اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۲۱ مهر ۱۴۰۴

حجاج بن یوسف ثقفی و مهر سرب بر گردن صحابه بزرگوار

متن فارسی

سخن جابر بن عبد اللّه انصاری و جمعی از اصحاب پیامبر (ص)
حجاج بن یوسف چون از جنگ عبد اللّه بن زبیر بپرداخت مسجد الحرام را از سنگ و خون پاک کرد، و فرمان استانداری مکه و مدینه برایش در رسید.عبد الملک بن مروان وقتی حجاج را به جنگ عبد اللّه بن زبیر میفرستاد فرمان استانداری مکه را برای او نوشت، ولی پس از چیرگی او بر ابن زبیر خواست فرمان استانداریش را تجدید نماید. در این هنگام حجاج راهی مدینه شد و در مکه عبد الرحمن بن نافع را جانشین خویش ساخت. چون به مدینه رسید یکی دو ماه در آن اقامت کرد و با مردمش سخت بدرفتاری نمود و تحقیر و اهانت روا داشت و میگفت اینها قاتلین امیر المؤمنین عثمانند. و دست جابر بن عبد اللّه و عده ای را چنانکه با اهل ذمه میکنند مهر کرد. از جمله انس بن مالک که گردنش را مهر زد. و سهل بن سعد را خوانده به او گفت: چرا امیر المؤمنین عثمان بن عفان را یاری ندادی؟ گفت: بله، او را یاری کردم.گفت: دروغ میگوئی. و سپس دستور داد تا گردن وی را با سرب مهر زدند» «1».
امینی گوید:
از این روایت تاریخی فهمیده میشود که حجاج تنی چند از اصحاب پیامبر (ص) را که هنوز زنده بودند از جمله جابر بن عبد اللّه انصاری را- که بگفته ابن حجر در مسجد پیامبر (ص) حلقه درس دین داشته است «2»- باین دلیل مؤاخذه و آزار میکرده که آنان در سرنگونی و قتل عثمان مستقیما دست داشته یا دست از یاری او باز داشته اند. البته ما نه حرف او را درست میدانیم و نه نظریه و کارش را، ولی از وضع و شرایط آنزمان چنین بر میآید که در میان عامه مردم اینطور شهرت داشته که اصحاب متفقا در مبارزه با عثمان یا عدم یاری او و قتلش سهیم بوده اند، و حجاج به استناد همین شهرت و مقبولیت عامه دست به اهانت و آزارشان زده است. ضمنا اصحابی که مورد آزار و اهانتش قرار میگرفته اند هیچیک سخنی در نفی آن نسبت و اتهام بزبان نیاورده و منکر آن نشده اند تا از آزار و اهانت برهند، بلکه بر بلا و مصیبت شکیبا مانده و در تحمّل عواقب آنچه در مورد عثمان انجام داده اند پایداری نموده اند

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 9، ص: 189

متن عربی

21- حدیث جابر بن عبد اللَّه أبی عبد اللَّه الأنصاریّ

الصحابیّ العظیم و قوم آخرین من الصحابة لمّا فرغ الحجّاج من أمر ابن الزبیر کنس المسجد الحرام من الحجارة و الدم و أتته ولایة مکة و المدینة، و کان عبد الملک حین بعثه لقتال عبد اللَّه بن الزبیر عقد له علی مکة و لکنّه أحبّ تجدید ولایته إیّاها، فشخص الحجّاج إلی المدینة، و استخلف علی مکة عبد الرحمن بن نافع بن عبد الحارث الخزاعی، فلمّا قدم المدینة أقام بها شهراً أو شهرین فأساء إلی أهلها و استخفّ بهم و قال: إنّهم قتلة أمیر المؤمنین عثمان، و ختم ید جابر بن عبد اللَّه برصاص و أیدی قوم آخرین کما یُفعل بالذمّة، منهم: أنس بن مالک

ختم عنقه، و أرسل إلی سهل بن سعد فدعاه فقال: ما منعک أن تنصر أمیر المؤمنین عثمان بن عفّان؟ قال: قد فعلت. قال: کذبت. ثمّ أمر به فختم فی عنقه برصاص.

أنساب البلاذری (5/373)، تاریخ الطبری (7/206)، الکامل لابن الأثیر (4/149) «1».

قال الأمینی: تُعطی هذه الروایة أنّ مؤاخذة الحجّاج لبقیّة الصحابة و فیهم جابر- صاحب الحلقة فی مسجد النبیّ صلی الله علیه و آله و سلم یُؤخذ منه العلم کما فی الإصابة (1/213)- کانت لتدخّلهم فی واقعة عثمان بمباشرة أو تخذیل عنه أو بتقاعد

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 9، ص: 189

عن نصرته، نحن لا نقول بوثاقة الرجل فیما یرویه کما لا نقول بسداده فیما یرتئیه، غیر أنّ الحالة تشهد أنّ تلکم النسبة کانت مشهورة بین الملأ فاحتجّ بها الحجّاج علی ما ارتکبه من إهانتهم و لم یظهر من القوم أیّ إنکار لما رُموا به ردءاً لعادیة الطاغیة، لکنّهم صبروا علی البلاء و شدّة النازلة ثباتاً منهم علی ما ارتکبوه فی واقعة الدار.