ویژگی ها و بایسته های خوانندگی و نوازندگی که روشن شد و پس از آوردن آن چه از پیامبر اسلام (ص) در این باره رسیده، اکنون باید پرسید آیا خردمندانه است که چنان گشاد بازی هائی به او ببندند که دامن پاکیزه ازهر گناهش را آلوده نشان دهد و او را از جایگاه خود به زیر آورده در پرتگاه نادانی بیفکنند؟ و آن گاه پندارند که آن که از آن پیشامدها چشم گرفته و در برابر نادرستی، ناخشنودی نموده و نادرستی آن را آشکار ساخته تنها عمر بوده است و بس- نه برانگیخته خدا (ص)-؟ و این چه اهریمنی است که از عمر می ترسد و پروائی از برانگیخته خدا (ص) ندارد؟ این چه پیامبری است که یا آهنگ سازها را می شنود و زنی بیگانه در برابر او دست افشانی و پایکوبی می کند و آواز می خواند و دف می زند؟ یا همسرش را بر سر چنین گذرگاه ها و انجمن های رسوا برپا می دارد و آن گاه می گوید: نه من سر و کاری باهیچگونه بازیگری و بیهوده کاری دارم و نه بازیگری و بیهوده کاری از سرگرمی های من است یا می گوید: نه من سر و کاری با هیچ گونه بازیگری و بیهوده کاری دارم و نه هیچ گونه بازیگری و بیهوده کاری از سرگرمی های من است یامی گوید: نه من سر و کاری با نادرستکاری دارم و نه نادرستکاری از سرگرمی های من است این چه بزرگمردی است که آوازه خوانی کنیزکان و دف زدن ایشان را در خانه خود می بیند و برای جلوگیری از ایشانلب نمی جنباند تا عمر از آن نوا و آهنگ ها در خشم شود و بگوید: ساز اهریمنی در خانه برانگیخته خدا؟ مگراین پیامبر همان کس نیست که چون آهنگسازی می شنید دو انگشت را در دو گوش خود می نهاد و از آن جا و آن راه دورمی شد نافع گفت: عبدالله پسر عمر آوای سازی شنید پس دو انگشت خود را دردو گوش خود کرد و از آن راه و از آن جا دور شد و به من گفت: نافع آوائی می شنوی؟ گفتم نه پس دو انگشت خود را از دو گوش خود به در آورد و گفت:من با برانگیخته خدا (ص) بودم و اوچنین آوائی شنید و چنین کرد مگر نه پسر عباس با پشترگمی به آئین نامه های ارجمند پیامبر گفت: دف ناروا است، ساز و خوانندگی و بازیگری ناروا است، نرد و شطرنج ناروا است،طبل و بربط ناروا است؟
آیا از برانگیخته خدا (ص) به شگفت نمی آئی که زنان سیاه در مسجد گرامی او- که گرامی ترین مرز و بوم های جهان است- بازی گری نمایند، دست افشانی و پای کوبی کنند و آواز بخوانند و او (ص) همراه با همسرش این ها را نگاه کنند و عمر آن زنان را از کار باز بدارد و پیامبر (ص) بگوید: عمر رهاشان کن!
آیا این سخنی که از چندین راه از زبان پاک ترین پیامبران آمده درست است که گفت: در پرستشگاه هاتان از آوردن کودکان و دیوانگان و از خرید و فروش و بگو مگو و از بلند کردن آواز و به کار بستن آئین های کیفری بپرهیزید؟ و گفت (ص) هر کس بشنود که مردی در پرستشگاه، گمشده خود را می جوید باید به او بگوید: خدا آن را به تو برنگرداند- پرستشگاه ها برای این کار بنیاد نهاده نشده؟- که این گزارش را مسلم و ابو داود و ابن ماجه و ترمذی آوردهاند.
و نیز گزارشی که مسلم و نسائی و ابن ماجه از زبان بریده آورده اند: مردی نشان شتر گمشده اش را در مسجد می خواست برانگیخته خدا (ص) گفت نیابی آن را پرستشگاه ها برای آنچه بنیاد نهاده شده ساخته گردیده و نیز گفت: در بازپسین روزگار، گروهی خواهند بود که سخن ایشان در پرستشگاه هاشان است خدا را با ایشان کاری نیست- و این گزارش راابن حبان در صحیح خود آورده است- و این که گفت: پرستشگاه ها را راه خود مگیرید مگر برای یاد خدا و نماز چه گمان می بری بر پیامبر پاکیزه از هر گناه، که پیش از برانگیخته شدن او نیز پروردگار پاک نگذاشت به شنیدن ساز و آواز پردازد و این جلوگیری از وی برای گرامی داشتن او بود و برای بزرگداشت پایگاهی که در پاکی داشت. آن گاه آیا پس از برانگیختن او- به گرامی پایگاه پیامبری- رهایش می کندتا با دل آسوده و بی هیچ نگرانی به آوازه خوانی زنان بیگانه گوش دهد و آنان برایش دست افشانی و پایکوبی نمایند؟ پاسداران گزارش ها از زبان فرمانروای گروندگان (ع) آورده اند که گفت از برانگیخته خدا (ص) شنیدم می گفت: از میان برنامه هائی که در روزگار نادانی پیاده می کردند من به هیچ یک از آن ها گرایش پیدا نکردم مگر دوبار که هر دوبار خداوند برتر از پندار میان من و خواسته ام جدائی افکند زیرا من شبی به کودکی از قریش که بالای مکه با من به چراندن چارپایان می پرداخت گفتم می شود گوسفندان مرا نیز بپائی تا به مکه درآیم و از بگو بخندهای شبانه جوانان برخوردار شوم او گفت برو پس من به این خواست راه افتادم تا به نخستین خانه از خانه های مکه رسیدم آوای خوانندگان و نوازندگانی شنیدم که دف می زدند و ساز می نواختند. گفتم اینهاچیست؟ گفتند فلان پسر فلان، فلان دختر فلان را به زنی گفته. پس من نشستم تا آنان را بنگرم و خداوند بر گوشم زد تا خوابم برد و بیدار نکرد مگر برخورد آفتاب. گفت: پس بهنزد یار همراهم شدم او پرسید چه کردیگفتم کاری نکردم- و گزارش را به او دادم- سپس شبی دیگر مانند آن چه بارگذشته از وی خواسته بودم، از وی خواستم، و او گفت برو پس به راه افتادم و هنگامی که به مکهآمدم مانند همان چه بار گذشته شنیده بودم شنیدم و آن شب هم که به مکه گام نهادم نشستم تا نگاه کنم پس خداوند به گوش من زد و به خدا سوگند که بیدارم نکرد مگر برخورد آفتاب پس به نزد یار همراهم برگشتم و گزارش را برای او بازگو کردم و دیگر هرگز خواست ناپسندی در من پدید نیامد تا خداوند مرا به پیامبری اش گرامی داشت.
ماوردی در اعلام النبوه ص 140 می نویسد هنگامی که پیش از برانگیخته شدن، پاکدامنی و برکناری اش از همه گناهان بدین گونه بوده و به این اندازه از آلودگی های روزگار نادانی دوری می گزیده بایستی پس از برانگیخته شدن، برتر از این باشد و از آلودگی ها دورتر. و در بایستگی این چگونگی ها برای او همین بس که اگر بگذارند باید از برترین برگزیدگان شود و اگر بر جای خود رهایش کنند از پرهیزکاران نیکوکار و از بزرگ ترین پیامبران در نزد خدای برتر از پندار گردد. آنگاه که برانگیخته شد سرشتی سره و پالوده داشت و دیدی والا و خدای برتر از پندار هنگامی او را فرستاد که پیشترشاو را سره و ناب و پالوده گردانیده واز آلایش ها پاک ساخته بود تا گمان های نادرست درباره او نرود و در چشم این و آن کوچک و سبک ننماید و تا مردمان با شتاب بیشتری سخن او را بپذیرند و فرمانبری از او را بهتر گردن نهند. اکنون با من بیائید تا از حکیم ترمذی که زمینه گزارش ها را با پخت و پزهایش دیگرگونه می نماید وسخن او در ص 105 گذشت بپرسیم چگونه پیامبری را ویژه محمد (ص) شناخته ومهربانی را ویژه بوبکر و درستی را ویژه عمر؟ که پنداشته است راه گشودن گروه هائی کور را نموده یا تخم دو زرده کرده کدام پیامبری است که ازدرستی جدا باشد؟ و کدام پیامبر است که از دارنده درستی پست تر باشد؟ و کدام درستی ای است که عمر برگزیده و شناخت آن برای پیامبر (ص) دست نداده؟ و باز با من بیائید تا رستاخیز دیگری را که زرکشی در الاجابه ص 67 برپا کرده بنگریم که آنجا در میان ویژگی های عایشه یکی هماین را یاد می کند که: به راستی برانگیخته خدا (ص) در پی خشنودی او بوده چه هنگامی که او به بازی می پرداخت و چه آن گاه که خود در روی او ایستاد تا بازیگری زنان سیاه را ببیند. سپس گوید “: که دانشوران از گزارش آن ها دستورهای بسیار دریافته اند و چه بزرگ است فرخندگی آن “. آیا این مرد می خواهد انگیزه ای برای سرفرازی عایشه دست و پا کند؟ یا لغزشی به شوهر وی بندد؟آیا او (ص) در کارهای شایسته در پی خشنودی وی بوده؟ یا این ” در پی بودن ” دامنه ای فراختر از این مرز داشته؟- که پناه به خدا از این سخن-آیا می شود بگوئیم که او (ص) تا جائی در پی خرسندی او بوده که در اینراه، آئین خدائی ای را هم که خود آورده بود زیر پا می گذاشت؟
چه دستوری است که از چنین دست آویز پست و ناچیز به دست آید؟ آفرین بر این نویسنده و زها زه از دانشورانی که بهاین گونه دستورها را به دست می آرند و خدا بسیار کند- بسیار نکند- همانند این فرخندگی ها را! وانگهی آیاپیمان بستن با خدا، ناروا را روا میسازد که پیمان آن آوازه خوان باخدا درست باشد؟ مگر در سخن گرامی پیامبرنیامده است که: روا نیست آدمی زاد با خدا پیمان بندد که گناهی بکند یا آن چه را در دسترس او نیست انجام دهد و نیز: هر که با خدا پیمان بندد که فرمانبرای او نماید باید فرمانبری نماید و هر که با خدا پیمان بندد که از فرمان او سربپیچد نباید چنین کند عقبه پسر عامر گفت کهخواهرم با خدا پیمان بست که بی کفش وبی روسری راه برود و چون من این را با برانگیخته خدا در میان نهادم گفت: به او بگو کفش بپوشد و روسری ببندد. و از زبان پسر عباس آورده اند که برانگیخته خدا (ص) در مکه به مردی گذشت که درآفتاب ایستاده بود پرسید: این را چه شده؟ گفتند: با خدا پیمان بسته که روزه بگیرد و تا شب بهسایه نرود و سخن نگوید و همچنان ایستاده باشد گفت: باید سخن بگوید وبه سایه رود و بنشیند و روزه اش را تا پایان روز داشته باشد. و هم گفت: کسی را نرسد میان خود و خدا پیمان بندد که کاری را به انجام برساند مگرکاری باشد برای خشنودی خدای برتر از پندار و هم گفت: پیمان بستن میان خود و خدا برای انجام کاری بر دو گونه است: اگر پیمان فرمانبری از خدا بندد، آن پیمان خدائی است و باید به کار بسته شود و اگر پیمان نافرمانی از خدا بندد آن پیمان اهریمنی است و نباید به کار بسته شود. بر بنیاد آن چه گذشت آیا برای پیمان بستن میان خود و خدا به انجام یک کار، نبایستی به جا آوردن آن برتر از انجام ندادنش باشد؟ و آیا نبایستی خواست انجام دهنده- از به جا آوردن آن- خشنودی خدا باشد و راهیافتن و نزدیک شدن به آستان پاک او؟ و آیا نباید پیمان بستن به گونه ای باشد که بشود هنگام بستن آن بگوئیم برگردن من که چنان کاری برای خدا بکنم؟ اکنون کدام برتری هست در دف زدن زنی بیگانه در برابر مردی بیگانه؟ و در آوازه خوانی اش و دست افشانی و پایکوبی اش رو در روی او؟ مگر آن که کسی بگوید: آن زنک یا پرستشگاه بزرگ ترین پیامبران، آن نارواها را روا ساخته یا گزاف گوئی در برتر خوانی- برتری های خلیفه- روا دانسته است که چنین یاوه هائی بافته شود.
(الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب ج 8 ص 111 تا 117)