اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۲۱ مهر ۱۴۰۴

توصیف شخصیت ابن حجاج بغدادی

متن فارسی

شاعر:
ابو عبد اللّه، حسین بن احمد بن محمد بن جعفر بن محمد بن حجاج نیلى بغدادى از استوانه هاى تشیع و اعیان علماى مذهب و سرآمدى از سرآمدان علم و ادب است.
صاحب «ریاض العلماء» از بزرگان علمایش شمرده، چونان که ابن خلکان و ابو الفداء از اکابر تشیع و حموى در «معجم الادباء» از بزرگان شعراء شیعه، و دیگرى از سران دبیران.
در این صورت، قافیه پردازى فنى از هنرهاى او است چنان که دبیرى و نویسندگى از امتیازات فراوانش.
با قدمى استوار بر قله هاى علم و دانش بالا رفته، جز اینکه مقام والایش در ادب و شهرت عالمگیرش در نکته سنجى ماهرانه و سخن پردازى شاهانه- تا آنجا که در نسمة السحرش، معلم ثانى شمرده- آوازه علم و دانشش را تحت الشعاع گرفته و پرده بر روى آن کشیده است. ما در اینجا به مقتضاى وظیفه از هر دو جنبه حق او را ادا خواهیم کرد.

پایه علم و دانش:
مقام بلندش در علوم دینى و مهارت و کاردانى و حتى شهرتش در مجامع مذهبى بدان پایه بود که مکرر در مرکز خلافت اسلامى آن روز یعنى بغداد، سرپرستى امور حسبیه را عهده دار گشت. «1» این سرپرستى، خود منصبى از مناصب با شکوه علمى بود که عهده دارى و تولیت آن مخصوص پیشوایان دین و رهبران مذهب و اکابر ملت بوده و هم چنان که ماوردى در «احکام سلطانیه» ص 224 یاد کرده، «پایه و اساس مذهب بر آن استوار بوده و پیشوایان صدر اول مباشر این خدمت دینى می گشته اند».

حسبه یا امور حسبى:
حسبه یا امور حسبیه، عبارت از امر به معروف و نهى از منکر است که به معناى وسیع آن از تمام جهات، در میان مردم عموما، مورد اجرا قرار می گرفته. از جمله کسانى که در بغداد، قبل از شاعر ما ابن الحجاج، این خدمت با شکوه دینى و علمى را عهده دار گشته، فیلسوف بزرگ احمد بن طیب سرخسى، صاحب تألیفات گرانبهاى علمى در فنون مختلف است که در سال 283 هجرى مقتول شد، و بعد از شاعر ما، عهده دارى آن به فقیه شافعیه و پیشوایشان ابو سعید حسن بن احمد اصطخرى واگذار شد که در سال 328 دار فانى را وداع گفته است، آن چنان که در تاریخ ابن خلکان و مرآة الجنان یافعى و غیر آن دو یاد شده.
ماوردى در احکام سلطانیه ص 209 می نویسد:
از شرایط عهده دارى امور حسبیه این است که محتسب: آزاد، عادل، دادگستر صاحب نظر، با برش و کار کشته باشد، در امور دین متعصب و سرسخت بوده منکرات قطعیه اى را که همه مذاهب بر فساد آن اتفاق نظر دارند بشناسد.
فقهاء مذهب شافعى، در این معنى اختلاف نظر دارند که آیا محتسب، می تواند در موارد اختلاف مذاهب عقیده و اجتهاد خود را بر مردم تحمیل کند یا نه؟ ابو سعید اصطخرى معتقد بود که می تواند، و در این صورت باید گفت که محتسب باید دانشمندى باشد مجتهد و صاحب نظر تا بتواند در مورد اختلاف، راى شخصى خود را ابراز دارد.
سخن ماوردى پایان پذیرفت.
رشید الدین و طواط، در گذشته سال 573 می گوید:
سزاوارترین کارها که باید مورد توجه قرار گرفته، نظام آن تمشیت یابد و همت بر تأسیس مبانى و درستى تشریفات آن گماشته آید، کارى است که پایه دین و آئین بر آن استوار و مصالح اجتماعى مسلمین بدان برقرار خواهد گشت، و آن تولیت امور حسبیه است، که بدین وسیله منحرفین از جاده حق، براه آمده، فروماندگان وادى فسق و تباهى ادب یافته، بازوى شرع و دین نیرو گیرد و برخوردهاى اجتماعى بر پایه قانون و قاعده و مصالح همگانى انجام پذیرد.
شایسته آن است که تولیت این امر، کسى را سپرده آید که به دین دارى موصوف و به حفظ و امانت معروف، از رسوائى و بدنامى دور و از عیب و تهمت بر کنار بوده، پیراهن تقوى و درست کارى بر تن، به راه رشد و صلاح پویا و کوشا باشد.
(نقل از معجم الادباء ج 19 ص 31).
با توجه به اینکه شاعر ما ابن الحجاج، بارها عهده دار این خدمت خطیر اجتماعى گشته، و تصدى این منصب با شکوه، جز با احراز رتبه اجتهاد و وصول به مقام فقه و عدالت ممکن نیست، نیازى به اثبات شؤن نامبرده، و ستایش مقام علمى و اجتماعى او نمی ماند.
ابن الحجاج، دو مرتبه در بغداد، متولى امور حسبیه گشت: یک مرتبه در عهد خلیفه عباسى «مقتدر باللّه» چنان که از ابن خلکان و یافعى شنیدیم، و بار دگر، عز الدوله او را به این مقام اجتماعى برگزید و آن در دوران وزارت ابن بقیه بود که در سال 362 به وزارت رسیده و در سال 367 رخت از این جهان کشید، موقعى که ابن بقیه در منصب وزارت باقى بود، شاعر ما قصیده اى سروده و در مطلع آن چنین گفت:
اى وزیر! اگر می توانى انصاف ده و داد مظلوم بگیر، وگرنه با همه درباریانت از جاى برخیز.
* و در همین قصیده می گوید:
من که محتسب و بازرس اجتماعى این مردمم، کاش می دانستم چرا مقام و رتبه مرا نمی شناسید.

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏4، ص: 131

متن عربی

الشاعر

أبو عبد اللَّه الحسین بن أحمد بن محمد بن جعفر بن محمد بن الحجّاج النیلی البغدادی، أحد العمد و الأعیان من علماء الطائفة، و عبقریّ من عباقرة حملة العلم و الأدب، و قد عدّه صاحب ریاض العلماء «1» من کبراء العلماء، کما عدّه ابن خلّکان «2» و أبو الفداء من کبار الشیعة، و الحموی فی معجم أدبائه «3» من کبار شعراء الشیعة، و آخر من فحول الکتّاب، فالشعر کان أحد فنونه، کما أنّ الکتابة إحدى محاسنه الجمّة، و له فی العلم قننٌ راسیة، و قدمٌ راسخة، غیر أنّ انتشار أدبه الفائق، و مقاماته البدیعة فیه، و تعریف الأدباء إیّاه بأدبه الباهر، و قریضه الخسروانیّ و الثناء علیه بأنّه ثانی معلّمیه کما فی نسمة السحر «4»، أخفى صیت علمه الغزیر، و غطّى ذکره العلمیّ، و نحن نقوم بواجب الحقّین جمیعاً.

ینمُّ عن مقامه الرفیع فی العلوم الدینیّة و تضلّعه فیها و شهرته فی عصره بها تولّیه الحسبة «5» مرّةً بعد أخرى فی عاصمة العالم فی ذلک الیوم- بغداد، و هی من

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏4، ص: 131

المناصب الرفیعة العلمیّة التی کانت یُخَصُّ تولّیها فی العصور المتقادمة بأئمّة الدین، و زعماء الإسلام، و کبراء الأمّة، و هی کما قال الماوردی فی الأحکام السلطانیّة «1» (ص 224): من قواعد الأمور الدینیّة، و قد کان أئمّة الصدر الأوّل یباشرونها. انتهى.

الحسبة: هی الأمر بالمعروف، و النهی عن المنکر بین الناس کافّة، و ممّن ولیها ببغداد قبل المترجَم: الفیلسوف الکبیر أحمد بن الطیّب السرخسی صاحب التآلیف القیّمة فی فنون متنوّعة المقتول سنة (283) و تولّاها بعد عزل المترجَم عنها فقیه الشافعیّة و إمامها أبو سعید الحسن بن أحمد الإصطخری المتوفّى سنة (328)، على ما یُقال کما فی تاریخ ابن خلّکان «2»، و مرآة الجنان للیافعی «3» و غیرهما.

قال الماوردی فی الأحکام السلطانیّة «4» (ص 209): فمن شروط والی الحسبة أن یکون حُرّا، عدلًا، ذا رأی و صرامة، و خشونة فی الدین، و علم بالمنکرات الظاهرة.

و اختلف الفقهاء من أصحاب الشافعیِّ: هل یجوز له أن یحمل الناس فیما ینکره من الأمور التی اختلف الفقهاء فیها على رأیه و اجتهاده أم لا؟

على وجهین: أحدهما، و هو قول أبی سعید الإصطخری، أنّ له أن یحمل ذلک على رأیه و اجتهاده، فعلى هذا یجب على المحتسب أن یکون عالماً من أهل الاجتهاد فی أحکام الدین لیجتهد رأیه فیما اختلف فیه. انتهى.

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏4، ص: 132

و قال رشید الدین الوطواط المتوفّى سنة (573): إنّ أولى الأمور بأن تصرف أعنّة العنایة إلى ترتیب نظامه، و تقصر الهمم على مهمّة إتمامه، أمرٌ یتعلّق به ثبات الدین، و یتوقّف علیه صلاح المسلمین، و هو أمر الاحتساب، فإنّ فیه تثبیت الزائغین عن الحقّ، و تأدیب المنهمکین فی الفسق، و تقویة أعضاد أرباب الشرع و سواعدها، و إجراء معاملات الدین على قوانینها و قواعدها، و ینبغی أن یکون متقلّد هذا الأمر موصوفاً بالدیانة، معروفاً بالصیانة، معرضاً عن مراصد الریب، بعیداً عن مواقف التهم و العیب، لابساً مدارع السداد، سالکاً مناهج الرشاد. معجم الأدباء (19/31).

ففی تولیة شاعرنا المترجَم الحسبة مرّةً بعد أخرى، غنىً و کفایة عن سرد جمل الثناء على علمه و فقهه و إطراء عدله و رأیه، و اجتهاده فی جنب اللَّه و صرامته، و خشونته فی الدین، و رشاده و سداده، و قد تولّاها مرّتین فی بغداد: مرّة على عهد الخلیفة العبّاسی المقتدر باللَّه کما سمعته من ابن خلّکان و الیافعی، و أخرى أقامه علیها عزّ الدولة فی وزارة ابن بقیة الذی استوزره عزّ الدولة سنة (362) و توفّی سنة (367)، و قد کتب المترجَم إلیه فی وزارته قصیدة، أوّلها:

أیّها ذا الوزیر إن أنت أنصف            – ت و إلّا فقم مع الجیرانِ‏

و یقول فیها:

لیت شعری أ لستُ محتسبَ النا             سِ فلِمْ لیس تعرفونَ مکانی‏