اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۲۳ آذر ۱۴۰۳

جنایت تاریخ درباره ابوذر

متن فارسی

چه بسیار است تبهکاری تاریخ بر خداوندان برتری ها و ارجمندی ها که توده، هم از تاریخ زندگی شان بهره برداری ها می کنند و هم از خوی های بزرگوارانه شان و هم از نشانه های سرافرازی هاشان و هم از روحیات رسایشان و هم از بنده های گفتارشان و هم از اندرزهای بلیغ ایشان و هم از حکمت های گهربار ایشان و هم از موارد عمل و پرهیز ایشان. در این جاها می بینی تاریخ چه شتابان ورق می خورد و یاد ایشان را از دل هابرده و برتری ایشان را ناچیز می نماید یا در این باره تنها به سخنی کوتاه به گونه ای تحقیر آمیز بسنده می نماید یا گفتار را پیچ و تاب داده با گزارشی دروغ و زشت در هم می آمیزند و همه ی این کارها برای آن است که یک اصلی را تایید کنند و برای گرایشی پشتیبان درست کنند و بر بدی های گروهائی دیگر پرده بکشند که روشن شدن حقیقت ثابت، به شخصیت و آبروی ایشان بر می خورد و نیز برای آن که ازخواسته ها و هوس های سیاستمداران روز و پیشوایان روزگار پیروی بنمایند. برای همین جهات بوده است که تاریخ، از تفصیل لازم در شرح زندگی ابوذر کوتاه آمده با آن که وی با شخصیت و کمال خود نمونه ی برتری ها و برجستگیهائی است که باید آن را در راه زندگی و پیرایش روان، پیشوا گرفت و برای توده سرمشق پرهیزگاری و اعتقاد به مبدا گردانید.

می بینی بلاذری داستان تبعید ابوذر به ربذه را به صورتی که در ص 294 گذشت از چندین طریق یاد کرده و گفته ی ابوذر به حوشب فزاری را نیز آورده که: مرا به زور بیرون کردند و با آن که ابوذر همان است که به گفته ی پیامبر: آسمان سایه بر سر نیفکند… در دنبال سخن وی دروغ سعید بن مسیب را آورده که از دشمنان خاندان پاک پیامبر و پیروان ایشان بوده و خبر تبعید او به امر عثمان رانپذیرفته و بر آن رفته است که او با میل خود به آن جا رفت چون دلش می خواست در آن جا سکنی گزیند. مردک بی خبر نمی داند که با این سخن خود گفتار رسول خدا را دروغ می شمارد که چنان چه در ص 316 روایت آن را از طرق صحیح آوردیم پیش بینی فرمود که ابوذررا از مدینه تبعید می کنند و نیز سخن امیر مومنان (ع) را دروغ می شمارد که پس از وفات ابوذر در تبعیدگاه چون عثمان تصمیم گرفت به دنبال او عمار را هم تبعید کند علی به وی گفت: عثمان از خدا بترس زیرا تو نیکمردی از مسلمانان را تبعید کردی تا در تبعیدگاه هلاک شد و نیز سخن ابوذر رادروغ می شمارد که در همان روایتی که خود بلاذری با سند صحیح آورده و ما نیز نقل کردیم گفت: پس از کوچیدن من به پایگاه اسلام عثمان مرا به حالت بیابانگردی برگرداند. و نیز سخن خودعثمان را دروغ می شمارد که هم بلاذری آورده و به موجب آن چون گزارش مرگ بوذر به وی رسید گفت: خدا بیامرزدش عمار گفت: آری خدا از سوی همه ی ما بیامرزدش عثمان گفت ای گزنده… پدرش آیا گمان میکنی من از تبعید او پشیمان شدم؟ که تمام داستان در ضمن بحث از درگیری هایش با عمار بیاید. و نیز سخن کمیل بن زیاد نخعی را دروغ می شمارد که گزارش آن را در ص 294 از قول خود بلاذری آوردیم و نیز سخن بسیاری دیگر را دروغ می شمارد. بیچاره نمی داند که آن پیش آمد دردناک که مربوط به بزرگمردی از بزرگان یاران پیامبر بوده پیرامونش آن همه گفتگو و گیر و دار روی داده وبسیار اعتراض ها و نکوهش ها برانگیخته تا از سهمگین ترین رخداده ها به شمار رفته و به زبان مسافران ازشهری به شهری نقل شده و اهل ایمان رابه خشم آورده و زخم زبان ها بر سر آنزده شده و خلیفه را برای آن نکوهش کردند و از جمله نتایج آن این که: گروهی از مردم کوفه به ابوذر در ربذه گفتند این مرد با تو کرد آن چه کرد آیا درفشی برای ما برافراشته نمی داری تا با او بجنگیم گفت نه، اگر عثمان مرا از مشرق به مغرب هم تبعید کند من حرف شنو و فرمانبردارم. و به گونه ای که در عمده القاری به خامه ی عینی می خوانیم 291:4 ابن بطال گفته: علت اینکه معاویه به عثمان نامه نوشت و از ابوذر شکایت کرد این بود که ابوذر بسیار به او اعتراض می کرد و به ایستادگی در برابر وی می پرداخت و درمیان سپاه او نیز گرایشی به ابوذر بود پس عثمان از بیم شورش، او را بخواست زیرا او کسی بود که در راه خدا از سرزنش هیچ کس نمی ترسید. و تو در آن روزگار به هر یک از شهرهای مسلمانان که گذارت می افتاد ممکن نبود که اهل آن را شناور در این گفتگوها و داستان ها نبینی و در نتیجه آن رویداد سنگین جوششی در همه ی گوشه های آن نیابی. آن گاه پیشامدی به این گونه را تنها با تکذیب کسی همچون ابن مسیب نمی توان پوشاند که انگیزه ای جز دهن کجی به آل علی نداشته است ولی چه باید کرد که بلاذری خواسته است و گفته است و فراموش کرده که هیچ خردمندی از او نمی پذیرد که کسی مانند ابوذر، پایگاه اسلام را که بدانجا کوچیده بود رها کند و از همسایگی پیامبرش و مرکز آبرویش روی برتابد و برای سکونت خود و خانواده اش بیابان ربذه رابرگزیند که نه آب دارد و نه گیاه ونه ساکن… تازه اگر او خود این راهرا پیش گرفت پس دیگر آن اشک ها که اندوه گرفتاری و غم گلوگیر بر چهره روان ساخت چه بود و آن سخنانی که موقع تودیع و هنگام جدائی از یاران بر زبان او و مشایعت کنندگانش در آن دشت ناهموار جاری شد چه معنی داشت. و این را هم از امانت بلاذری در نقل حوادث بشنوید که او هنگام یاد از داستان ابوذر و بدرقه شدن او بوسیله ی امیرمومنان فقط می نویسد “: در این باره میان علی و عثمان سخنانی درگرفت ”  ولی دیگر آن چه را در گرفته نمی نویسد زیرا می داند که برای پیشوایش اسباب آبروریزی است.

ابن جریر طبری: تو می بینی که طبری در تاریخ خود چون به سرگذشت ابوذر می رسد می نویسد: در همین سال- سال 30 – بود که درگیری های یاد شده ابوذر و معاویه و تبعید او به وسیله ی معاویه از شام به مدینه روی داد. و در مورد این که چرا او را از آن جا به آن جا تبعید کرد پیشامدهای بسیاری یاد کرده اند که یاد کردن بیشتر آن ها را ناخوش میدارم اما کسانی که معاویه را در کار خویش معذور می دارند در این باره داستانی ذکر کرده اندپایان. چرا طبری آن همه پیشامدهای بسیار را رها کرده و فقط داستانی را نقل می کند که  عذر آرندگان برای معاویه ساخته و پرداخته اند تا به وسیله ی آن، دست آویزی برای معاویه تراشیده و خلیفه رادر کار خود تبرئه کنند. آری او خوش ندارد حقایق ثابته ای را یاد کند که اظهار آن ها آبروی این دو مرد را به خطر می انداخته و از همان نخستین روز بگیر و بیا تا روزگار کنونی سرگذشت واقعی توده ی محمدیان بوده است. او پنداشته است که اگر جلوی خامه را بگیرد و یادی از آن ها نکند آن ها پوشیده و پنهان خواهد ماند و ندانسته که در گوشه های روزگار و لا به لای تاریخ و میان کتاب های حدیث نکته هائی از آن بر جای می ماند که هم برای کسانی که بخواهند روحیات مخالفان ابوذر را بشناسند بسنده است هم برای کسانی که بخواهند راست درآمدن پیش گوئی های پیامبر بزرگوار را در داستان بوذر بدانند و معجزات او را بشناسند. سپس طبری داستان ابوذر را به گونه ای سراپا دروغ و ساختگی آورده که هیچ بخش آن درست نیست و همهی فرازهایش را تاریخ صحیح و احادیثی که همگان درستی اش را پذیرفته اند تکذیب می کند و برای سستی آن نیز همین بس که سند آن بسی جای خدشه داردو این هم از حلقه های سند روایت:-1 سری در ج ص از ترجمه فارسی غدیر گذشت که این نام مشترک است میان دو تن که هر دو به دروغگوئی و حدیث سازی معروف اند -2 شعیب بن ابراهیم اسیدی کوفی در ج ص از ترجمه فارسی غدیر قول دو تن از حافظان- ابن عدی و ذهبی- را درباره او آوردیم که به موجب آن این مرد، ناشناس و ناشناخته است. -3 سیف بن عمر تمیمی کوفی .در ترجمه فارسی غدیر آراءحافظان و پیشوایانی را که امین و خائن راویان را از هم جدا می کنند درباره این مرد آوردیم که به موجب آن، گزارش های وی سست است و از چشم محدثان افتاده و آن را رها کرده اند. و خود حدیث ساز و توده ی حدیث هایش ناستوده است و گزارش های ساختگی را از زبان میانجیان استوار گوی بازگو کرد، حدیث می ساخت و از کسانی شمرده شده که به گناه بد کیشی و بیرون شدن از آئین آلوده بوده است (و به ماخذیکه در آن جا یاد کردیم این ها را بفزائید “: استیعاب ” 535:2 سرگذشت قعقاع”،( الاصابه ” 239:3 “، مجمع الزوائد ”  از هیثمی 21:10 -4 عطیه بن سعد عوفی کوفی درباره این مرد نیزجماعت سنیان نظریات مختلفی دارند برخی او را شایسته ی اطمینان شمرده وبرخی دیگر، گزارش هایش را سست می شمارند، ساجی گفته: سخن او را پشتوانه نشاید گرفت زیرا علی را از همه مقدم می دانسته و ابن سعد می نویسد: حجاج به محمد بن قاسم نوشت که به او پیشنهاد کند علی را دشنام بدهد و اگر نپذیرفت چهارصد تازیانه به او بزند و ریشش را بتراشد وی نیز اورا بخواست و چون از دشنام دادن سرباز زد فرمان حجاج را درباره وی عملی نمود و ابن کثیر در تفسیر خود 501:1 از صحیح ترمذی از طریق عطیه مرفوعا درباره علی نقل کرده است که پیامبر به او گفت: جز من و تو هیچ کس را نرسد در این مسجد جنب شود سپس می نویسد : این حدیث ضعیف است و ثابت شدنی نیست زیرا یک حلقه سند آن سالم است که گزارش های او را رها کرده اند و دیگری نیز استاد وی عطیه است که گزارش های او سست شمرده شده”  پایان. و به هر حال بودن نام این مرد در سند روایت نشانه دروغ بودن آناست زیرا شیعه ای تردست همچون عوفی، داستان خرافی بازگو نمی کند. -5 یزید فقعسی. نمی شناسمش و یادی از او در سرگذشت نامه ها نیافتم پس از این ها بنگر که طبری نسبت به امانت های تاریخ چقدر امین بوده که از آن همه روایات ثابت و صحیح چشم پوشیده واکتفا کرده است به نقل نامه ی سری که پر از گزارش های دروغ و ساختگی است. و راستی که زنده باد امانت.

(الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج ‏8، ص 455 – 461)

متن عربی

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏8، ص: 455

جنایة التاریخ

ما أکثر جنایة التاریخ على ذوی الفضل و الأحساب الذین تستفید الأُمّة من تاریخ حیاتهم، و کرائم أخلاقهم، و آثار مآثرهم، و نفسیّاتهم الکاملة، و معاقد أقوالهم و بوالغ عظاتهم، و درر حکمهم، و موارد إقدامهم و إحجامهم!

تجد التاریخ هنا یسرع السیر فیُنسی ذکرهم، و یغمط فضلهم، أو یأتی بمجمل من القول فی صورة مصغّرة، أو یحوّر الکلام و مزیجه الخبر المائن أو روایة شائنة، کلّ ذلک تأییداً لمبدإ، و أخذاً بناصر نزعة، و ستراً على أقوام آخرین تمسّ الحقیقة الراهنة بهم و بکرامتهم، و تبعاً لأهواء و شهوات من ساسة الوقت أو زعماء الزمن.

فمن هذه النواحی کلّها أغفل التاریخ عن التبسّط فی حیاة أبی ذر الماثلة بالفضائل و الفواضل الشاخصة بالعبقریّة و الکمال، التی یجب أن تُتّخذ قدوة فی السلوک و التهذیب، و أن تکون للأمّة بها أسوة و قُدوة فی التقوى و المبدأ.

البلاذری:

فتجد البلاذری یذکر حدیث إخراج أبی ذر إلى الربذة من عدّة طرق بصورة مرّت فی صفحة (294) و یروی قول أبی ذر لحوشب الفزاری- و أبو ذر هو الذی ما أظلّت الخضراء… إلخ- أُخرجت کارهاً. ثمّ عقّبه بأُکذوبة سعید بن المسیّب- الذی کان من مناوئی العترة الطاهرة و شیعتهم- من إنکار إخراج عثمان إیّاه، و أنّه خرج إلیها راغباً فی سکناها.

و لا یعلم المغفّل أنّ فی ذلک تکذیباً لرسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم فیما أخبر أبا ذر بأنّه یُخرَج من المدینة کما مرّ (ص 316) بطرق صحیحة. و تکذیباً لمولانا أمیر المؤمنین علیه السلام حیث قال لعثمان بعد وفاة أبی ذر فی المنفى، و قد صمّم عثمان أن یتبع ذلک بنفی عمّار: «یا عثمان

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏8، ص: 456

اتّق اللَّه فإنّک سیّرت رجلًا صالحاً من المسلمین فهلک فی تسییرک» «1». و تکذیباً لأبی ذر فی قوله الآنف فیما رواه البلاذری نفسه من طریق صحیح: ردّنی عثمان بعد الهجرة أعرابیاً.

و تکذیباً لعثمان الذی روى عنه البلاذری أیضاً أنّه لمّا أنهی إلیه نعی أبی ذر قال: رحمه اللَّه. فقال عمّار: نعم فرحمه اللَّه من کلّ أنفسنا. فقال عثمان: یا عاضّ أیر أبیه أ ترانی ندمت على تسییره؟- یأتی تمام الحدیث فی مواقف عمّار.

و تکذیباً لما رواه البلاذری أیضاً عن کمیل بن زیاد النخعی فی حدیث أسلفنا (ص 294) و تکذیباً، و تکذیباً.

و لا یعلم المسکین أنّ تلک الحادثة الفجیعة المتعلّقة بعظیم من عظماء الصحابة کأبی ذر و قد کثر حوله الحوار و الأخذ و الردّ و توفّرت النقمة و النقد حتى عُدّت من عظائم الحوادث، و سار بحدیثها الرکبان، و تذمّر لها المؤمنون، و شمت فیها من شمت، و نقم بها على الخلیفة، و کان ممّا استتبعها أنّ ناساً من أهل الکوفة قالوا لأبی ذر و هو بالربذة: إنّ هذا الرجل فعل بک و فعل، هل أنت ناصب لنا رایة؟ یعنی نقاتله. فقال: لا، لو أنّ عثمان سیّرنی من المشرق إلى المغرب سمعت و أطعت «2».

و قال ابن بطّال کما فی عمدة القاری للعینی «3» (4/291): إنّما کتب معاویة یشکو أبا ذر لأنّه کان کثیر الاعتراض علیه و المنازعة له، و کان فی جیشه مَیل إلى أبی ذر، فأقدمه عثمان خشیة الفتنة لأنّه کان رجلًا لا یخاف فی اللَّه لومة لائم.

فما کنت یومئذٍ تمرّ بحاضرة من الحواضر الإسلامیّة إلّا و تجد توغّلًا من أهلها فی هذا الحدیث، و تغلغلًا بین أرجائها من جرّاء ذلک الحادث الجلل.

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏8، ص: 457

إنّ حادثة کمثلها لا تستر بإنکار مثل ابن المسیّب المنبعث عن الولاء الأموی لکنّه شاء أن یقول فقال، ذاهلًا عن أنّه لا یقبل منه ذو مسکة أن یترک مثل أبی ذر دار هجرته و مهجر شرفه و یعرض عن جوار نبیّه و یختار الربذة منزلًا له و لأهله مع جدبها و قفرها، و لو کانت له خیرة فی الأمر، فما تلک المدامع الجاریة من لوعة المصاب و غصّة الاکتئاب؟ و ما تلکم النفثات الملفوظة منه و من مشیّعیه فی ذلک الوادی الوعر لمّا حان التودیع و آن الفرقان بین الأحبّة؟ و من أمانة البلاذری فی النقل أنّه عند سرد قصّة أبی ذر و مشایعة مولانا أمیر المؤمنین له قال: جرى بین علیّ و عثمان فی ذلک کلام. و لم یذکر ما جرى لأنّ فیه نیلًا من صاحبه.

ابن جریر الطبری:

و إنّک تجد الطبری فی التاریخ «1» لمّا بلغ إلى تاریخ أبی ذر یقول: فی هذه السنة- أعنی سنة 30- کان ما ذکر من أمر أبی ذر و معاویة و إشخاص معاویة إیّاه من الشام إلى المدینة، و قد ذُکِر فی سبب إشخاصه إیّاه منها إلیها أمورٌ کثیرة کرهت ذکر أکثرها، فأمّا العاذرون معاویة فی ذلک فإنّهم ذکروا فی ذلک قصّة. انتهى.

لما ذا ترک الطبری تلکم الأمور الکثیرة و لم یذکر منها إلّا قصّة العاذرین التی افتعلوها معذرة لمعاویة و تبریراً لعمل الخلیفة؟ و أمّا الحقائق الراهنة التی کانت تمسّ کرامة الرجلین، و کانت حدیث أُمّة محمد وقتئذ و هلمّ جرا من ذلک الیوم حتى عصرنا الحاضر فکره إیرادها، و حسب أنّها تبقى مستورة إن لم یلهج هو بها، و قد ذهب علیه أنّ فی فجوات الدهر، و ثنایا التاریخ، و غضون کتب الحدیث منها بقایا کافیة لمن

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏8، ص: 458

تروقه نفسیّات مناوئی أبی ذر، و تحقّق أعلام النبوّة التی جاء بها النبیّ الأعظم فی قصّة أبی ذر من المغیّبات.

ثمّ ذکر القصّة بصورة مکذوبة مختلقة لا یصحّ شی‏ء منها، و کلّ جملة منها یکذّبه التاریخ الصحیح أو الحدیث المتسالم على صحّته، و کفاها وهناً ما فی سندها من الغمز و إلیک رجاله:

1- السریّ. مرّ الکلام فیه فی هذا الجزء (ص 140) و أنّه مشترک بین اثنین عُرفا بالکذب و الوضع.

2- شعیب بن إبراهیم الأُسیدی الکوفی. أسلفنا صفحة (140) من هذا الجزء قول الحافظین ابن عدیّ و الذهبی فیه و أنّه مجهول لا یُعرف.

3- سیف بن عمر التمیمی الکوفی. ذکرنا فی صفحة (84) من هذا الجزء أقوال الحفّاظ و أئمّة الجرح و التعدیل حول الرجل و أنّه ضعیف، متروک، ساقط، وضّاع، عامّة حدیثه منکر، یروی الموضوعات عن الأثبات، کان یضع الحدیث، و اتّهم بالزندقة.

أضف إلى المصادر السابقة: الاستیعاب»

– ترجمة القعقاع- (2/535)، الإصابة (3/239)، مجمع الزوائد للهیثمی (10/21).

4- عطیّة بن سعد العوفی الکوفی، للقوم فیه آراء متضاربة بین توثیق و تضعیف و قال الساجی: لیس بحجّة و کان یقدّم علیّا على الکلّ. و قال ابن سعد «2»: کتب الحجّاج إلى محمد بن القاسم أن یعرضه على سبّ علیّ فإن لم یفعل فاضربه أربعمائة سوط و احلق لحیته، فاستدعاه فأبى أن یسبّ فأمضى حکم الحجّاج فیه «3».

و ذکر

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏8، ص: 459

ابن کثیر فی تفسیره (1/501) عن صحیح الترمذی «1» من طریق عطیّة فی علیّ مرفوعاً: «لا یحلّ لأحد یجنب فی هذا المسجد غیری و غیرک».

فقال: ضعیف لا یثبت فإنّ سالماً متروک و شیخه عطیّة ضعیف. انتهى. و کون الرجل فی الإسناد آیة کذب الروایة؛ إذ الشیعیّ الجلد کالعوفی لا یروی حدیث الخرافة.

5- یزید الفقعسی: لا أعرفه و لا أجد له ذکراً فی کتب التراجم.

فانظر إلى أمانة الطبری على ودائع التاریخ، فإنّه یصفح عن ذلک الکثیر الثابت الصحیح و یقتصر على هذه المکاتبة المکذوبة المفتعلة، حیّا اللَّه الأمانة!