خلیفه به سعید- پسر عاص پسر سعید پسر عاص پسر امیه- صد هزار درم بپرداخت و به گفته ی بومخنف و واقدی: مردم این را که عثمان به سعید پسر عاص صد هزار درم بخشید ناپسند شمردند و علی و زبیر و طلحه وسعد و عبد الرحمن بن عوف در این باره با او به سخن پرداختند و او گفت که سعید با من خویشاوندی و همخونی دارد. گفتند: مگر بوبکر و عمر، خویشاوند و همخون نداشتند گفت: آن دو با جلوگیری از رسیدن اموال به دست خویشانشان امید ثواب داشتند و من با رساندن اموال به دست خویشانم امید ثواب دارم گفتند: به خدا سوگند که شیوه ی آن دو، نزد ما محبوب تر است از شیوه ی تو گفت: لا حول و لا قوه الا بالله!
امینی گوید: عاص- پدر این سعید- از آن همسایگان رسول (ص) بود که او را آزار می کردند و امیر مومنان او را در جنگ بدر با دیگر بت پرستان بکشت اما جانشین و دنباله ی او سعید همان است که به روایت ابن سعد جوانکی بیدادگر و ناز پرورده بودو پس از آن که ولید از حکومت کوفه برکنار شد او بی هیچ سابقه ای از طرف عثمان به جای وی منصوب شد و هنوز از راه نرسیده ازهمان نخستین روزش حریصانه آغاز به کارهائی کرد که احساسات را بر علیه خود برانگیخت و دل ها را به نگرانی انداخت ایشان را به گردنکشی و دشمنی نسبت داد و گفت راستی که دهکده ها و کشتزارهای عراق، باغستانی است برای کودکان قریش. آن گاه همین کودک است که به هاشم بن عتبه ی مرقال یعنی همان بزرگ یار پیامبر و همان نیک مردی ایراد می گیرد که در جنگ صفین پرچمداری علی با او بود و یکی از دو چشمش را در روز جنگ یرموک از دست داد و سپس در سپاه علی شهید شد و درگذشت. ابن سعد می نویسد: یک بار سعید بن عاص (یکی از بزرگان عثمان) در کوفه گفت: کدام یک از شماماه نو را دیده اید (و این را برای آن پرسید که ببیند ماه رمضان تمام شده یا نه) مردم گفتند ما ندیده ایم هاشم بن عتبه بن ابی وقاص گفت من آن را دیده ام. سعید به او گفت تو با اینیک چشمت بوده که از میان همه ی مردم آن را دیدی. هاشم گفت: مرا به چشمم نکوهش می کنی که آن را در راه خدا ازدست داده ام- چرا که چشم او در روز یرموک آسیب دیده بود- صبح که شد هاشم در خانه اش افطار کرد و مردم نزد او چاشت خوردند و چون خبر به سعید رسید کس به سراغ او فرستاد و کتکش زد و خانه اش را بسوخت چه گستاخ کرده است پسر عاص را بر این بزرگمرد از بزرگ یاران پیامبر که او را کتک می زند و خانه اش را می سوزاند که چرا دستور العملی را که درباره ی دیدن ماه رسیده اجرا کرده است مگر نه پیامبر می گوید: هلال را که دیدید روزه را آغاز کنید و هلال را که دیدیدروزه را بشکنید و به عبارتی: با دیدن آن روزه بگیرید و با دیدن آن روزه را بشکنید. هاشم مرقال نمی دانست که دستورها و هوس های آن فرمانروایان حتی در مورد دیدن ماه نیزگرد و خاک باید بکند و گواهی دادن به آن، گاهی از تبهکاری های نیامرزیدنی شناخته می شود و سیاست روز حتی در گواهی های مردمان نیز دخالت می کند وکسانی که گرایش به علی داشته باشند گواهی ایشان پذیرفته نیست.
یک بار مردم کوفه از دست او شکایت به خلیفه بردند و او اعتنائی نکرد و گفت: به محض آن که یکی از شما ستمی از امیرش ببیند از ما می خواهد که او را بر کنار کنیم، پس سعید با خاطر جمعی به کوفه برگشت و به مردم آن جا زیان بسیار رسانید و در سال 33 با دستوری که از خلیفه اش گرفت گروهی از نیکان کوفه و قرآن شناسان آن جا را به شام تبعید کرد و از شیوه ی زشت خود دست نکشید تا بار دوم در سال 34 از کوفه به سوی عثمان کوچید و آن جا با گروهی برخورد که برای شکایت از او به نزد عثمان شده و عبارت بودند از: اشتر بن حارث، یزید بن مکفف، ثابت بن قیس، کمیل بن زیاد، زید بن صوحان، صعصعه بن صوحان، حارث اعور، جندب بن زهیر، ابو زینبازدی، اصغر بن قیس حارثی. که از خلیفه می خواستند سعید را بر کنار کندو او نپذیرفت و به وی دستور داد بر سر کارش برگردد و آن گروه نیز پیش ازاو به سوی کوفه بازگشتند و در آن جا فرود آمدند و او نیز در پی ایشان روان شد و مالک اشتر بن حارث در میان لشکری سوار شد، تا او را از ورود به کوفه باز دارد پس جلوی او را گرفتند تا به سوی عثمان بازش گردانیدند و شد آن چه شد.
آری خلیفه خواست پیوند خویشاوندی اش با این جوانک تبهکار رااستوار گرداند و آن هم با دادن آن مبالغ بیش از حد و حق وی از بیت المال- اگر اصلا بپذیریم که او کوچکترین حقی در آن داشته است- که هر گاه این بخشش ها حق وی بود بزرگان صحابه، و پیشاپیش همه امیرمومنان، بر آن ایراد نمی گرفتند. اما این که عثمان عذر و بهانه آورده است که او با رسیدگی به خویشانش امید ثواب داردهمچنان که عمر و بوبکر با جلوگیری ازرسیدن اموال زیاد به خویشانشان از بیت المال، امید ثواب داشتند سخنی پوچ است زیرا رسیدگی به خویشان آن گاه پسندیده و نیکو است که هزینه ی آن از مال خالص خود شخص پرداخت شود نه از اموالی که همه ی مسلمانان در آن حق دارند و هر کس چیزی را که مال خودش نیست ببخشد درستکار نبوده و امین صاحبان مال شمرده نمی شود و کارچنین کسی به گناه نزدیک تراست تا پاداش خیر.
(الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب ج 8 ص 380)