زنجیره ستایشها و فضائل ساختگى عثمان را با این یک ختم مىکنیم:
جردانى در کتاب «مصباح الظلام» مینویسد: «کسى که نامهاى زیر را بنویسد و با آبى که بر روى نوشته میریزد روى خویش بشوید هرگز کور نخواهد گشت، و
کسى که بنویسد و آبش را صبحگاهان بنوشد از فراموشکارى مصون خواهد گشت، و کسى که آنرا بنویسد و بنوشد ناتوانى جنسى نخواهد دید. و آن نامها این است:
عثمان بن عفان، معاذ بن جبل، عبد الرحمن بن عوف، زید بن ثابت، ابى بن کعب، طلحة بن عبد الرحمن، تمیم الدارى رضى اللّه عنهم». «1»
امینى گوید: هر که از ابتلا به کورى و فراموشکارى و ناتوانى جنسى نمیترسد این دستور العمل را بکار بندد!
بر این افسانهها و روایات ننگین و رسوا که در مدح و فضیلت عثمان ساخته و نوشته و به ثبت رساندهاند باید آن مناقب و ستایشهاى جعلى دیگرى را که در جلد پنجم نوشتیم بیفزود.
پایان گفتار
بررسى روایات جعلىیى را که در فضائل عثمان ساخته و پراکندهاند بهمین جا پایان میدهیم، آنچه را که دنیا پرستان و کامجویان در دوره حاکمیت امویان بطمع صله و هدایاى آنها تعبیه کرده و بعرض رساندهاند! بیشتر اینها شامى و بصرى بودهاند و دلبسته امویان و دشمن کینه توز مردان پر افتخار تاریخ اسلام و دودمان والاى پیامبر گرامى. جعل چنان روایات از چنین موجودات بلهوس و تبهکارى طبیعى مینماید.
از قماش روایات دروغینى که آوردیم و به محک بررسى و ارزیابى زدیم باز هم هست که نیاوردیم زیرا کیفیت سند و ماهیت متن آنها بهم میماند و سروته یک کرباس است و منشأ همه آنها فضیلت پردازى و گندهسازى این و آن از روى نافهمى و بیخردى و بى انصافى.
شاید آنجماعت معذور بودهاند که در نقل و ثبت آن روایات آفت زده و عیبناک و بى اساس و جعلى که در مدح و تمجید عثمان و امثالش هست اعتنائى به آراء و
نظریات حافظان و اساتید فن حدیث ننموده و چشم از همه آن حقایق در مورد رجال و راویان آنها پوشیدهاند تا بر اساس آنها فضیلت و عظمتى براى تنى چند ببافند و مایه هواخواهى آنان سازند و دلیل رو گردانى از جمعى و دودمانى. زیرا اگر میخواستند جز به روایت مسند و مستندى که رجال ناقلش موثق و امین باشند و متنش با قرآن و خرد سازگار نماید استناد نکنند و فضیلت را براى کسى جز به اتکاى روایت صحیح و مسلم ثابت ندانند و جعلیات و روایات یاوه را بدور افکنند و آن بافتههاى پوچ و تنیده اوهام و اغراض را بهائى ندهند آن صفحات که در تاریخ و حدیث و شرح حال سیاه کردهاند سفید مینماند و تهى از هر ستایش و مدح و تمجید و افتخار و فضیلتى، و این براى آنجماعت گران میآمد و با هواخواهى باطنیشان جور نمیبود و تعصبشان را اقناع نمینمود، پس چون شیطان کارهایشان را بر ایشان آراسته و پسندیده جلوه داده به ستم و بهتان و دروغ مبادرت جستند و با حرفهاى پوچ و بى اساس بمجادله برخاستند تا بوسیله آن حق را از بین ببرند، و مىپندارند که متکى به چیزى هستند و با اساس، هان! اینها همان دروغگویانند. بنگر چگونه براى آنان آیات را بیان مینمائیم، چگونه بهتان مىبندند؟!» «1»
الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج9، ص: 513