنین کسی نه تنها استناد و استنباط از حدیث نخواهد کرد، بلکه در عمل خویش متکی به آن نخواهد گشت، و تاریخ نشان می دهد که در کارهایش همین گونه بوده است.
علاوه بر این که جز مدتی کوتاه در اظهار مسلمانی بسر نبرده و فرصتی و استعدادی برای حیث آموختن نداشته در تمام دوره عمرش سرگرم منشی گری و استانداری و سلطنت بوده و جز به سیاست و اداره و جنگ و دعوا نپرداخته است. با این وصف کجا می توانسته سنت بیاموزد و در حدیث دانشمند گردد؟
تازه از چه کسی بیاموزد حال آن که اکثریت اصحاب از محل اقامت او- شام- دور بودند و معاشر وی یا بیابانگردهای آزاد شده فتوحات اسلامی بودند یا یمنی هائی ازراه به در کشیده شده- چنانکه در وصف معاشران معاویه آمده است- و او خود به اصحاب اهل مدینه- که حاملان احکام و ناقلان حدیث بودند- بدبین بود و به دیده اهانت و خواری می نگریست و بی پروا می گفت:
حجازیان تا وقتی با دین بودند حاکم مردم بودند و چون از آن بیگانه گشتند اهل شام حاکم مردم شدند. در نتیجه همین بدبینی و بدگوئی او و فرماندارانش مردم را از نقل و نشر حدیث باز می داشتند، و این معنا از آنچه حاکم نیشابوری در «مستدرک» نوشته پیدا است.

” نوف به عبدالله بن عمروبن عاص می گوید: تو شایسته تر از منی در نقل و بیان حدیث، تو یار پیامبر خدائی. عبدالله بن عمرو بن عاص در جوابش می گوید: اینها- یعنی حکام و فرمانروایان- ما را از نقل و بیان حدیث منع کرده اند. در حدیثی آمده است که معاویه به عبدالله بن عمر پیغام داده اگر اطلاع پیدا کنم که حدیث نقل و بیان کرده ای گردنت را خواهم زد باز به سبب همین بد بینی و بد خواهی بود که خون باز مانده نیکرو و پاک اصحاب را بریخت و سردارانی چون بسر بن ارطاه را فرستاد به مدینه طیبه تا بباد غارت و وحشت بگیردش و با شبیحخون های بی امان و مرگبار دمار از روزگارشان در آورد، و پس از او سگ توله اش یزید در حمله معروف” حره ” همان کار را تکرار کرد و ادامه داد، و راست گفته اند که هر کس چون پدر شود بیراه نرفته باشد.

 

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 10، ص: 482

 

 

متن عربی

السنّة:

و ما ذا تحسب أن یکون نصیب معاویة من علم الحدیث الذی هو سنّة رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم، من قوله و فعله و تقریره؟ لقد عرّفنا موقفه منها قوله هو فیما أخرجه أحمد فی مسنده «1» (4/99) من طریق عبد اللَّه بن عامر قال: سمعت معاویة یحدّث و هو یقول: إیّاکم و أحادیث رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم إلّا حدیثاً کان علی عهد عمر. لما ذا هذا التحذیر عن الأحادیث بعد أیّام عمر؟ أ لأنّ الافتعال و الوضع کثرا بعده؟ أم لأنّ الصحابة العدول الموثوق بهم علی عهد عمر و ما قبله منذ تصرّم العهد النبوی سُلبت عنهم الثقة بعد خلافة عمر؟ فکأنّهم ارتدّوا- العیاذ باللَّه- بعده کذّابین وضّاعین، و لازمه الطعن فی أکثر الأحادیث، و عدم الاعتداد بمدارک الأحکام، لأنّ شیئاً کثیراً منها انتشر بعد ذلک الأجل، و ما کانت الدواعی و الحاجة تستدعیان روایتها قبل ذلک، علی أنّ الجهل بتاریخ إخراجها، هل هو فی أیّام عمر أو بعدها یوجب سقوطها عن الاعتبار لعدم الثقة برواتها و روایتها، و لم تکن الرواة تُسجّل تاریخ ما یروونه حتی یُعلم أن أیّا منها محاط بسیاج الثقة، و أیّا منها منبوذ وراء سورها.

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 10، ص: 482

و ما خصوصیّة عهد عمر فی قبول الروایة و رفضها؟ أ لأنّ الحقائق تمحّصت فیه؟ و من ذا الذی محّصها؟ أم لأنّ التمحیص أفرد فیه الصحیح من السقیم؟ و من ذا الذی فعل ذلک؟ أم أنّ ید الأمانة قبضت علی السنّة عندئذ، و عضّتها بالنواجذ حرصاً علیها، فلم یبق إلّا لبابها المحض؟ فمتی وقعت تلکم البدع و التافهات؟ و متی بدّلت السنن؟ و متی غیّرت الأحکام؟ راجع الجزء السادس و هلمّ جرّا.

و لعلّ قول معاویة هذا فی سنّة الرسول صلی الله علیه و آله و سلم کافٍ فی قلّة اعتداده بها، أو أنّه کان ینظر إلیها نظر مستخفّ بها، و کان یستهین بقائلها مرّة، و یضرط لها إذا سمعها مرّة أخری، و ینال من رواتها بقوارص طوراً، و ینهی راویها عن الروایة بلسان بذی ء بکلّ شدّة و حدّة، إلی أشیاء من مظاهر الهزء و السخریّة «1» فما ظنّک بمن هذا شأنه مع السنّة الشریفة؟ فهل تُذعن له أنّه یعبأ بها و یحتجّ بها فی موارد الحاجة، و یأخذها مدرکاً عند عمله؟ أو ینبذها وراء ظهره کما فعل ذلک فی موارده و مصادره کلّها؟

و إنّ حداثة عهد معاویة بالإسلام و أخذه بالروایات بعد کلّ ما قدّمناه، و ما کان یُلهیه عن الإصاخة إلیها طیلة أیّامه من کتابة و إمارة و ملوکیّة، و إنّ حیاته فی دور الإسلام کلّها کانت مستوعبة بضروب السیاسة و إدارة شئون الملک و النزاع و المخاصمة دونه، فمتی کان یتفرّغ لأخذ الروایات و تعلّم السنن؟ ثم من ذا الذی أخذ عنه السنّة؟ و الصحابة جلّهم فی منتأی عن مباءته- الشام-، و لم یکن معه إلّا طلیق أعرابیّ، أو یمانیّ مستدرج، و هو یسی ء ظنّه بجملة الصحابة المدنیّین، حملة الأحکام و نقلة الأحادیث النبویّة، و یقول بمل ء فمه: إنّما کان الحجازیّون هم الحکّام علی الناس و الحقّ فیهم، فلمّا فارقوه کان الحکّام علی الناس أهل الشام «2». و علی أثر ظنّه السیّئ و قوله الآثم کان یمنع هو و أُمراؤه عن الحدیث عن رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم، کما یظهر ممّا

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 10، ص: 483

أخرجه الحاکم فی المستدرک «1» (4/486) من قول عبد اللَّه بن عمرو بن العاص لمّا قال له نوف: أنت أحقّ بالحدیث منّی، أنت صاحب رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم: إنّ هؤلاء قد منعونا عن الحدیث یعنی الأمراء. و جاء فی حدیث: إنّ معاویة أرسل إلی عبد اللَّه بن عمر فقال: لئن بلغنی أنّک تحدّث لأضربنّ عنقک «2».

و علی ذلک الظنّ أهدر دماء بقیّة السلف الصالح، و بعث بسر بن أرطاة إلی المدینة الطیّبة فشنّ الغارة علی أهلها، فقتل نفوساً بریئة، و أراق دماء زکیّة، و اقتصّ أثره من بعده جروه یزید فی واقعة الحرّة، و من یشابه أبه فما ظلم.