1- از زبان بریده آوردهاند که پیامبر گفت: خدا به من دستور داده که چهار تن را دوست بدارم و مرا آگاه کرد که خود ایشان را دوست میدارد: على، ابوذر، سلمان، مقداد
این گزارش را هم ترمذى در صحیح خود 2/213 آورده است و هم ابن ماجه در سنن خود 1/66 و هم حاکم در مستدرک 3/130- که جداگانه نیز حکم به صحت آن داده- و هم ابو نعیم در حلیة 1/172 و هم بو عمر در استیعاب 2/557 و هم ابن حجر در اصابة 3/455 چنان که سیوطى نیز در جامع الصغیر آن را آورده و جداگانه نیز حکم به صحت آن داده و حکم او را مناوى نیز در شرح جامع الصغیر تصدیق کرده 2/215، و سندى در شرح سنن ابن ماجه مینویسد: ظاهر آن است که دستور خدا در این مورد، حکم واجب است و شاید هم که مستحب باشد و در هر یک از دو صورت آن دستورى که به پیامبر داده شده امت وى نیز باید فرمان برند و براى مردم سزاوار چنان است که به ویژه این چهار تن را دوست داشته باشند.
2- ابن هشام در سیره 4/179 مرفوعا آورده است که پیامبر گفت: خدا بیامرزد ابوذر را تنها میرود تنها میمیرد و تنها برانگیخته میشود
و ابن هشام در سیرة و ابن سعد در طبقات کبرى 4/170 در ضمن گزارش دفن ابوذر مینویسند: در آن هنگام عبد اللّه بن مسعود به آواى بلند گریست و مى گفت: راست گفت پیامبر، تنها میروى و تنها میمیرى و تنها بر انگیخته مى شوى. این گزارش را بو عمر در استیعاب 1/83 و ابن اثیر در اسد الغابه 5/188 و ابن حجر در اصابه 4/164 نیز آوردهاند.
3- بزار از طریق انس بن مالک مرفوعا آورده است که پیامبر گفت: بهشت مشتاق سه کس است: على و عمار و ابوذر
این گزارش را هم هیثمى در مجمع الزوائد 9/330 یاد کرده و مینویسد:
اسناد آن نیکو است.
4- بو یعلى از طریق حسین بن على آورده است که جبرئیل بر پیامبر فرود آمد و گفت: اى محمد خدا سه تن از یاران تو را دوست دارد تو هم ایشان را دوست بدار: على، ابوذر مقداد بن الاسود. مجمع الزوائد 9/330
5- طبرى آورده است که چون ابو درداء، ابوذر را یاد کرد گفت: رسول هنگامى او را امین میشمرد که هیچ کس را امین نمیشمرد و هنگامى با او راز میگفت که با هیچ کس راز نمیگفت کنز العمال 8/15
و احمد در مسند 5/197 آورده است که عبد الرحمن بن غنم گفت: من ابو درداء را در حمص ملاقات کرده چند شب نزد او ماندم و آن گاه گفتم تا خرم را آورده پالان نهادم و ابو درداء گفت من نیز باید در پى تو بیایم پس دستور داد خرش را آورده زین کردند و آن گاه هر دو سوار بر خر راه افتادند تا مردى که دیروز در جابیه، جمعه را نزد معاویه درک کرده بود آندو را بدید و بشناخت ولى آن دو وى را نشناختند پس آن دو را از گزارش کارهاى مردم آگاه کرد و سپس مرد گفت: خبر دیگرى هم هست که خوش ندارم از آن آگاهتان کنم زیرا شما خود نیز آن را خوش نمیدارید ابو درداء گفت: شاید خبر تبعید ابوذر است؟ گفت آرى به خدا. پس ابو درداء و یار همراهش نزدیک ده مرتبه گفتند انا للّه و انا الیه راجعون سپس ابو درداء گفت: مواظبشان باش و شکیبائى کن (و این همان سخن خدا است به صالح پیامبر در مورد پى کنندگان آن ناقه.) خدایا اگر ایشان ابوذر را تکذیب کردند من او را تکذیب نمیکنم خدایا اگر ایشان به او تهمت زدند من به او تهمت نمیزنم خدایا اگر ایشان او را خیانت کار شمردند من او را خیانتکار نمیشمارم زیرا پیامبر هنگامى او را امین میشمرد که هیچ کس را امین نمیشمرد و هنگامى با او راز گوئى میکرد که با هیچ کس راز گوئى نمیکرد سوگند به آن کس که جان ابو درداء در دست او است که اگر ابوذر دست راست مرا هم میبرید او را دشمن نمیگرفتم آن هم پس از آن که شنیدم رسول میگفت: آسمان سایه بر سر نیفکند …
خلاصهى گزارش بالا را حاکم نیز در مستدرک 3/344 آورده و جداگانه نیز حکم به صحت آن داده و ذهبى هم گوید: سندى نیکو دارد.
6- از طریق ابن حارث آوردهاند که چون در نزد ابو درداء ابوذر را یاد کردند وى گفت: به خدا که چون او حاضر میشد رسول (ص) او- و نه ما را- به خویش نزدیک میکرد و چون غایب میشد سراغ او را میگرفت و راستى که دانستم درباره او گفت: زمین بر روى خود بر نمیدارد و آسمان سایه بر سر نمیافکند، انسانى را که راستگوتر از ابو ذر باشد
کنز العمال 8/15، مجمع الزوائد 9/330، اصابه 4/63- به نقل از طبرانى و با این عبارت: رسول خدا (ص) هنگامى که ابوذر حاضر بود با او آغاز به سخن میکرد و چون غایب بود از او سراغ میگرفت
7- احمد در مسند خود 5/181 از طریق ابو الاسود دؤلى آورده است که او گفت: یاران پیامبر را دیدم و همانندى براى ابوذر ندیدم گزارش بالا را حافظ هیثمى در مجمع الزوائد آورده است
8- شهاب الدین ابشیهى در المستطرف 1/166 آورده است که جبرئیل در صورت دحیهى کلبى نزد پیامبر بود که ابوذر بر ایشان بگذشت و سلام نگفت جبرئیل گفت این ابوذر است اگر سلام میداد پاسخ او را میدادیم گفت: جبرئیل مگر میشناسیاش؟ گفت: سوگند به آن کس که تو را به راستى به پیغمبرى برانگیخت که او در ملکوت هفت آسمان معروفتر است تا در زمین پرسید چگونه خود را به این مقام رسانده گفت با پارسائیاش در برابر اموال نابود شوندهى جهان. این گزارش را زمخشرى نیز در باب 23 از ربیع الابرار یاد کرده است
الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج8، ص: 443