73 رأى خلیفه در مشک بیت المال
یک بار براى عمر مشکى آوردند پس دستور داد که میان مسلمین تقسیم کنند آنگاه دماغ خود را بست پس به او گفتند چرا بینیت را گرفتى پس گفت و آیا از آن به بویش منتفع میشود و روزى وارد بر همسرش شد پس با او بوى مشک یافت گفت این چىست؟ گفت من از مشک بیت المال مسلمین فروختم و با دست خودم وزن کردم پس چون انگشتم را در در این اثاث خانه مالیدم بوى گرفت، پس گفت: بده به من آن متاع را پس آن را گرفت و آب بر آن ریخت پس بویش نرفت، پس شروع کرد به مالیدن در خاک و بر آن آب ریختن تا بویش رفت. «1»
پس باید فقیه زبردست و جامع اینطور باشد و آیا خلیفه پرده میزد در جلوى چراغهاى مسلمین تا آنکه به نور آن روشن نشود یا سدّى میزد بر محل وزش باد صبا وقتی که بوئى از کشتزارى مسلمین حمل میکرد و امثال این انتفاعات قهریّه ای که دخلى به رضاء مالک در آن نیست، من که نمیدانم، انا لا ادرى.
الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج6، ص: 344