اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۲۶ خرداد ۱۴۰۴

ترس شیطان از عمر

متن فارسی

ویژگی ها و بایسته های خوانندگی و نوازندگی که روشن شد و پس از آوردن آن چه از پیامبر اسلام (ص) در این باره رسیده، اکنون باید پرسید آیا خردمندانه است که چنان گشاد بازی هائی به او ببندند که دامن پاکیزه ازهر گناهش را آلوده نشان دهد و او را از جایگاه خود به زیر آورده در پرتگاه نادانی بیفکنند؟ و آن گاه پندارند که آن که از آن پیشامدها چشم گرفته و در برابر نادرستی، ناخشنودی نموده و نادرستی آن را آشکار ساخته تنها عمر بوده است و بس- نه برانگیخته خدا (ص)-؟ و این چه اهریمنی است که از عمر می ترسد و پروائی از برانگیخته خدا (ص) ندارد؟ این چه پیامبری است که یا آهنگ سازها را می شنود و زنی بیگانه در برابر او دست افشانی و پایکوبی می کند و آواز می خواند و دف می زند؟ یا همسرش را بر سر چنین گذرگاه ها و انجمن های رسوا برپا می دارد و آن گاه می گوید: نه من سر و کاری باهیچگونه بازیگری و بیهوده کاری دارم و نه بازیگری و بیهوده کاری از سرگرمی های من است یا می گوید: نه من سر و کاری با هیچ گونه بازیگری و بیهوده کاری دارم و نه هیچ گونه بازیگری و بیهوده کاری از سرگرمی های من است یامی گوید: نه من سر و کاری با نادرستکاری دارم و نه نادرستکاری از سرگرمی های من است این چه بزرگمردی است که آوازه خوانی کنیزکان و دف زدن ایشان را در خانه خود می بیند و برای جلوگیری از ایشانلب نمی جنباند تا عمر از آن نوا و آهنگ ها در خشم شود و بگوید: ساز اهریمنی در خانه برانگیخته خدا؟ مگراین پیامبر همان کس نیست که چون آهنگسازی می شنید دو انگشت را در دو گوش خود می نهاد و از آن جا و آن راه دورمی شد نافع گفت: عبدالله پسر عمر آوای سازی شنید پس دو انگشت خود را دردو گوش خود کرد و از آن راه و از آن جا دور شد و به من گفت: نافع آوائی می شنوی؟ گفتم نه پس دو انگشت خود را از دو گوش خود به در آورد و گفت:من با برانگیخته خدا (ص) بودم و اوچنین آوائی شنید و چنین کرد مگر نه پسر عباس با پشترگمی به آئین نامه های ارجمند پیامبر گفت: دف ناروا است، ساز و خوانندگی و بازیگری ناروا است، نرد و شطرنج ناروا است،طبل و بربط ناروا است؟

آیا از برانگیخته خدا (ص) به شگفت نمی آئی که زنان سیاه در مسجد گرامی او- که گرامی ترین مرز و بوم های جهان است- بازی گری نمایند، دست افشانی و پای کوبی کنند و آواز بخوانند و او (ص) همراه با همسرش این ها را نگاه کنند و عمر آن زنان را از کار باز بدارد و پیامبر (ص) بگوید: عمر رهاشان کن!

آیا این سخنی که از چندین راه از زبان پاک ترین پیامبران آمده درست است که گفت: در پرستشگاه هاتان از آوردن کودکان و دیوانگان و از خرید و فروش و بگو مگو و از بلند کردن آواز و به کار بستن آئین های کیفری بپرهیزید؟ و گفت (ص) هر کس بشنود که مردی در پرستشگاه، گمشده خود را می جوید باید به او بگوید: خدا آن را به تو برنگرداند- پرستشگاه ها برای این کار بنیاد نهاده نشده؟- که این گزارش را مسلم و ابو داود و ابن ماجه و ترمذی آوردهاند.

و نیز گزارشی که مسلم و نسائی و ابن ماجه از زبان بریده آورده اند: مردی نشان شتر گمشده اش را در مسجد می خواست برانگیخته خدا (ص) گفت نیابی آن را پرستشگاه ها برای آنچه بنیاد نهاده شده ساخته گردیده و نیز گفت: در بازپسین روزگار، گروهی خواهند بود که سخن ایشان در پرستشگاه هاشان است خدا را با ایشان کاری نیست- و این گزارش راابن حبان در صحیح خود آورده است- و این که گفت: پرستشگاه ها را راه خود مگیرید مگر برای یاد خدا و نماز چه گمان می بری بر پیامبر پاکیزه از هر گناه، که پیش از برانگیخته شدن او نیز پروردگار پاک نگذاشت به شنیدن ساز و آواز پردازد و این جلوگیری از وی برای گرامی داشتن او بود و برای بزرگداشت پایگاهی که در پاکی داشت. آن گاه آیا پس از برانگیختن او- به گرامی پایگاه پیامبری- رهایش می کندتا با دل آسوده و بی هیچ نگرانی به آوازه خوانی زنان بیگانه گوش دهد و آنان برایش دست افشانی و پایکوبی نمایند؟ پاسداران گزارش ها از زبان فرمانروای گروندگان (ع) آورده اند که گفت از برانگیخته خدا (ص) شنیدم می گفت: از میان برنامه هائی که در روزگار نادانی پیاده می کردند من به هیچ یک از آن ها گرایش پیدا نکردم مگر دوبار که هر دوبار خداوند برتر از پندار میان من و خواسته ام جدائی افکند زیرا من شبی به کودکی از قریش که بالای مکه با من به چراندن چارپایان می پرداخت گفتم می شود گوسفندان مرا نیز بپائی تا به مکه درآیم و از بگو بخندهای شبانه جوانان برخوردار شوم او گفت برو پس من به این خواست راه افتادم تا به نخستین خانه از خانه های مکه رسیدم آوای خوانندگان و نوازندگانی شنیدم که دف می زدند و ساز می نواختند. گفتم اینهاچیست؟ گفتند فلان پسر فلان، فلان دختر فلان را به زنی گفته. پس من نشستم تا آنان را بنگرم و خداوند بر گوشم زد تا خوابم برد و بیدار نکرد مگر برخورد آفتاب. گفت: پس بهنزد یار همراهم شدم او پرسید چه کردیگفتم کاری نکردم- و گزارش را به او دادم- سپس شبی دیگر مانند آن چه بارگذشته از وی خواسته بودم، از وی خواستم، و او گفت برو پس به راه افتادم و هنگامی که به مکهآمدم مانند همان چه بار گذشته شنیده بودم شنیدم و آن شب هم که به مکه گام نهادم نشستم تا نگاه کنم پس خداوند به گوش من زد و به خدا سوگند که بیدارم نکرد مگر برخورد آفتاب پس به نزد یار همراهم برگشتم و گزارش را برای او بازگو کردم و دیگر هرگز خواست ناپسندی در من پدید نیامد تا خداوند مرا به پیامبری اش گرامی داشت.

ماوردی در اعلام النبوه ص 140 می نویسد هنگامی که پیش از برانگیخته شدن، پاکدامنی و برکناری اش از همه گناهان بدین گونه بوده و به این اندازه از آلودگی های روزگار نادانی دوری می گزیده بایستی پس از برانگیخته شدن، برتر از این باشد و از آلودگی ها دورتر. و در بایستگی این چگونگی ها برای او همین بس که اگر بگذارند باید از برترین برگزیدگان شود و اگر بر جای خود رهایش کنند از پرهیزکاران نیکوکار و از بزرگ ترین پیامبران در نزد خدای برتر از پندار گردد. آنگاه که برانگیخته شد سرشتی سره و پالوده داشت و دیدی والا و خدای برتر از پندار هنگامی او را فرستاد که پیشترشاو را سره و ناب و پالوده گردانیده واز آلایش ها پاک ساخته بود تا گمان های نادرست درباره او نرود و در چشم این و آن کوچک و سبک ننماید و تا مردمان با شتاب بیشتری سخن او را بپذیرند و فرمانبری از او را بهتر گردن نهند. اکنون با من بیائید تا از حکیم ترمذی که زمینه گزارش ها را با پخت و پزهایش دیگرگونه می نماید وسخن او در ص 105 گذشت بپرسیم چگونه پیامبری را ویژه محمد (ص) شناخته ومهربانی را ویژه بوبکر و درستی را ویژه عمر؟ که پنداشته است راه گشودن گروه هائی کور را نموده یا تخم دو زرده کرده کدام پیامبری است که ازدرستی جدا باشد؟ و کدام پیامبر است که از دارنده درستی پست تر باشد؟ و کدام درستی ای است که عمر برگزیده و شناخت آن برای پیامبر (ص) دست نداده؟ و باز با من بیائید تا رستاخیز دیگری را که زرکشی در الاجابه ص 67 برپا کرده بنگریم که آنجا در میان ویژگی های عایشه یکی هماین را یاد می کند که: به راستی برانگیخته خدا (ص) در پی خشنودی او بوده چه هنگامی که او به بازی می پرداخت و چه آن گاه که خود در روی او ایستاد تا بازیگری زنان سیاه را ببیند. سپس گوید “: که دانشوران از گزارش آن ها دستورهای بسیار دریافته اند و چه بزرگ است فرخندگی آن “. آیا این مرد می خواهد انگیزه ای برای سرفرازی عایشه دست و پا کند؟ یا لغزشی به شوهر وی بندد؟آیا او (ص) در کارهای شایسته در پی خشنودی وی بوده؟ یا این ” در پی بودن ” دامنه ای فراختر از این مرز داشته؟- که پناه به خدا از این سخن-آیا می شود بگوئیم که او (ص) تا جائی در پی خرسندی او بوده که در اینراه، آئین خدائی ای را هم که خود آورده بود زیر پا می گذاشت؟

چه دستوری است که از چنین دست آویز پست و ناچیز به دست آید؟ آفرین بر این نویسنده و زها زه از دانشورانی که بهاین گونه دستورها را به دست می آرند و خدا بسیار کند- بسیار نکند- همانند این فرخندگی ها را! وانگهی آیاپیمان بستن با خدا، ناروا را روا میسازد که پیمان آن آوازه خوان باخدا درست باشد؟ مگر در سخن گرامی پیامبرنیامده است که: روا نیست آدمی زاد با خدا پیمان بندد که گناهی بکند یا آن چه را در دسترس او نیست انجام دهد و نیز: هر که با خدا پیمان بندد که فرمانبرای او نماید باید فرمانبری نماید و هر که با خدا پیمان بندد که از فرمان او سربپیچد نباید چنین کند عقبه پسر عامر گفت کهخواهرم با خدا پیمان بست که بی کفش وبی روسری راه برود و چون من این را با برانگیخته خدا در میان نهادم گفت: به او بگو کفش بپوشد و روسری ببندد. و از زبان پسر عباس آورده اند که برانگیخته خدا (ص) در مکه به مردی گذشت که درآفتاب ایستاده بود پرسید: این را چه شده؟ گفتند: با خدا پیمان بسته که روزه بگیرد و تا شب بهسایه نرود و سخن نگوید و همچنان ایستاده باشد گفت: باید سخن بگوید وبه سایه رود و بنشیند و روزه اش را تا پایان روز داشته باشد. و هم گفت: کسی را نرسد میان خود و خدا پیمان بندد که کاری را به انجام برساند مگرکاری باشد برای خشنودی خدای برتر از پندار و هم گفت: پیمان بستن میان خود و خدا برای انجام کاری بر دو گونه است: اگر پیمان فرمانبری از خدا بندد، آن پیمان خدائی است و باید به کار بسته شود و اگر پیمان نافرمانی از خدا بندد آن پیمان اهریمنی است و نباید به کار بسته شود. بر بنیاد آن چه گذشت آیا برای پیمان بستن میان خود و خدا به انجام یک کار، نبایستی به جا آوردن آن برتر از انجام ندادنش باشد؟ و آیا نبایستی خواست انجام دهنده- از به جا آوردن آن- خشنودی خدا باشد و راهیافتن و نزدیک شدن به آستان پاک او؟ و آیا نباید پیمان بستن به گونه ای باشد که بشود هنگام بستن آن بگوئیم برگردن من که چنان کاری برای خدا بکنم؟ اکنون کدام برتری هست در دف زدن زنی بیگانه در برابر مردی بیگانه؟ و در آوازه خوانی اش و دست افشانی و پایکوبی اش رو در روی او؟ مگر آن که کسی بگوید: آن زنک یا پرستشگاه بزرگ ترین پیامبران، آن نارواها را روا ساخته یا گزاف گوئی در برتر خوانی- برتری های خلیفه- روا دانسته است که چنین یاوه هائی بافته شود.

(الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب ج 8 ص 111 تا 117)

 

متن عربی

 

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 8، ص: 111

إلی کثرة الکلام و الهذیان و الاهتزار کأنّه جانّ و ربّما صفق بیدیه، و دقّ الأرض برجلیه، و هکذا تفعل الخمر إلی غیر ذلک.

راجع «1»: سنن البیهقی (10/223)، نقد العلم و العلماء لابن الجوزی (ص 250)، تفسیر الزمخشری (2/411)، تفسیر القرطبی (14/52)، إرشاد الساری (9/164)، الدرّ المنثور (5/159، 160)، کنز العمّال (7/333)، تفسیر الخازن (3/46)، تفسیر الشوکانی (4/228)، نیل الأوطار (8/264)، تفسیر الآلوسی (21/67، 68).

نظرة فی الأحادیث المعنونة:

هذا شأن الغناء و الملاهی، و تلک ما یؤثر عن نبیّ الإسلام صلی الله علیه و آله و سلم أ فمن المعقول إذاً أن تعزی إلیه تلک المسامحة المزریة بعصمته، المسقطة لمحلّه، المسفّة به إلی هوّة الجهل؟ ثمّ یُحسب أنّ الذی تذمّر منهما و تجهّم أمام الباطل و دحضه هو عمر فحسب دون رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم؟ و ما هذا الشیطان الذی کان یفرَقُ «2» من عمر و ما کان یخاف رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم؟

أیّ نبیّ هذا و هو یسمع الملاهی، و ترقص بین یدیه الرقّاصة الأجنبیّة، و تضرب بالدفّ و تغنّی، أو یوقِف هو حلیلته علی تلک المواقف المخزیة، ثمّ

یقول: «لست من ددٍ و لا الدد «3» منّی.أو یقول: لست من ددٍ و لا ددٌ منّی.أو یقول: لست من الباطل و لا الباطل منّی» «4»؟

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 8، ص: 112

أیّ عظیم هذا یری فی بیته غناء الجواری و ضربهنّ بالدف و لا ینبس ببنت شفة غیر أنّ عمر یغضبه ذلک و یقول: أ مزمار الشیطان فی بیت رسول اللَّه؟ ألیس هذا النبیّ هو الذی کان إذا سمع مزماراً یضع إصبعیه علی أذنیه و نأی عن الطریق؟

قال نافع: سمع عبد اللَّه بن عمر مزماراً فوضع إصبعیه علی أُذنیه و نأی عن الطریق و قال لی: یا نافع هل تسمع شیئاً؟ فقلت: لا، فرفع إصبعیه من أُذنیه و قال: کنت مع رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم فسمع مثل هذا فصنع مثل هذا «1». ألیس ابن عبّاس قال أخذاً بالسنّة الشریفة: الدّفُ حرام، و المعازف حرام، و الکوبة حرام، و المزمار حرام؟

ألا تعجب من رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم و الحبشة تلعب فی مسجده الشریف أشرف بقاع الدنیا و تزفن و تغنّی و هو صلی الله علیه و آله و سلم و حلیلته ینظران إلیها، و عمر ینهاهنّ، و یقول النبیّ صلی الله علیه و آله و سلم: دعهنّ یا عمر؟

أ صحیح ما جاء

عن النبیّ الأقدس صلی الله علیه و آله و سلم من قوله بعدّة طرق: «جنّبوا مساجدکم صبیانکم، و مجانینکم، و شراءکم، و بیعکم، و خصوماتکم، و رفع أصواتکم، و إقامة حدودکم»؟

و قوله صلی الله علیه و آله و سلم: «من سمع رجلًا ینشد ضالّة فی المسجد فلیقل: لا ردّها اللَّه علیک. فإنّ المساجد لم تبن لهذا»؟ أخرجه «2» مسلم و أبو داود و ابن ماجة و الترمذی.

 

و ما أخرجه «3» مسلم و النسائی و ابن ماجة عن بریدة: أنّ رجلًا نشد فی

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 8، ص: 113

المسجد الجمل، فقال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم: «لا وجدت، إنّما بنیت المساجد لِما بنیت له»؟

و قوله صلی الله علیه و آله و سلم: «سیکون فی آخر الزمان قوم یکون حدیثهم فی مساجدهم لیس للَّه فیهم حاجة»؟ أخرجه ابن حبّان فی صحیحه «1».

و قوله صلی الله علیه و آله و سلم: «لا تتّخذوا المساجد طرقاً إلّا لذکر أو صلاة» «2»؟

و ما ظنّک بنبیّ العصمة یحول المولی سبحانه بینه و بین ما یهمّه من سماع المعازف و المزامیر قبل بعثته تشریفاً و تعظیماً لمکانته من القداسة، و یخلّیه واسع السرب رخیّ البال بعد مبعثه الشریف یسمع غناء الأجنبیّات و هی تزفن «3»؟

أخرج الحفّاظ بالإسناد عن أمیر المؤمنین علیه السلام قال: سمعت رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم یقول: ما هممت بشی ء ممّا کان فی الجاهلیّة یعملون به غیر مرّتین، کلّ ذلک یحول اللَّه تعالی بینی و بین ما أرید، فإنّی قلت لیلة لغلام من قریش کان یرعی معی بأعلی مکة: لو أبصرت إلی غنمی حتی أدخل مکة فأسمر بها ما یسمر الشباب. فقال: ادخل. فخرجت أُرید ذلک حتی إذا جئت أوّل دار من دور مکّة سمعت عزفاً بالدفوف و المزامیر، فقلت: ما هذا؟ قالوا: فلان ابن فلان تزوّج فلانة ابنة فلان، فجلست أنظر إلیهم فضرب اللَّه علی أُذنی فنمت فما أیقظنی إلّا مسّ الشمس، قال: فجئت صاحبی فقال: ما فعلت؟ فقلت: ما صنعت شیئاً، و أخبرته الخبر. قال: ثمّ قلت له لیلة أخری مثل ذلک، فقال: افعل، فخرجت فسمعت حین جئت مکة مثل ما سمعت و دخلت مکة تلک اللیلة فجلست أنظر فضرب اللَّه علی أُذنی فو اللَّه ما أیقظنی إلّا مسّ الشمس، فرجعت إلی صاحبی

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 8، ص: 114

فأخبرته الخبر، ثمّ ما هممت بعدهما بسوء حتی أکرمنی اللَّه برسالته «1».

قال الماوردی فی أعلام النبوّة «2» (140): هذه أحوال عصمته قبل الرسالة، و صدّه عن دنس الجهالة، فاقتضی أن یکون بعد الرسالة أعظم، و من الأدناس أسلم، و کفی بهذه الحال أن یکون من الأصفیاء الخیرة إن أمهل، و من الأتقیاء البررة إن أغفل، و من أکبر الأنبیاء عند اللَّه تعالی من أرسل مستخلص الفطرة، علیّ النظرة، و قد أرسله اللَّه تعالی بعد الاستخلاص، و طهّره من الأدناس، فانتفت عنه تهم الظنون، و سلم من ازدراء العیون، لیکون الناس إلی إجابته أسرع، و إلی الانقیاد له أطوع. انتهی.

و إلیّ نسائل ذلک الحکیم المتأوّل الذی مرّ کلامه (ص 65) عن أنّه کیف خصّ محمداً صلی الله علیه و آله و سلم بالنبوّة، و أبا بکر بالرحمة، و عمر بالحقّ، و حسب أنّه فتح باباً مُرتجاً من المعضلات، أو أتی بقرنی حمار، أیّ نبوّة تفارق الحقّ؟ و أیّ نبیّ هو أوضع من صاحب الحقّ؟ و أیّ حقٍّ اقتناه عمر لنفسه و عزب عن الرسول صلی الله علیه و آله و سلم عرفانه؟

و هلمّ معی إلی طامّة أُخری من الزرکشی فی الإجابة «3» (ص 67)، الذی عدّ فیها من خصائص عائشة: أنّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم کان یتبع رضاها کلعبها باللعب، و وقوفه فی وجهها لتنظر إلی الحبشة یلعبون. فقال: و استنبط العلماء من ذلک أحکاماً کثیرة فما أعظم برکتها! انتهی.

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 8، ص: 115

أو هل یرید هذا الرجل إثبات مأثرة لعائشة؟ أو ذکر مَزلّة لبعلها؟ و هل کان صلی الله علیه و آله و سلم یتّبع رضاها فی المشروع؟ أو کان اتّباعه أعمّ من ذلک؟- معاذ اللَّه- و هل من الممکن أن یتّبع رضاها حتی فی نقض ما جاء به هو من الشریعة الالهیّة؟ و أیّ حکم یستنبط من مثل هذا المدرک الساقط؟ فمرحباً بالکاتب، و زهٍ بالعلماء المستنبطین، و کثّر اللَّه أمثال هذه البرکات- لاکثّرها.

ثمّ هل النذر یبیح المحظور؟

و فی الحدیث الشریف قوله صلی الله علیه و آله و سلم: «لا نذر فی معصیة و لا نذر فیما لا یملک ابن آدم» «1».

و قوله صلی الله علیه و آله و سلم: «من نذر أن یطیع اللَّه فلیطعه، و من نذر أن یعصی اللَّه فلا یعصه» «2».

و قال عقبة بن عامر: إنّ أخته نذرت أن تمشی حافیة غیر مختمرة و أنّه ذکر ذلک لرسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم فقال: «مرها فلترکب و لتختمر» «3».

و عن ابن عبّاس قال: إنّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم مرّ برجل بمکة و هو قائم فی الشمس فقال: «ما هذا؟» قالوا: نذر أن یصوم و لا یستظلّ إلی اللیل و لا یتکلّم و لا یزال

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 8، ص: 116

قائماً. قال: «لیتکلّم و لیستظلّ و لیجلس و لیتمّ صومه» «1».

و قال صلی الله علیه و آله و سلم: «لا نذر إلّا فیما یُبتغی به وجه اللَّه تعالی» «2».

و قال صلی الله علیه و آله و سلم: «النذر نذران، فمن کان نذره فی طاعة اللَّه فذلک للَّه و فیه الوفاء، و من کان نذره فی معصیة اللَّه فذلک للشیطان و لا وفاء فیه» «3».

أ وَ لیس من شرط انعقاد النذر علی هذا الرجحان فی متعلّقه و کونه ممّا یُبتغی به وجه اللَّه لیکون مقرّباً إلیه سبحانه زلفی، فیصحّ للناذر أن یقول: للَّه علیّ کذا؟ فأیّ رجحان فی ضرب المرأة الأجنبیّة الدفّ بین یدی الرجل الأجنبیّ و فی غنائها و رقصها أمامه؟ إلّا أن یقول القائل: إنّ تلک الجاریة أو مسجد النبیّ الأعظم أباحا تلکم المحظورات. أو الغلوّ فی الفضائل- فضائل الخلیفة- أباح أن تستساغ.