اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۲۱ مهر ۱۴۰۴

جانشین پیامبر(ص)، فجأه را مى ‏سوزاند

متن فارسی

9 جانشین پیامبر، فجأه را مى سوزاند
مردى از سلیمیان که او را فجأه مى گفتند- و همان ایاس پسر عبد اللّه پسر عبد با لیل پسر عمیره پسر خفاف است- بر بوبکر درآمد و به وى گفت من مسلمانم و مى خواهم به راستى با بد کیشانى که از راه ما باز گشته اند پیکار کنم یارى ام کن و چارپائى به من ده، بوبکر او را بر چارپائى نشانده جنگ افزارى به وى داد، او بیرون شد و به جان مردم افتاده دارائى هاى مسلمانان و از کیش باز گشتگان را از ایشان مى گرفت و هر کس را از دادن خوددارى مى کرد گزند مى رسانید و با او مردى از شریدیان بود که او را نجبه پسر ابو المیثاء مى گفتند چون گزارش کارش به بوبکر رسید به طریفه پسر حاجز نوشت: به راستى دشمن خدا فجأه با این پندار نزد من آمد که مسلمان است و از من خواست او را نیرومند سازم تا با کسانى که از اسلام باز گشته اند نبرد کند من او را جنگ افزارى و هم ستورى براى سوارى دادم و سپس گزارشى چون و چرا ناپذیر به من رسید که دشمن خدا به جان مردم افتاده دارائى هاى مسلمانان و از کیش بازگشتگان را مى گیرد و هر که با او ناسازگارى نماید مى کشد، اینک تو با کسانى از مسلمانان که همراه دارى به سوى او رو تا او را بکشى یا دستگیر کنى و به نزد من آرى.
طریفه بر سر او شد و چون مردم به هم پیوستند تیراندازى هائى در میانه در گرفت و نجبه پسر ابو المیثاء با تیرى که به او خورد کشته گردید و چون فجأه پایدارى مسلمانان را دید به طریفه گفت به خدا سوگند تو براى این کار سزاوارتر از من نیستى تو از سوى بوبکر فرمانروائى و من نیز از سوى او فرمانروایم طریفه به او گفت: اگر راست مى گوئى افزار جنگ را بر زمین گذار تا با هم به نزد بوبکر شویم او بپذیرفت و با وى بیرون شد و چون به نزد بو بکر رسیدند وى بفرمود تا طریفه پسر حاجز با او به سوى بقیع بیرون شود و در آنجا وى را به آتش بسوزاند طریفه او را به همانجا که براى درخواست باران یا بر مردگان نماز مى خواندند بر دو آتشى بر افروخت و او را در میان آن افکند و به گفته طبرى: در جائى که مردم مدینه نماز مى گزاردند آتشى براى وى برافروخت و هیزم بسیار بر آن ریخت و سپس دست و پاى او را بسته میان آتش افکند و به گفته ابن کثیر: دست هاى او را پشت گردنش بست و او را دست و پا بسته به میان آتش افکند و بسوخت «1».
امینى گوید: سخن ما در این باره همان است که پیشتر گفتیم: شکنجه کردن و سوزاندن کسى به آتش روا نیست و تازه فجأه چنان مى نمود که مسلمان است و خلیفه نیز در روزى که سلاح و ستور به او داد با دیده پذیرش به او مى نگریست- هر چند بر بنیاد گزارشى چون و چرا ناپذیر که به خلیفه رسید کارى که از دست وى آشکار شد بزهکارانه بود ولى چه باید کرد که آن هنگام شمشیر خداوند از نیام به در نیامده بود تا خلیفه از فرو بردن آن در نیام بپرهیزد! «2» و چنین لافى در برابر طریفه نزد تا از سر ناسازگارى با دستور آشکار و ارجمند پیامبر نشانى از آن بر جاى نگذارد و شاید براى همین ها بود که خود بوبکر در روز مرگ از این کارش پشیمان شد که اگر خداى برتر از پندار خواهد گزارش درست آن را خواهیم آورد و باش تا ببینى.
و شگفت و هزاران شگفت از قاضى عضدایجى باید داشت که به پشتیبانى از خلیفه در «مواقف» مى نویسد: «ابوبکر مجتهد بود و مى باید اندیشه را به کار انداخته برداشت خویش را برنامه گیرد و در بیشتر جاها زمینه اى نیست مگر در میان دانشوران برداشتى دارد که زبان زد توده است و سوزاندن فجأه از آن بوده که بوبکر پس از به تلاش وا داشتن اندیشه اش به این برداشت رسیده که بازگشت وى را نباید پذیرفت چون نمایش به پیروى از کیش ما مى دهد و در نهان دشمن آن است و بازگشت چنین کسى- بر بنیاد درست ترین برداشت ها- درست نیست.»
پس از او نیز قوشچى آمده و در «شرح تجرید روشنگرى باز نمائى ها» به پشتیبانى از خلیفه برخاسته و در ص 482 مى نویسد: «این که فجأه را به آتش سوزانده شالوده اش لغزشى بوده که در کوشش اندیشه براى رسیدن به فرمان خدا روى داده که ماننده هاى آن براى همه کسان در این جاها روى مى دهد.»
بخوان و بخند یا گریه کن! به به از کسى که در برابر دستور آشکارى که نامه خدا و آئین نامه پیامبر نمایشگر آن است تازه اندیشه اش را به تلاش وا مى دارد که به کجا برسد! و آفرین بر مجتهدى که از آئین خداوند سر مى پیچد!

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج 7، ص: 213

متن عربی

9- حرق الخلیفة الفجاءة

قدم على أبی بکر رجل من بنی سلیم یقال له الفجاءة، و هو إیاس بن عبد اللَّه ابن عبد یالیل بن عمیرة بن خفاف فقال لأبی بکر: إنّی مسلم و قد أردت جهاد من ارتدّ من الکفّار فاحملنی و أعنّی، فحمله أبو بکر على ظهر و أعطاه سلاحاً، فخرج یستعرض الناس المسلم و المرتدّ یأخذ أموالهم و یصیب من امتنع منهم و معه رجل من بنی الشرید یقال له نجبة بن أبی المیثاء. فلمّا بلغ أبا بکر خبره کتب إلى طریفة بن حاجز: إنّ عدوّ اللَّه الفجاءة أتانی یزعم أنّه مسلم و یسألنی أن أقوّیه على من ارتدّ عن الإسلام فحملته و سلّحته ثمّ انتهى إلیّ من یقین الخبر أنّ عدوّ اللَّه قد استعرض الناس المسلم و المرتدّ یأخذ أموالهم و یقتل من خالفه منهم، فسر إلیه بمن معک من المسلمین حتى تقتله أو تأخذه فتأتینی به فسار إلیه طریفة، فلمّا التقى الناس کانت بینهم الرمیّا بالنبل فقتل نجبة بن أبی المیثاء بسهم رُمی به، فلمّا رأى الفجاءة من المسلمین الجدّ قال لطریفة: و اللَّه ما أنت بأولى بالأمر منّی أنت أمیر لأبی بکر و أنا أمیره، فقال له طریفة: إن کنت صادقاً فضع السلاح و انطلق إلى أبی بکر فخرج معه، فلمّا قدما علیه أمر أبو بکر طریفة بن حاجز فقال: اخرج به إلى هذا البقیع فحرّقه فیه بالنار. فخرج به طریفة إلى المصلّى فأوقد له ناراً فقذفه فیها.و فی لفظ الطبری: فأوقد له ناراً فی مصلّى المدینة على حطب کثیر ثمّ رمی فیها مقموطاً.

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج 7، ص: 213

و فی لفظ ابن کثیر: فجمعت یداه إلى قفاه و ألقی فی النار فحرّقه و هو مقموط «1».

قال الأمینی: القول فی هذا کالذی سبقه من عدم جواز الإحراق بالنار و التعذیب بها، على أنّ الفجاءة کان متظاهراً بالإسلام و تلقّاه الخلیفة بالقبول یوم أعطاه ظهراً و سلّحه، و إن کان فاسقاً بالجوارح على ما انتهى إلى الخلیفة من یقین الخبر، و لم یکن سیف اللَّه مشهوراً هاهنا حتى یتورّع عن إغماده، و لا یُدّعى مثله لطریفة حتى یکون معذّراً فی مخالفة النصّ الشریف، و لعلّ لذلک کلّه ندم أبو بکر نفسه یوم مات عن فعله ذلک کما فی الصحیح الآتی إن شاء اللَّه تعالى. فإلى الملتقى.

و العجب کلّ العجب من دفاع القاضی عضد [الدین ] الإیجی عن الخلیفة بقوله فی المواقف «2»: إنّ أبا بکر مجتهد، إذ ما من مسألة فی الغالب إلّا و له فیها قول مشهور عند أهل العلم، و إحراق الفجاءة لاجتهاده و عدم قبول توبته، لأنّه زندیق، و لا تقبل توبة الزندیق فی الأصحّ.

و جاء بعده القوشجی مدافعاً عن الخلیفة بقوله فی شرح التجرید (ص 482): إحراقه فجاءة بالنار من غلطة فی اجتهاده، فکم مثله للمجتهدین!

إقرأ و اضحک أو ابک، زه زه بالاجتهاد تجاه نصّ الکتاب و السنّة، و مرحباً بمجتهد یخالف دین اللَّه.