26 خلیفه صدقه رسول خدا را می خرد
طبرانی در اوسط از طریق سعید بن مسیب آورده است که عثمان دربانی داشت که برای نمازها پیشاپیش او به راه می افتاد، پس روزی بیرون شده و نماز بگذارد- و دربان نیز پیشاپیش او بود- سپس بیامد- و دربان کناری بنشست و او خود ردایش را پیچید و زیر سر گذاشت و پهلو بر زمین و تازیانه را جلوی خود نهاد و علی با ازار و ردائی، عصا به دست روی آورد و چون دربان از دور او را دید گفت اینک علی می آید پس عثمان بنشست و ردای خویش را بر خود پیچید و علی آمد تا بر سر وی بایستاد و گفت: آب و ملک فلان خاندان را خریدی با این که وقف پیغمبر در آب آن حقی دارد و من دانستم که آن را جز تو کسی نخرد. پس عثمان برخاست و میان آن دو، سخنانی در گرفت تا آن جا که سخن از خدا به میان آمد و عباس بیامد و پادرمیانی کرد و عثمان برای علی تازیانه بلند کرد و علی برای عثمان عصا بلند کرد و عباس شروع کرد به آرام کردن آن دو و به علی می گفت، خلیفه است ها! و به عثمان می گفت پسر عمویت است ها! و به همین گونه بود تا آرام شدند و چون فردا شد آن دو را دیدند که دست در دست یکدیگر با هم سخن می گفتند مجمع الزوائد 7/227
امینی گوید: از این داستان می فهمیم که خلیفه آب و ملکی را خریده که در آن حقی برای وقف پیامبر بوده که خریدن آن جایز نبوده، پس اگر از این موضوع آگاهی داشته- که سیاق حدیث نیز همین را می رساند زیرا او معتذر به ناآگاهی نشد و تازه امام هم اشارتا همین را رساند که گفت: و من دانستم که آن را جز تو کسی
نخرد- در این حال چه مجوزی این معامله را بر وی روا گردانیده و اگر هم نمی دانسته که امام او را آگاه ساخته پس دیگر آن مجادله و خصومت و تازیانه بلند کردن چه معنی داشته که امام هم ناچار شود عصا بلند کند تا آن جا که عباس آن دو را از هم جدا نماید. مگر از شنیدن سخن حق باید خشم گرفت؟ آیا هشدار دادن ناآگهان و راهنمائی نادانان برای یک انسان متدین خشم آور است؟ تا چه رسد به کسی که در اسلام بالاترین پایگاه را احراز کرده است؟
و گمان می کنم ذیل روایت را به آن چسبانده باشند تا آن چه را در روایت بوده اصلاح کنند و بر فرض هم که صحیح باشد سودی به حال ایشان ندارد زیرا امام هیچ کوششی را در نهی از منکر فرو نمی گذارد خواه به جا آرنده منکر از انجام آن باز ایستد یا این که او (ع) از خضوع وی در برابر حق نومید شود و به هر حال که او (ع) برای عشق به اسلام با ایشان همراهی می نمود و جز در هنگامی که می دید به حق عمل نمی شود بر سر خشم نمی آمد پس هر ساعتی حکم خود را دارد- از نرمی و درشتی- و به همین گونه باید باشد هر اصلاح طلب مبرّی از اغراض خصوصی که فقط برای خدا خشم می گیرد و برای حق و به سوی حق دعوت می کند.
الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 8، ص: 326