پیش از نزول آیه “و الله یعصمک من الناس “، عده ای از پیغمبر صلی الله علیه و آله حراست می نمودند، ولی پس از نزول این آیه، پیغمبر صلی الله علیه و آله سر خود را از حجره خود بیرون کرد و به مردم (نگهبانان و حراست کنندگان خود) فرمود: برگردید(یعنی بروید، دیگر نیازی به نگهبانی و حراست شما ندارم)، زیرا خداوند مرا نگهداری فرمود. در این قول نیز، جز این که پس از نزول وعده نگهداری خداوند، پیغمبر صلی الله علیه و آله نگهبانان خود را (از پیرامون جایگاه خود) متفرق ساخت، چیز دیگری وجود ندارد و متعرض هیچ گونه امری که پیغمبر صلی الله علیه و آله بدان جهت ترس و اندیشه برانگیختن مردم را در این داستان و یا به طور مطلق داشته، نمی باشد، و امتناعی ندارد از اینکه این امر همان داستان و مسئله غدیر باشد، و از طرفی روایات یاد شده در این کتاب و غیر آن، همین امر را تأیید و تعیین می کند.
طبری در علت نزول آیه نیز از قرظی یاد نموده که پیغمبر صلی الله علیه و آله هر وقت به منزلی فرود می آمد، اصحاب آن حضرت، درخت سایه داری انتخاب می کردند که پیغمبر صلی الله علیه و آله خواب نیمروز را در زیر آن درخت بیاساید. روزی هنگام آسایش پیغمبر(ص)، عربی بادیه نشین آمد و شمشیر خود را کشید و گفت: چه کسی از (حمله) من به تو مانع خواهد شد؟ پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود خدا. در این هنگام دست آن عرب لرزید و شمشیر از دست او افتاد. راوی می گوید: مرد عرب در آن حال، آن قدر سر خود را به درخت کوبید تا مغز او متلاشی گشت. پس خدای متعال آیه «و الله یعصمک من الناس.. تا آخر» را نازل فرمود.
این روایت تناقض دارد با آنچه که قبلا ذکر شد، مبنی بر این که نگهبانان، آن جناب را در بر می گرفتند تا هنگامی که این آیه نازل شد، زیرا بسیار دور از تصور است که با وجود نگهبانان در پیرامون جایگاه آن جناب و آویخته شدن شمشیر در نزد آن حضرت، آن عرب بادیه نشین، در حال استراحت آن حضرت بتواند به سوی ایشان راه بیابد. علاوه بر این، قبول چنین واقعه ای مستلزم این است که آیه مذکور، به طور پراکنده و متفرق نازل شده باشد، زیرا این روایت تصریح دارد که آن چه بعد از داستان آن عرب نازل شد، فقط این جمله از قول خدای تعالی بود: «و الله یعصمک من الناس»، و بین این داستان با ابتدای آیه – یا ایها الرسول بلغ… – سنخیت و مناسبتی وجود ندارد و با چنین کیفیتی، پذیرش چنین قولی (در سبب نزول آیه مزبور) که قرظی به تنهایی آن را روایت کرده دشوار و مشکل است، و بعید نیست که داستان آمدن عرب بادیه نشین، از جمله اتفاقاتی باشد که در پیرامون نص غدیر و نزول آیه به وجود آمده باشد و راویان ساده لوح پنداشته باشند که این آیه برای خاطر موضوع آن عرب بادیه نشین نازل شده است در حالی که سبب بزرگتر و مهمتری برای نزول آن وجود داشته و آن امر ولایت کبری بوده، وگرنه این حادثه، حادثه مهمی نبوده که برای خاطر آن آیه ای نازل گردد. و چه بسیار نظیر این امر اتفاق افتاده که مورد اهمیت و توجه قرار نگرفته، منتها چنین اتفاقی چون مقارن با نص ولایت علی علیه السلام اتفاق افتاده، اشخاص ساده لوح را به چنین وهم و پنداری افکنده است!
و طبری از ابن جریج روایت نموده که: پیغمبر صلی اللّه علیه و آله از بابت قریش اندیشناک بود، زمانی که این آیه – وَ اللَّهُ یعْصِمُک مِنَ النَّاسِ – نازل شد، آن حضرت دراز کشید و دو یا سه بار فرمود: هر کس اراده خوار کردن مرا نموده بیاید!
چه مانعی دارد که آن امری که رسول خدا صلی اللّه علیه و آله برای خاطر آن امر از قریش اندیشناک بود، همان نص خلافت باشد، چنان که احادیث و روایات مذکور به تفصیل بدان اشاره نموده است. پس، این روایت هم با آنچه که ما می گوییم ضدیت و منافاتی نخواهد داشت!
(الغدیر فی الکتاب و السنة ج 1 ص 440)
سیوطی در”لباب النقول” صفحه 117 از طریق ابن مردویه و طبرانی از ابن عباس ذکر نموده که: ابو طالب همه روزه مردانی از بنی هاشم را می فرستاد که از پیغمبر صلی الله علیه و آله نگهبانی و حراست نمایند، تا این که این آیه (و الله یعصمک من الناس) نازل گردید، پس از نزول این آیه و زمانی که ابوطالب خواست کسانی را برای حراست پیغمبر صلی الله علیه و آله بفرستد، آن جناب به عموی خود فرمود: همانا خداوند مرا از (شر) جن و انس حفظ و حراست فرمود.
این روایت مستلزم آن است که آیه مزبور در مکه نازل شده باشد، و این حدیث ناتوان تر از آن است که بتواند در قبال احادیث گذشته و اجماع سابق و نصوص مفسرین که اخیرا ذکر شد مقاومت نماید.
(الغدیر فی الکتاب و السنة ج 1 ص 445)