1- قیس بن سعددر مصر برای دعوت مردم به بیعت با علی بن ابیطالب (ع) نطقی ایراد کرده گفت: «سپاس خدای را که حق را آورد و باطل را بمیراند، و ستمکاران را درهم کوبید. مردم! ما با کسی که میدانیم پس از پیامبرمان محمد(ص) بهترین شخص است بیعت کردیم. بنابر این شما این مردم بیائید و با او بر این اساس که مطابق کتاب خدا و سنت پیغمبرش حکومت کند پیمان بیعت ببندید» «1».
2- قیس بن سعد پیش از جنگ صفین این نامه را از معاویه دریافت میدارد: «… شما اگر این اعتراض را به عثمان بن عفان- رضی اللّه عنه- داشتید که تبعیض اقتصادی قائل شده یا کسی را به ناحق تازیانه زده یا به کسی ناسزا گفته یا دیگری را تبعید کرده یا نوجوانان را به مقامات مهم دولتی گماشته است میدانید -اگر فکر و درک داشته باشید- که به استناد این کارها ریختن خونش برای شما روا نمیشود. بنابراین شما با قتل او مرتکب گناه بزرگی شده اید. پس ای قیس بن سعد! چون تو جزء کسانی بودی که عثمان بن عفان را به این سرنوشت دچار کردند باید توبه کنی، تازه در صورتی که توبه از قتل مؤمن فایده ای در بر داشته باشد! در مورد رهبرت، برای ما یقین حاصل شده که او مردم را علیه عثمان تحریک نموده و به کشتنش وا داشته تا او را کشته اند.
و دامن قوم تو (یعنی انصار و قبیله خزرج) از خون عثمان پاک نمانده است.
بنابراین ای قیس! اگر میتوانی به خونخواهی عثمان برخیزی اقدام کن، تو مطیع حکومت ما بشو و در ازای آن حاکمیت بر دو عراق در صورتی که پیروز گشتم تا آخر عمرم از آن تو باشد و حاکمیت حجاز برای هر کس از خانواده ات که تو بپسندی و نیز هر چیز دیگر که تو بخواهی بی چون و چرا به تو خواهم داد. نظرت را در مورد آنچه برایت نوشته ام بنویس. و السلام».
در جواب او مینویسد: «… نامه ات رسید. از مضمونش آگاه شدم. از قتل عثمان نوشته ای. این کاری است که در آن شرکت نداشته ام. درباره رهبرم نوشته ای که او مردم را علیه عثمان تحریک کرده و واداشته تا او را بکشند. این چیزی است که من اطلاع ندارم. نوشته ای دامن قبیله من از خون عثمان پاک نمانده است. در این باره باید بگویم اولین کسانی که به این کار قیام کرده اند قبیله من بوده اند …» به لفظ دیگری هم روایت شده، به این صورت: «به جان خودم برای اقدام به آنچه در مورد عثمان شده قبیله من ذیحق تر و موظف تر از همه مردم بودند. به همین سبب، اولین کسانی که به این کار قیام کردند قبیله من بودند و با این عمل راهنما و نمونه عملی برای مردم گشتند» «1».
3- قیس بن سعد در اثنای جنگ صفین با نعمان بن بشیر گفتگوئی میکند به این شرح: «نعمان به او میگوید: آیا کسی که شما را به کاری دعوت کند که خود انجام داده دعوتی به انصاف نکرده است؟ شما ای جماعت انصار! در این که روز تسخیر خانه عثمان او را خوار گذاشتید و یاری ننمودید خطا کرده اید و نیز در این که طرفدارانش را در جنگ جمل کشتید و مردم شام را در صفین مورد حمله قرار داده اید. حالا اگر همانطور که عثمان را خوار گذاشتید علی را رها کرده خوار سازید این یک تلافی آن یک را میکند. اما شما حق را خوار ساختید و باطل را مدد رساندید، و بعد حاضر نشدید مثل مردم باشید، و آمده آتش جنگ را بر افروختید و دعوت به جنگ تن به تن میکنید. به خدا دیدید که مردان جنگجوی شام بی درنگ به نبردتان میشتابند و روی از هماوردیتان بر نمیتابند …
قیس بن سعد خندید و گفت: به خدا هیچ فکر نمیکردم ای نعمان که تا این حد گستاخ شوی و جرأت این کار و حرف را به خود بدهی.
اما در جواب این که دم از دعوت منصفانه و آدم بر حق و با انصاف زدی باید بگویم کسی که با خودش دغلی کند هرگز برادرش را ارشاد خیر خواهانه نخواهد کرد، و تو به خدا همان با خود دغلبازی هستی که به عنوان راهنمائی دیگران حرف مفت میزند! در مورد عثمان، اگر به مختصر بسنده ای، بشنو که عثمان را کسانی کشتند که تو از آنها برتر نیستی و کسانی به خواری واگذاشتند که از تو بهتر و برترند. در مورد سپاه جمل، ما به استناد این که پیمان بیعت را به ناحق گسسته اند با آنها جنگیدیم. در مورد معاویه، بدان که اگر همه اعراب متفقا با او بیعت کنند باز انصار حتما با آنان خواهند جنگید «1». در مورد این که گفتی ما مثل مردم نیستیم و کاری را که آنها کرده اند نمی کنیم، بدان که وضع ما در این جنگ همانگونه است که در جنگ همراه پیامبر خدا بود، با چهره از شمشیر خصم استقبال نمودیم و با سینه از نیزه اش تا حق فرا آمد و حکم خدا در حالی که از آن متنفر بودند پیروز گشت. اینک بیا ای نعمان و ببین که همراه و در سپاه معاویه جز برده آزاد شده ای که از بیابانگردان بیشعور است یا یمنیای که به نوعی کشانده شده است کسی می بینی؟ و به مهاجران و انصار نگاه کن و مردانی که به نیکوئی پیروی کرده اند و خدا از ایشان خشنود گشته و آنان از خدا. آنگاه ببین همراه معاویه (از مهاجران و انصار) کسی جز خودت و رفیقت «2» کسی هست؟ و شما دو تا هم به خدا نه از مجاهدان بدر هستید و نه از بیعت کنندگان عقبه و نه سابقه افتخار آمیزی در اسلام دارید و نه آیه ای از قرآن در ستایش شما هست» «3».
4- قیس بن سعد به مدینه آمد. حسّان بن ثابت که طرفدار عثمان بود برای سرزنش نزد او رفته گفت: «علی بن ابیطالب تو را بفریفت تا عثمان را کشتی، برای سپاس اینکارت هیچ خوبی به تو نکرده و گناه کارت بر گردنت ماند.
قیس گفت: ای کور دل نابینا! به خدا میان جماعت من با جماعت تو حالت جنگ نیست و گرنه گردنت را میزدم. برو گمشو!» «4»
این جوانمرد انصاری که رئیس قبیله خزرج -آن مردم پیشتاز راه ایمان و اسلام- و فرزند رئیس آن است، قیس بن سعد که فضائل و مکارمش را در جلد دوم شرح دادیم در نامه اش به معاویه به صراحت اعلام میدارد که قبیله اش یعنی انصار نخستین کسانی بوده اند که برای ریختن خون عثمان به پا خواسته اند.
و در نطقش میگوید حق با مولا امیر المؤمنین است و او است که قانون و نظام اسلام را احیا و دوباره برقرار کرده است. و باطلی که از بین برده شد در دوره عثمان بر قرار بوده و با مرگش از میان رفته است و عثمان و هر که روز تسخیر خانه اش به کشتن رفته ستمکار بوده است. در گفتگو با نعمان بن بشیر همین حقایق را تأکید مینماید و در همه آنها یک منطق فرمانرواست و یک بینش که بینشی اسلامی از دین و زندگی و رویدادهای جامعه اسلامی است.
الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 9، ص: 183