اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۲۳ آذر ۱۴۰۳

جعل حدیث برای برده کردن مردم در برابر تبهکاران و ظالمان

متن فارسی

حدیث سازی برای برده کردن مردم در برابر تبهکاران و بیدادگران

امینی گوید: و این هم نمونه ای از آن گزارش های بسیار که باقلانی سربسته انگشت بر آن ها نهاده و همه می رساند که باید فرمانبردار امامان بود هر چند
بیدادگر باشند و همه دارائی ها را ویژه خود گردانیده دیگران را بهره ندهند و نیز این که اگر امام تبهکار شد برکنار نمی شود.
1- از زبان حذیفه پسر یمان آورده اند که: برانگیخته خدا را پرسیدم ما در دامن بدی ها می زیستیم تا خداوند، نیکوئی را فرو فرستاد و اکنون ما در پناه آنیم، آیا پس از این نیکی باز هم بدی در کار هست؟ پاسخ داد آری پرسیدم آیا پس از آن بدی نیکوئی در کار است؟ گفت آری گفتم آیا پس از آن نیکوئی بدی در کار است؟ گفت آری گفتم چگونه می شود؟ گفت پس از من امامانی خواهند آمد که با راهبری من راه نمی یابند و بر شیوه من کار نمی کنند و به زودی مردانی در میان ایشان می ایستند که دل های آنان دل های اهریمنان است در پیکر آدمیان. گفتم ای برانگیخته خدا! اگر آن روزگار را دیدم چه کنم؟ پاسخ داد: فرمانروا را فرمان می بری و سخن وی را آویزه گوش می گردانی و اگر دارائی ات را گرفت و پیکرت را در هم کوبید باز هم بشنو و فرمان ببر.
«صحیح مسلم» ج 2 ص 119 و «سنن بیهقی» ج 8 ص 157
2- عوف پسر مالک اشجعی آورده است که از برانگیخته خدا- درود و آفرین خدا بر وی- شنیدم می گفت: بهترین پیشوایانتان آنانند که دوستشان دارید و دوستتان دارند، بر آنان درود می فرستید و بر شما درود می فرستند و بدترین امامان شما آنانند که دشمنشان می دارید و دشمنتان می دارند و شما را نفرین می کنند و آنان را نفرین می کنید گفت: گفتیم ای برانگیخته خدا! اگر چنین روزی پیش آید کین توزانه از آنان جدا نشویم؟ پاسخ داد تا آنگاه که نماز را در میان شما بر پای می دارند نه. زنهار هر کس فرمانروائی سرپرست وی گردید و دید که او فرمان خدا را زیر پا می نهد باید از انجام آن چه ناساز با فرمان خداست ناخرسند باشد ولی دست خود را از میان فرمانبرداران جدا نسازد.
«صحیح مسلم» ج 2 ص 122 «سنن بیهقی» ج 8 ص 159
3- سلمه پسر یزید جعفی از پیامبر- درود و آفرین خدا بر وی- پرسید:
ای برانگیخته خدا! اگر فرمانروایانی بر سر ما برخاستند که از ما بخواهند آنچه در برابر ایشان به گردن ما است انجام دهیم و آنچه در برابر ما به گردن ایشان است به جا نیارند، در آن هنگام می فرمائی چه کنیم؟ برانگیخته خدا- درود و آفرین خدا بر وی- روی از او بگردانید، و چون دوباره بپرسید، پاسخ داد:
سخن شنو و فرمانبردار باشید که آنچه شما را دستور به انجام آن داده اند برگردن شما است و آنچه ایشان را دستور به انجام آن داده اند بر گردن ایشان.
«صحیح مسلم» ج 2 ص 119 «سنن بیهقی» ج 8 ص 158
4- از مقدام: به راستی برانگیخته خدا- درود و آفرین خدا بر وی- گفت:
فرمانروایان خود را هر چه باشند فرمان ببرید پس اگر فرمان آنان به شما با سخن من به شما هماهنگ بود هم ایشان از آن راه به پاداش می رسند و هم شما با فرمانبرداری پاداش می یابید و اگر شما را دستور به کاری دادند که شما را به آن دستور نداده بودم گناهش به گردن خودشان است و دامن شما نمی آلاید زیرا هنگامی که خدای را دیدار کنید گوئید پروردگار ما! ستمی نیست؟ پس می گوید ستمی نیست پس می گوئید پروردگار ما! برانگیختگانی به سوی ما گسیل داشتی و ما به دستور تو از ایشان فرمان بردیم و جانشینانی برای ایشان در میان ما برگزیدی «1» و ما هم به دستور تو از آنان فرمان بردیم و فرمانروایانی را فرمانروای ما گردانیدی و ما فرمانبردار ایشان بودیم پیامبر گفت: خدا می گوید: راست گفتید گناه آن بر ایشان است و دامن شما پاک.
«سنن بیهقی» ج 8 ص 159
5- از سوید پسر عفله آورده اند که گفت: عمر پسر خطاب- خدا از وی خشنود باد- به من گفت: ای ابو امیه! شاید تو پس از من بمانی پس امام را فرمان
بر هر چند برده ای حبشی باشد، اگر تو را بزند شکیبائی کن و اگر ترا کاری فرماید شکیبائی کن و اگر بهره تو را ببرد شکیبائی کن و اگر بر تو ستم ورزد شکیبائی کن و اگر تو را دستور به کاری داد که انجام آن از وابستگی تو به کیش خود می کاهد بگو می شنوم و فرمان می برم و خونم را می دهم- و نه کیش خود را- «1»
با دست آویز همین سخنان بوده که توده می گویند اگر امام تبهکاری نماید بر کنار نمی شود، نووی در روشنگری خود بر نگاشته مسلم که در کنار «ارشاد الساری رهنمای راهروان» ج 8 ص 36 چاپ شده در زیر حدیث هائی که از «صحیح مسلم» یاد کردیم می نویسد: از این گزارش چنین باید دریافت: با کسانی که سرپرستی کارها را بر گردن دارند در سرپرستی شان به کشمکش نپردازید و بر آنان خرده نگیرید مگر چنان کار بسیار زشتی را از آنان ببینید که می دانید به راستی با شالوده های اسلام ناسازگار است پس اگر چنین دیدید کارشان را ناپسند بشمارید و سخن درست را هر کجا بودید بر زبان آرید، ولی اینکه بر آنان بشورید و پیکار کنید- به برداشت همه مسلمانان- نارواست هر چند تبهکار و بیدادگر باشند و در این زمینه که سخن راندیم حدیث ها یکی از پشت دیگری توان آورد و سنیان همداستانند که سلطان با تبهکاری بر کنار نمی شود- تا آن جا که می نویسد- اگر جانشین پیامبر به ناگهان دست به تباهی آلاید برخی گویند باید او را بر کنار کرد مگر پای آشوب و جنگ در میان آید و توده های سنی از فقه دانان و حدیث خوانان و عقیدت شناسان گویند نباید او را کنار زد هر چند تبهکاری و بیدادگری نماید و هر چه را از آن مردم است تباه گرداند که با این شیوه نیز بر کنار نمی شود و نباید بر او شورید بلکه باید وی را اندرز و بیم دهند.
امینی گوید: پس عایشه و طلحه و زبیر و پیروان ایشان که پیمان شکستند و از کیش راستین به در شدند با چه دست آویزی بر سرور ما فرمانروای گروندگان
شوریدند؟ گرفتیم که او- درودهای خدا بر وی- کشندگان عثمان را پناه داده و آئین های کیفری را به انجام نرسانده بود- که از این سخن به خدا پناه می بریم- ولی آنان چرا این حدیث هائی را به کار نبستند که- در دیده توده بیچاره- آئین نامه هائی روشن و نمایاننده کیش خدا است؟ من نمی دانم.

( الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب  ج 7 ص 187 )

متن عربی

قال الأمینی: و ممّا أوعز إلیه الباقلانیّ من الأخبار الکثیرة الدالّة علی وجوب طاعة الأئمّة و إن جاروا و استأثروا بالأموال، و لا ینعزل الإمام بالفسق ما یلی:

1- عن حذیفة بن الیمان قال: قلت: یا رسول اللَّه إنّا کنّا بشرٍّ، فجاء اللَّه بخیر فنحن فیه، فهل من وراء هذا الخیر شرّ؟ قال: نعم. قلت: و هل وراء هذا الشرّ خیر؟ قال: نعم. قلت: فهل وراء ذلک الخیر شرّ؟ قال: نعم. قلت: کیف یکون؟ قال: یکون بعدی أئمّة لا یهتدون بهدای و لا یستنّون بسنّتی، و سیقوم فیهم رجال قلوبهم قلوب الشیاطین فی جثمان إنس. قلت: کیف أصنع یا رسول اللَّه إن أدرکت ذلک؟ قال: تسمع و تطیع للأمیر و إن ضرب ظهرک و أخذ مالک فاسمع و أطع!

صحیح مسلم «1» (2/119)، سنن البیهقی (8/157).

2- عن عوف بن مالک الأشجعی قال: سمعت رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم یقول: خیار أئمّتکم الذین تحبّونهم و یحبّونکم، و تصلّون علیهم و یصلّون علیکم، و شرار أئمّتکم

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 7، ص: 188

الذین تبغضونهم و یبغضونکم، و تلعنونهم و یلعنونکم، قال: قلنا: یا رسول اللَّه أ فلا ننابذهم عند ذلک؟ قال: لا، ما أقاموا فیکم الصلاة، ألا و من ولی علیه وال فرآه یأتی شیئاً من معصیة اللَّه فلیکره ما یأتی من معصیة اللَّه و لا ینزعنّ یداً من طاعة.

صحیح مسلم «1» (2/122)، سنن البیهقی (8/159).

3- سأل سلمة بن یزید الجعفی النبی صلی الله علیه و آله و سلم فقال: یا رسول اللَّه إن قامت علینا أمراء یسألوننا حقّهم و یمنعوننا حقّنا فما تأمرنا؟ قال: فأعرض عنه رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم، ثم سأله فأعرض عنه، ثم سأله فقال: اسمعوا و أطیعوا فإنّما علیهم ما حمّلوا و علیکم ما حمّلتم. صحیح مسلم (2/119) «2»، سنن البیهقی: (8/158).

4- عن المقدام: أنّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم قال: أطیعوا أمراءکم ما کان، فإن أمروکم بما حدّثتکم به فإنّهم یؤجرون علیه و تؤجرون بطاعتکم، و إن أمروکم بشی ء ممّا لم آمرکم به فهو علیهم و أنتم منه برآء، ذلک بأنّکم إذا لقیتم اللَّه قلتم: ربّنا لا ظلم. فیقول: لا ظلم. فتقولون: ربّنا أرسلت إلینا رسلًا فأطعناهم بإذنک. و استخلفت علینا خلفاء «3» فأطعناهم بإذنک. و أمّرت علینا أُمراء فأطعناهم. قال: فیقول: صدقتم هو علیهم و أنتم منه برآء. سنن البیهقی (8/159).

5- عن سوید بن غفلة، قال: قال لی عمر بن الخطّاب رضی الله عنه: یا أبا أمیّة لعلّک أن تخلف بعدی، فأطع الإمام و إن کان عبداً حبشیّا، إن ضربک فاصبر، و إن أمرک بأمر فاصبر، و إن حرمک فاصبر، و إن ظلمک فاصبر، و إن أمرک بأمر ینقص دینک فقل: سمع و طاعة، دمی دون دینی «4».

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 7، ص: 189

و أخذاً بهذه الأحادیث قال الجمهور بعدم عزل الإمام بالفسق، قال النووی فی شرح مسلم «1» هامش إرشاد الساری (8/36) فی ذیل هذه الأحادیث المذکورة عن صحیح مسلم: و معنی الحدیث: لا تنازعوا ولاة الأمور فی ولایتهم، و لا تعترضوا علیهم إلّا أن تروا منهم منکراً محقّقاً تعلمونه من قواعد الإسلام، فإذا رأیتم ذلک فأنکروه علیهم، و قولوا بالحقّ حیث ما کنتم، و أمّا الخروج علیهم و قتالهم فحرام بإجماع المسلمین و إن کانوا فسقةً ظالمین، و قد تظاهرت الأحادیث بمعنی ما ذکرته، و أجمع أهل السنّة أنّه لا ینعزل السلطان بالفسق- إلی أن قال-: فلو طرأ علی الخلیفة فسق قال بعضهم: یجب خلعه إلّا أن تترتّب علیه فتنة و حرب، و قال جماهیر أهل السنّة من الفقهاء و المحدّثین و المتکلّمین: لا ینعزل بالفسق و الظلم و تعطیل الحقوق، و لا یخلع، و لا یجوز الخروج علیه بذلک، بل یجب وعظه و تخویفه.

قال الأمینی: فما عذر عائشة و طلحة و الزبیر و من تبعهم من الناکثین و المارقین فی الخروج علی مولانا أمیر المؤمنین؟ هبه صلوات اللَّه علیه آوی قتلة عثمان، و عطّل الحدود معاذ اللَّه فأین العمل بهذه الأحادیث التی أخذتها الأمّة المسکینة سنّة ثابتة مشروعة؟ أنا لا أدری.