60- عامر بن عمیر نمیرى- ابن عقده در «حدیث الولایه» حدیث غدیر را با ذکر سند از او روایت کرده، و ابن حجر در جلد 2 «الاصابه» ص 255 حدیث مزبور را از موسى ابن اکتل بن عمیر نمیرى از عمویش عامر (نامبرده) روایت نموده.
61- عامر بن لیلى بن ضمره. حافظ ابن عقده در «حدیث الولایه» با ذکر سند حدیث مزبور را باسنادش از او روایت کرده و ابن اثیر در جلد 3 «اسد الغابه» ص 92 بطریق ابو موسى از ابى الطفیل از او روایت نموده که گفت: چون رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله از حجة الوداع برگشت (جز آن حج نفرموده) آمد تا بحجفه رسید (در روز غدیر خم)- خم در نزدیک حجفه است، و رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در آنجا مسجدى دارد که معروف است. پس خطاب بمردم فرمود … تا پایان حدیث.
و ابن صباغ مالکى نقل از کتاب «الموجز» تألیف حافظ اسعد بن ابى الفضایل بسند خود تا منتهى شود به عامر- و ابن حجر در جلد 2- «الاصابه» ص 257 از کتاب«الموالات» تألیف ابن عقده از طریق عبد اللّه بن سنان از ابى الطفیل از حذیفة بن اسید و عامر بن لیلى روایت نمودهاند که: چون رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله از حجة الوداع بازگشت فرمود آمد تا بحجفه رسید … تا پایان حدیث. و ابو موسى با ذکر سند آن را روایت نموده، و سمهودى نقل از حافظ ابن عقده و ابى موسى و ابى الفتوح عجلى بطرقشان از عامر و حذیفة بن اسید روایت نموده که گفتند: چون رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله از حجة الوداع باز گشت فرمود (و جز آن حج نکرده بود) آمد تا به جحفه رسید.
قدغن فرمود که در زیر درختان نزدیک بهم (که در آن صحرا است) فرود نیایند.
پس از آنکه آنگروه در جایگاههاى خود فرود آمدند و مستقرّ شدند.
رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرستاد، زیر درختان و شاخههاى مشرف بر سر مردم را پاک و خار خاشاک را برطرف و متفرق نمودند تا هنگامى که بانک نماز بلند شد، و رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در زیر درختان مزبور نماز خواند و سپس رو بطرف مردم گردانید و این واقعه در روز غدیر خم بود؛ و خم از جحفه است، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در آنجا مسجد معروفى دارد.
پس خطاب بمردم فرمود: همانا خداوند مهربان و دانا مرا آگاه فرمود که هیچ پیغمبرى جز نیمى از عمر پیغمبر پیش از خود زیست نمیکند و من گمان دارم که قریبا بسراى دیگر دعوت شوم و اجابت نمایم و همانا من مسئول هستم (در امر تبلیغ) و شما مسئول هستید (در پیروى و تبعیت). آیا من تبلیغ نمودم؟؟ نظر و گفتار شما چیست؟ گفتند ما میگوئیم که بتحقیق تبلیغ فرموده و کوشش و نصیحت نمودى.
پس خداى جزاى نیک بشما عطا فرماید. فرمود: آیا نه چنین است که شما شهادت به یکتائى خدا میدهید و اینکه محمّد بنده و فرستاده او است، و اینکه بهشت و دوزخ او حق است، و محشور شدن بعد از مردن حق است؟ گفتند بلى. فرمود بار خدایا گواه باش. سپس با مبالغه و تأکید در جلب توجه و شنوائى آنان فرمود: آگاه باشید همانا خداوند مولاى من است و من اولى (سزاوارتر) بشما هستم از خود شما.
آگاه باشید- و هر کس که من مولاى او هستم پس این على علیه السّلام مولاى او است. و دست على علیه السّلام را گرفت و او را بلند فرمود تا بحدى که تمام آنگروه- او را شناختند.
سپس گفت: بار خدایا دوست بدار آنکه را که او را دوست دارد و دشمن دار آنکه را که او را دشمن دارد- سپس فرمود: اى مردم من (در انتقال بسراى دیگر) بر شما پیشى میگیرم و شما بر من وارد میشوید در کنار حوضى که پهناى آن از مسافت بین بصرى و صنعاء بیشتر است. در آن بشماره ستارگان آسمان قدحهاى سیمین هست (آگاه باشید) و؟؟؟؟؟ هنگامى که بر من وارد میشوید از شما درباره دو چیز گران و نفیس مؤاخذه و سئوال خواهم نمود. پس بیندیشید تا چگونه بعد از من با آن دو رفتار خواهید نمود، که هنگام ملاقات من اظهار نمائید. گفتند: یا رسول اللّه آندو چیز گران و نفیس چیست؟ فرمود: آنکه بزرگتر است کتاب خدا است؛ سبب (رشته ارتباطى) است که یکطرف آن در دست خدا و طرف دیگر آن در دست شما است. پس آنرا محکم بگیرید تا بعد از من گمراه نشوید و آنرا تبدیل و دگرگون نسازید- و آن دیگر عترت منند. همانا خداوند دانا بمن خبر داد که آندو از یکدیگر جدا نشوند تا مرا ملاقات نمایند. تا پایان حدیث.
و بهمین لفظ و بیان. شیخ احمد ابو الفضل بن محمّد با کثیر مکى شافعى در «وسیلة آلمال فی مناقب الال» حدیث مزبور را از حذیفه و عامر روایت نموده و خطیب خوارزمى در مقتلش نامبرده را در شمار راویان حدیث غدیر از صحابه ذکر نموده و ابن اثیر در جلد 3 «اسد الغابه» ص 93 از عمر بن عبد اللّه ابن یعلى از پدرش از جدش شهادت او را براى على علیه السّلام بحدیث غدیر در روز رحبه (که حدیث آن خواهد آمد) روایت نموده.
62- عامر بن لیلى غفارى- ابن حجر نامبرده را در جلد 2 «الاصابه» ص 257 بعد از عامر سابق الذکر جداگانه نامبرده و گفته که: ابن منده نیز او را ذکر نموده و از طریق عمر بن عبد اللّه بن یعلى بن مرّه از پدرش از جدش آورده که گفت: شنیدم پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله میگفت: هر کس که من مولاى اویم پس على علیه السّلام مولاى او است. و پس از آنکه على علیه السّلام بکوفه آمد مردم را سوگند داد (درباره حدیث غدیر) و هفده تن (از جمله آنان عامر بن لیلى غفارى) گواهى دادند وابو موسى تجویز نموده که ممکن است این عامر همان عامر بن لیلى بن ضمره سابق الذکر باشد و ابن اثیر از او پیروى کرده و توجیه نموده باینکه او همان عامر بن لیلى بن ضمره است. و کلمه (من) بغلط (ابن) نگاشته شده- یعنى عامر بن لیلى (ردیف 61) از قبیله ضمره بوده، نه پسر ضمره- و در اینصورت شکى نیست هر کس که غفارى باشد از قبیله ضمره است زیرا غفار پسر ملیل و او پسر ضمره بوده- مؤلف گوید: مگر اینکه، اختلاف طریق و سند مرحّج باشد متعدد بودن آنها را (یعنى عامر بن لیلى غفارى و عامر بن لیلى بن ضمره دو نفر باشند).
63- ابو الطفیل عامر بن واثله لیثى (در یکى از سالهاى 100 ر 102 ر 108 ر 110 درگذشته) پیشواى حنبلیان احمد بن حنبل در جلد 1 مسند خود ص 118 با ذکر سند از على بن حکیم از شریک از اعمش از حبیب بن ابى ثابت از ابى الطفیل از زید بن ارقم بلفظ مذکور در حدیث زید (صفحه 64) و در جلد 4 ص 370 از ابى الطفیل حدیث مناشده در رحبه را (که بلفظ و سند او خواهد آمد) از او روایت نموده و نسائى در «الخصایص» ص 15 باسنادش از او از زید و در ص 17 از ابن مقدام و محمّد ابن سلیمان از فطر از او با ذکر سند روایت نموده و ترمذى در جلد 2 صحیح خود ص 298 از سلمة بن کهیل از او (ابو الطفیل مذکور) از حذیفة بن اسید (همانطور که در صفحه 57 گذشت) روایت نموده و خبرى که حاکم در جلد 3 «مستدرک» ص 109 بطرقى که صحت آن را احراز نموده از ابو الطفیل از زید روایت نموده، در صفحه 66 ذکر شد و ابو محمّد عاصمى در «زین الفتى» باسنادش از فطر حدیث مناشده را که بعدا خواهد آمد از او روایت کرده- و ابن اثیر در جلد 3 «اسد الغابه» ص 92 و در جلد 5 ص 376 نیز از او روایت کرده- و خوارزمى در «مناقب» ص 93 باسنادش از او حدیث زید بن ارقم را روایت نموده و در ص 217 حدیث شورا را که خواهد آمد و متضمن احتجاج و استدلال به حدیث غدیر است، روایت نموده و گنجى شافعى در «کفایة الطالب» ص 15 حدیث زید را؛ و طبرى در- «الریاض النضره» جلد 2 ص 179 و ابن حمزه حنفى دمشقى در «البیان و التعریف» نقل از طبرانى و حاکم. و ابن کثیر
در جلد 5 «البدایة و النهایه» ص 211 از طریق احمد و نسائى و ترمذى و در جلد 7 ص 246 از احمد و نسائى و در همین جلد ص 348 از طریق غندر از شعبه از سلمة بن کهیل از او از زید، و ابن حجر در جلد 4 «الاصابه» ص 159 و در جلد 2 ص 252 از او از حذیفه و عامر بلفظى که خواهد آمد و متقى در جلد 6 «کنز العمال» ص 390 نقل از ابن جریر و سمهودى در «جواهر العقدین» نقل از قندوزى حنفى در ص 38 از ینابیع حدیث او را آوردهاند.
64- عایشه دختر ابى بکر بن ابى قحافه (زوجه پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله)؛ ابن عقده در «حدیث الولایه» واقعه غدیر را با ذکر سند از او روایت نموده.
65- عباس بن عبد المطلب بن هاشم عموى پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله) (در سال 32 وفات یافته) ابن عقده بطریق خود با ذکر سند حدیث غدیر را از او روایت نموده و جزرى در «اسنى المطالب» ص 3 او را از جمله راویان حدیث غدیر ذکر نموده.
66- عبد الرحمن بن عبد رب انصارى؛ نامبرده یکى از شهود على علیه السّلام است بحدیث غدیر در روز رحبه بطوریکه در حدیث اصبغ بن نباته خواهد آمد که حافظ ابن عقده از او روایت نموده و ابن اثیر در جلد 3 «اسد الغابه» ص 307 و در جلد 5 ص 205 و ابن حجر در جلد 2 «الاصابه» ص 408 از او ذکر نمودهاند. و قاضى در «تاریخ آل محمّد صلّى اللّه علیه و آله» ص 67 او را از جمله راویان حدیث غدیر ثبت نموده است.
67- ابو محمّد عبد الرحمن بن عوف قرشى زهرى (در سال 31 ر 32 هجرى درگذشته) حدیث غدیر را ابن عقده باسنادش در «حدیث الولایه» و منصور رازى در «کتاب الغدیر» از او روایت نمودهاند و او از عشره مبشّره است که حافظ ابن المغازلى آنها را از جمله یکصد تن راویان حدیث غدیر بطرق خود بحساب آورده و جزرى در «اسنى المطالب» ص 3 او را از جمله راویان حدیث غدیر ذکر نموده است.
68- عبد الرحمن بن یعمر دیلى «1» (در کوفه مسکن گزیده)، ابن عقده حدیث غدیر را در «حدیث الولایه» از او روایت کرده و در مقتل خوارزمى از راویان حدیث مزبور بشمار آمده.
69- عبد اللّه ابن ابى عبد الاسد مخزومى. ابن عقده حدیث غدیر را از او روایت کرده.
70- عبد اللّه بن بدیل بن ورقاء سیّد خزاعه (در صفین کشته شده) نامبرده یکى از شهود امیر المؤمنین علیه السّلام است که در روز رکبان بطوریکه حدیث او خواهد آمد به حدیث غدیر گواهى داده.
71- عبد اللّه بن بشیر «1» مازنى. ابن عقده او را از راویان حدیث غدیر بشمار آورده است.
72- عبد اللّه بن ثابت انصارى. نامبرده بطوریکه در بیان اصبغ بن نباته است (ذکر خواهد شد) در روز رحبه براى على علیه السّلام به حدیث غدیر شهادت داده و در تاریخ آل محمّد صلّى اللّه علیه و آله ص 67 از جمله راویان حدیث غدیر بشمار آمده است.
73- عبد اللّه بن جعفر بن ابى طالب هاشمى (در سال 80 وفات یافته) ابن عقده حدیث غدیر را با ذکر سند از او روایت نموده و داستان احتجاج او بر معاویه بحدیث غدیر خواهد آمد.
74- عبد اللّه بن حنطب فرشى مخزومى. سیوطى در «احیاء المیت» از حافظ طبرانى حکایت نموده که او باسنادش از مطلب بن عبد اللّه بن حنطب از پدرش خطبه پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله را در جحفه با ذکر سند روایت نموده.
75- عبد اللّه بن ربیعه. خوارزمى در مقتلش او را از راویان حدیث غدیر بشمار آورده است.
76- عبد اللّه بن عباس (در سال 68 وفات یافته) حافظ نسائى در «الخصایص» ص 7. از میمون بن مثنى با ذکر سند روایت نموده که او از قول ابو الوضاح «1» که همان ابو عوانه است نقل کرده و او از ابو بلج بن ابى سلیم از عمرو بن میمون از ابن عباس در حدیثى طولانى آورده که گفت: من نزد ابن عباس نشسته بودم در این هنگام نه گروه نزد او آمدند و باو گفتند اى پسر عباس یا با ما برخیز، و یا مجلس را براى ما از اغیار خالى کن. ابن عباس گفت: با شما بر میخیزم. عمرو بن میمون گوید که: ابن عباس در این موقع چشم او نابینا نشده بود و صحیح بود. پس در کنارى نشستند و با یکدیگر سخن گفتند و ما ندانستیم که چه گفتند. راوى گوید:
پس از آن جلسه و مذاکره ابن عباس آمد در حالیکه لباس خود را تکان میداد و اظهار تأسف و انزجار میکرد و میگفت: اینان سخنانى ناروا و نکوهش درباره مردى گفتند که بیش از ده فضیلت براى او است بطوریکه براى غیر او این فضایل وجود ندارد! اینان بدگوئى از مردى نمودند که پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله درباره او فرمود:
البته اعزام میدارم مردى را (براى نبرد با دشمن) که او را خداوند هیچوقت خوار نمیکند و او خدا و رسول او را دوست دارد و خدا و رسول او را دوست دارند. در این موقع شخصى خود را به رایت جنگ نزدیک نمود، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: على کجا است؟ گفتند در آسیا مشغول تهیه آرد است. فرمود دیگرى نبود که آرد تهیه نماید؟! ابن عباس گوید. در این موقع على علیه السّلام آمد در حالیکه چشمهاى او دوچار درد بود بطوریکه قادر به دیدن نبود. پس رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در چشمان او دمید و رایت را سه بار حرکت داد سپس آنرا باو اعطاء فرمود پس (در نتیجه عزیمت آنجناب به نبرد با یهودان و احراز پیروزى) على علیه السّلام آمد در حالیکه صفیه دختر حىّ را با خود آورد، ابن عباس بسخن ادامه داده گفت: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فلان را با سوره توبه فرستاد و على علیه السّلام را در پى او فرستاد و سوره را از او گرفت و رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود این سوره را براى مشرکین نمیبرد مگر مردى که از من است و من از او هستم. ابن عباس گوید: پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله به پسر عموهاى خود فرمود: کدامیک از شما حاضر است که با من در دنیا و آخرت دوستى نماید؟
همگى ابا کردند. ابن عباس گفت: على نیز در میان آنها نشسته بود و گفت من. من براى این افتخار حاضرم. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله او را واگذاشت و رو بفرد فرد از آنان کرد و این سئوال را تکرار نمود. باز آنها امتناع نمودند. و على سخن خود را تکرار کرد. در اینموقع رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله بعلى علیه السّلام فرمود: تو ولى من هستى در دنیا و آخرت. ابن عباس ادامه داده گفت: على علیه السّلام اول کسى است که پس از خدیجه ایمان آورد. باز، ابن عباس ادامه داده و گفت: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله پوشش خود را گرفت و بر على و فاطمه و حسن و حسین نهاد و گفت: اینست و جز این نیست، اراده فرموده است خداوند که پلیدیرا از شماها ببرد اى اهل بیت من و پاکیزه گرداند شما را پاکیزه گرداندنى.
ابن عباس گوید: على علیه السّلام جان خود را فروخت و نثار کرد. لباس پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله را پوشید و در جایگاه او خوابید. مشرکین بطرف رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله تیراندازى میکردند. پس ابو بکر آمد در حالیکه على علیه السّلام خوابیده بود و او گمان کرد که رسول خدا است و او را بخطاب یا نبى اللّه صدا زد. على علیه السّلام فرمود: همانا پیغمبر خدا صلّى اللّه علیه و آله بطرف بئر میمون رفت؛ او را دریاب. گفت: پس ابو بکر رفت و با رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله داخل غار شد.
در این موقع على علیه السّلام از طرف مشرکین سنگ باران میشد همانطور که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله میشد و آنحضرت بخود میپیچید و سر خود را در لباس پیچیده و پنهان ساخته بود و تا بامداد سر خود را بیرون نیاورد. همینکه صبح شد سر خود را بیرون کرد. آنان (مشرکین)- در مقام نکوهش او بر آمدند و گفتند صاحب تو (یعنى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله) وقتى که ما او را سنگ میزدیم بر خود نمیپیچید و تو چنین میکنى؟ و از این قبیل سخنان: ابن عباس بسخنان خود ادامه داده گفت:
رسول خدا در غزوه تبوک خارج شد و مردم با آن حضرت خارج شدند. على علیه السّلام عرض کرد؟ من با شما خارج شوم؟ پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود. نه در این موقع على علیه السّلام گریان شد. پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: آیا راضى نیستى که نسبت بمن بمنزله هارون براى موسى باشى جز آنکه پس از من پیغمبرى نخواهد بود. همانا روا نیست که من بروم جز آنکه تو بجاى من باشى- ابن عباس گفت: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به على علیه السّلام فرمود: تو بعد از من ولىّ هر مرد و زن مؤمن خواهى بود.
ابن عباس گفت: و رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله درهاى حجرات ما را که بمسجد باز میشد همه را بست و درب حجره على را بحال خود گذاشت و در نتیجه، این امتیاز فقط براى على علیه السّلام بود که در هر موقع از خانه خود بیرون میامد در هر حالى که بود داخل مسجد میشد! زیرا راه دیگرى نداشت. ابن عباس گفت: و رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: هر کس من مولاى او هستم پس على علیه السّلام مولاى او است … تا پایان حدیث.
این حدیث را با طول و تفصیلش گروه زیادى از حفاظ با سندهاى تفصیلى در تألیفات خود ذکر نمودهاند از جمله آنها است: پیشواى حنبلیان- (احمد) در جلد 1 مسند خود ص 331 از یحیى بن حمّاد از ابى عوانه از ابن بلج از عمرو بن میمون از ابن عباس و حافظ حاکم در جلد 3 «المستدرک» ص 132، و نامبرده گفته: که اسناد این حدیث صحیح است و بهمین جهت در مقام ذکر سند آن بر نیامده. و خطیب خوارزمى در «مناقب» ص 75 بطریق حافظ بیهقى آنرا روایت نموده و محبّ الدّین طبرى در جلد 2 «ریاض» ص 203 و در «ذخایر العقبى» ص 87، و حافظ حموینى در فراءیدش باسنادش از ضحاک از او بطریق طبرانى ابى القاسم بن احمد، و ابن کثیر شامى در جلد 7 «البدایه و النهایه» ص 337 از طریق احمد بسند نامبرده و از ابى یعلى از یحیى بن عبد الحمید از ابى عوانه تا آخر سند، و حافظ هیثمى در جلد 9 «مجمع الزواید» ص 108 از احمد و طبرانى، و گفته که رجال طریق احمد درست است جز ابى بلج فزارى و نامبرده داراى یکنوع نرمى و لینت است ولى مورد اعتماد و وثوق است و حافظ هیثمى حدیث غدیر را نیز از ابن عبّاس در ص 108 روایت کرده سپس گفته که: بزار آنرا در اثناء حدیثى روایت کرده و رجال او مورد وثوق و اعتمادند و حافظ گنجى در «الکفایه» ص 115 حدیث مزبور را با طول و تفصیل آن نقل از احمد، و ابن عساکر در کتاب خود «الاربعین الطوال» ذکر نموده و ابن حجر در جلد 2 «الاصابه» صفحه 509 آنرا ذکر نموده؛ حافظ محاملى در امالى خود (بطوریکه شیخ ابراهیم وصابى شافعى در کتاب «الاکتفاء» از او نقل کرده) باسنادش با ذکر سند از ابن عباس روایت نموده که گفت: چون پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله مأمور شد که على بن ابى طالب علیه السّلام را در مقام خود برقرار فرماید. پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله روانه مکّه شد و فرمود: دیدم که مردم بعهد جاهلیّت و کفر نزدیکند. چنانچه این امر را در این موقعیت انجام دهم، خواهند گفت که چون على علیه السّلام پسر عم او بود (از روى علاقه شخصى) این مقام را باو داد! پس آن حضرت به مکّه رفت و حجة الوداع را بجا آورد و مراجعت فرمود تا به غدیر خم رسید، در این موقع خداى متعال این آیه را باو فرستاد: یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ …
تا آخر آیه مبارکه، در این هنگام منادى از طرف آنحضرت اجتماع عمومى را اعلام نمود. سپس آنجناب بپا خاست و دست على را گرفت و فرمود: هر کس من مولاى اویم پس على علیه السّلام مولاى او است. بار خدایا، دوست بدار آنکه را که او را دوست دارد و دشمن دار آنکه را که او را دشمن دارد. متقى هندى در جلد 6 «کنز العمال» ص 153 این حدیث را از محاملى که در امالى خود ذکر کرده نقل نموده و بهمین الفاظ بدون اختلاف حرفى جمال الدین عطاء اللّه بن فضل اللّه در اربعین خود آنرا بطریق ابن عباس روایت نموده و جلال الدین سیوطى در «تاریخ الخلفاء» بطریق بزار در ص 114 از ابن عباس آن را روایت نموده و قرشى در «شمس الاخبار» ص 38 از «امالى المرشد باللّه» و بدخشانى در «نزل الابرار» ص 20 بطریق بزار و ابن مردویه؛ و در ص 21 از طریق احمد و ابن حیان و حاکم و سمویه آنرا روایت نمودهاند.
و حافظ سجستانى در کتاب «الولایه» که آنرا بحدیث غدیر تنها اختصاص داده باسنادش از ابن عباس با ذکر سند روایت نموده که گفت: چونکه پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله براى حجة الوداع خارج شد و در جحفه فرود آمد. جبرئیل نزد او آمد و (از طرف خداوند) او را امر کرد که على علیه السّلام را بپا دارد، پس آنجناب خطاب بمردم فرمود: آیا نه اینست که معتقدید بر اینکه من بمؤمنین اولى (سزاوارتر) هستم از خودشان؟ گفتند بلى یا رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله. فرمود: هر کس که من مولاى اویم، پس على علیه السّلام مولاى او است .. بار خدایا دوست بدار آنکه را که او را دوست دارد و دشمن دار آنکه را که او را دشمن دارد (و این جمله با تعبیر به کلمه حب و بغض تکرار شده) و یارى کن کسى را که او را یارى کند و عزیز دار کسى را که او را عزیز دارد و دستگیرى کن کسى را که او را دستگیرى نماید، ابن عباس گفت: قسم بخدا (ولایت على) بر این گروه واجب آمد.
و ابن کثیر در جلد 7 تاریخش ص 348 حدیث غدیر را از سعید بن جبیر از ابن عباس روایت کرده و در ذکر تابعین در ضمن نام ضحاک، حدیثى از او خواهد آمد، و حافظ ابن مردویه با ذکر سند و ابو بکر شیرازى در (فی ما نزل من القرآن)، و ابو اسحق ثعلبى در «الکشف و البیان» و حاکم حسکانى، و فخر الدین رازى در جلد 3 تفسیرش ص 636 و عز الدین موصلى حنبلى و نظام الدین نیسابورى در جلد 6 تفسیرش ص 194 و آلوسى در جلد 2 «روح المعانى» ص 348 و بدخشانى در «مفتاح النجا» و غیر آنها بطرقشان حدیث غدیر را از ابن عباس روایت کردهاند که لفظ آنها در مبحث دو آیه تبلیغ و اکمال دین انشاء اللّه خواهد آمد.
77- عبد اللّه بن ابى اوفی علقمه اسلمى (در سال 86 ر 87 درگذشته) حافظ ابن عقده در «حدیث الولایه» حدیث غدیر را از او با ذکر سند روایت نموده.
78- ابو عبد الرحمن عبد اللّه بن عمر بن خطاب عدوى (در سال 72 ر 73 درگذشته) حافظ هیثمى در جلد 9 «مجمع الزواید» ص 106 از طریق طبرانى با ذکر سند از عبد اللّه بن عمر روایت نموده که گفت: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: هر کس من مولاى او هستم على علیه السّلام مولاى او است. بار خدایا دوست دار آنکه را که او را دوست دارد و دشمن دار آنکه را که او را دشمن دارد، و حافظ ابن ابى شیبه در سننخود روایت او را با ذکر سند آورده و وصابى شافعى در «الاکتفاء» از او روایت مزبور را نقل نموده و سیوطى «در جمع الجوامع» و در «تاریخ الخلفاء» ص 114 نقل از طبرانى آنرا روایت نموده و متقى هندى در جلد 6 کتاب «کنز العمال» ص 154 بطریق طبرانى در «المعجم الکبیر» آنرا ذکر نموده و بدخشانى نیز بهمین طریق در «نزل الابرار» ص 20 و در «مفتاح النجا» روایت نموده و خطیب خوارزمى در فصل چهارم از مقتلش و همچنین جزرى در «اسنى المطالب» ص 4 نامبرده را از جمله راویان حدیث غدیر از صحابه بشمار آوردهاند.
79- ابو عبد الرحمن عبد اللّه بن مسعود هذلى (در سال 32 ر 33 درگذشته و در بقیع مدفون است) حافظ ابن مردویه باسنادش نزول آیه تبلیغ را درباره على علیه السّلام در روز غدیر با ذکر سند از او روایت نموده و سیوطى در جلد 2 «الدر المنثور» ص 298 و قاضى شوکانى در جلد 2 تفسیرش ص 57 و آلوسى بغدادى از سیوطى از ابن مردویه در جلد 2 «روح المعانى» ص 348 آنرا از او روایت نمودهاند و خوارزمى و شمس الدین جزرى در «اسنى المطالب» ص 4 او را از جمله راویان حدیث غدیر از صحابه بشمار آوردهاند.
80- عبد اللّه بن یامیل «1» حافظ ابن عقده در کتاب «المفرد فی الحدیث» بسندى که منتهى بابراهیم بن محمّد نموده از جعفر بن محمّد از پدرش و ایمن بن نابل بن عبد اللّه بن یامیل با ذکر سند از او روایت نموده که گفت: شنیدم رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله میفرمود: هر کس که من مولاى اویم پس على علیه السّلام مولاى او است .. تا آخر حدیث مزبور، ابن اثیر در جلد 3 «اسد الغابه» ص 274 بطریق حافظ ابو موسى مدینى و ابن حجر در جلد 2 «الاصابه» صفحه 382 از طریق حافظ ابن عقده و حافظ ابو موسى- و قندوزى حنفى در ینابیع ص 34 آنرا از او روایت نمودهاند.
81- عثمان بن عفان (در سال 35 درگذشته) حافظ ابن عقده در «حدیث الولایه» باسناد خود و منصور رازى در «کتاب الغدیر» با ذکر سند از او روایت نمودهاندو او یکى از عشره مبشره است که ابن المغازلى بطرق خود آنها را از جمله یکصد تن راویان حدیث غدیر بشمار آورده است.
82- عبید بن عازب انصارى (برادر براء بن عازب)، نامبرده از کسانى است که در روز منا شده در رحبه براى على علیه السّلام بحدیث غدیر گواهى دادند (در داستان رجبه خواهد آمد)
83- ابو طریف عدى بن حاتم (در سال 68 در سن یکصد سالگى وفات یافته) حافظ ابن عقده در کتاب «حدیث الولایه» از طریق محمّد بن کثیر از فطر و ابن جارود از ابى الطفیل با ذکر سند آورده که نامبرده از آنهائى است که در روز مناشده در رحبه براى على علیه السّلام بحدیث غدیر شهادت دادند، و سید نور الدین سمهودى در «جواهر العقدین» آنرا ذکر نموده و قندوزى در «ینابیع الموده» ص 38 از سمهودى نقل کرده و شیخ احمد مکى شافعى در «وسیلة المآل فی مناقب الال» از او روایت نموده و در تاریخ آل محمّد صلّى اللّه علیه و آله ص 67 در شمار راویان حدیث غدیر ثبت گردیده است.
84- عطیة بن بسر»- ابن عقده در «حدیث الولایه» واقعه غدیر را با ذکر سند از او روایت نموده
85- عقبة بن عامر جهنى (از طرف معاویه بولایت مصر منصوب شد و سه سال در این سمت باقى بوده و نزدیک سال 60 وفات یافته) حافظ ابن عقده ضمن حدیثى که در مورد شهادت عدى بن حاتم باو نسبت دادیم شهادت نامبرده را براى على علیه السّلام بحدیث غدیر در روز رحبه روایت نموده، و قاضى در تاریخ آل محمّد صلّى اللّه علیه و آله ص 67 او را در شمار راویان حدیث غدیر ثبت نموده.
86- أمیر المؤمنین على بن ابى طالب صلوات اللّه علیه- شعر آنجناب در غدیر مشهور است و راویان مورد وثوق و اعتماد، آنرا ذکر نمودهاند؛ در شعراى الغدیر در قرن اول با ذکر راویان آن خواهد آمد، و داستان احتجاج آن جناب در روزهاى شورى و جمل بحدیث غدیر و استنشاد آنحضرت (سوگند دادنش) به حدیث غدیر در روز رحبه- خواهد آمد.
و پیشواى حنبلیان (احمد بن حنبل) در جلد 1 مسند خود صفحه 152 از حجاج شاعر از شبابه از نعیم بن حکیم با ذکر سند روایت نموده که از ابو مریم و مردى از همنشینان على علیه السّلام شنیدم، از آنجناب نقل نمودند که: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله روز غدیر خم فرمود: هر کس که من مولاى اویم على علیه السّلام مولاى او است، و ابن کثیر در جلد 2 «البدایة و النهایة» ص 348 آنرا از او روایت نموده و سپس گفته که: این حدیث از طرق متعدد. از على علیه السّلام روایت شده و هیثمى؟؟؟؟ در جلد 9 «مجمع الزواید» ص 107 از طریق احمد آنرا روایت نموده و گفته: رجال آن مورد اعتماد و وثوق هستند و سیوطى در «جمع الجوامع» و در «تاریخ الخلفاء» ص 114 بطریق احمد و ابن حجر در جلد 7 «تهذیب التهذیب» ص 337 و بدخشانى در کتاب «نزل الابرار» ص 20 از طریق احمد و حاکم، و در «مفتاح النجا» نیز بطریق آندو، حدیث مزبور را ذکر نمودهاند.
و حافظ طحاوى در جلد 2 «مشکل الاثار» ص 307 از یزید بن کثیر «1» از محمّد بن عمر بن على (امیر المؤمنین علیه السّلام) از پدرش از على علیه السّلام با ذکر سند روایت کرده که پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله در خم زیر درخت (پس از آنکه در آنجا ورود فرمود) از قرارگاه خود در حالیکه دست على علیه السّلام را گرفته بود بیرون آمد و خطاب بمردم فرمود: آیا شما نیستید که شهادت میدهید باینکه خداوند پروردگار شما است؟
گفتند. بلى. فرمود: آیا شما نیستید که شهادت میدهید باینکه خدا و رسولش اولى هستند بشما از خود شما؟ و اینکه خدا و رسولش مولاى شما هستند؟ گفتند. بلى فرمود: هر کس که من مولاى او هستم پس على علیه السّلام مولاى او است- همانا من واگذاردم در میان شما چیزى را که اگر آنرا بگیرید و از دست ندهید هرگز بعد از من گمراه نشوید، کتاب خدا که در دست شما است و اهل بیت من.
و ابن کثیر این روایت را در جلد 5 «البدایة و النهایه» ص 211 بطریق ابن جریر و ابن ابى عاصم باسناد آندو از کثیر بن زید از محمّد بن عمر بن على از پدرش از على علیه السّلام روایت نموده و متقى هندى در جلد 6 «کنز العمال» ص 154 از مستدرک حاکم و احمد، و از طبرانى (در المعجم الکبیر) و ضیاء مقدسى و در همان جلد ص 397 نقل از ابن ابى عاصم و در ص 406 از ابن راهویه و ابن جریر و در ص 399 از ابن جریر و ابن ابى عاصم و از محاملى (در امالى او) روایت نموده و صحت آنرا احراز کرده است. و در لفظ آنها این جمله مذکور است: پس هر کس خدا و رسولش مولاى او هستند این، على علیه السّلام مولاى او است. و این روایت را وصابى در «الاکتفاء» نقل از سنن ابن ابى عاصم و سنن سعید بن منصور (ابن شعبه نسائى) ثبت نموده است.
و ذهبى در جلد 2 «میزان الاعتدال» ص 303 از مخول بن ابراهیم از جابر ابن حرّ از ابى اسحاق- عمرو ذى مرّ از أمیر المؤمنین علیه السّلام با ذکر سند روایت نموده و سپس گفته: و این روایت باسنادى بهتر از این نیز رسیده و حموینى در «فراید السمطین» از عمر و ذى مرّ از أمیر المؤمنین علیه السّلام و همچنین از ابى راشد حرانى «1» از آنجناب روایت مزبور را آورده است.
و در «حلیة الاولیاء» تألیف ابى نعیم اصفهانى در جلد 9 ص 64 از عبد اللّه بن جعفر از احمد بن یونس ضبّى از عمار بن نصر از ابراهیم بن یسع مکّى از جعفر بن محمّد از پدرش از جدش از على (أمیر المؤمنین علیه السّلام) مذکور است که: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در جحفه خطبه خواند تا آخر حدیث «2» و حدیث دیگر خواهد آمد که آنرا حافظ عاصمى در مفاد حدیث غدیر از آنجناب با ذکر سند روایت نموده.
87- ابو الیقظان عمار بن یاسر عنسى (در سال 37 در صفین شهادت یافته) احتجاج نامبرده بر عمرو بن عاص بحدیث غدیر قریبا از کتاب صفین تألیف نصر بن مزاحم ص 186 ذکر خواهد شد و در شرح نهج البلاغه جلد 2 ص 273 نیز مندرج است، و حموینى باسنادش در «فراید السمطین» در باب چهلم و باب پنجاه و هشتم حدیث غدیر را بطریق خود از او روایت نموده و خوارزمى و شمس الدین جزرى در «اسنى المطالب» ص 4 او را در شمار راویان حدیث غدیر از صحابه ذکر نمودهاند و او (عمار) از رکبان است که براى على علیه السّلام بحدیث غدیر شهادت دادند، در حدیثى که خواهد آمد.
88- عماره خزرجى انصارى (در روز واقعه یمامه کشته شده) حافظ هیثمى در جلد 9 «مجمع الزواید» ص 107 از طریق بزار از حمید بن عماره روایت نموده که گفت: از پدرم شنیدم که میگفت: از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شنیدم در حالیکه دست على علیه السّلام را گرفته بود فرمود: هر کس من مولاى اویم پس این مولاى او است. بار خدایا دوست بدار آنکه را که على را دوست دارد و دشمن بدار آنکه را که على را دشمن دارد، سپس گوید که این حدیث را بزار روایت کرده و حمید را نشناختم و بقیه رجال این روایت مورد اعتماد و وثوق شناخته شدهاند و سیوطى حدیث مزبور را در «تاریخ الخلفاء» ص 65 و بدخشانى در «مفتاح النجا» و «نزل الابرار» بطریق بزار از او روایت نمودهاند.
89- عمر بن ابى سلمة بن عبد الاسد مخزومى ربیب پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله «1») مادر او ام سلمه زوجه پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله بوده و نامبرده در سال 83 درگذشته) حافظ ابن عقده باسناد خود حدیث غدیر را با ذکر سند از او روایت نموده است.
90- عمر بن خطاب (در سال 23 کشته شد) حافظ ابن المغازلى در «المناقب» بدو طریق از عمران بن مسلم از سوید بن ابى صالح از پدرش از ابى هریره از عمر بنخطاب (رض) با ذکر سند روایت نموده که گفت: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: هر که من مولاى اویم على علیه السّلام مولاى او است. و این روایت را سمعانى در «فضایل الصحابه» باسناد خود از ابى هریره از او ذکر نموده و محب الدین طبرى در جلد 2 «الریاض النضره» ص 161 نقل از مناقب احمد و ابن سمّان بطریق آندو و از او آورده (زیادتى چاپ دوم) و در ص 244 بآن اشاره نموده و در «ذخایر العقبى» ص 67 نقل از مناقب احمد و از شعبه باسناد آندو از او روایت شده و حافظ محمّد خواجه پارسا در کتاب «فصل الخطاب» آنرا ذکر نموده و خطیب خوارزمى در مقتلش و ابن کثیر شامى در جلد 7 «البدایة و النهایه» ص 349 و شمس الدین جزرى در «اسنى المطالب» او را از جمله راویان حدیث غدیر از صحابه بشمار آوردهاند.
و در «مودّة القربى» تألیف شهاب الدین همدانى. از عمر بن خطاب مذکور است که گفت: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله- على علیه السّلام را بطور نمایان منصوب داشت و فرمود:
هر کس که من مولاى اویم على علیه السّلام مولاى او است. بار خدایا دوست بدار آنکه را که او را دوست دارد و دشمن دار آنکه را که او را دشمن دارد و خوار گردان آنکه را که او را خوار گرداند و یارى فرما آنکه را که او را یارى نماید. بار خدایا تو گواه منى بر ایشان. عمر بن خطاب برسول خدا صلّى اللّه علیه و آله عرض کرد: یا رسول اللّه در حالیکه شما این سخن میفرمودى جوان زیبا و خشبوئى پهلوى من بود و بمن گفت:رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله بطور تحقیق رشتهاى را بست و استوار ساخت که جز منافق (دو رو) آنرا نمیگشاید، پس رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله دست مرا گرفت و فرمود: اى عمر، این جوان که پهلوى خود یافتى و این سخن را از او شنیدى از جنس آدمیان نبود. بلکه او جبرئیل بود که خواست گفتار مرا- درباره على علیه السّلام- بر شما استوار و مؤکد نماید و این داستان را قندوزى حنفى در «ینابیع» ص 249 از عمر روایت نموده و ابن کثیر در جلد 5 ص 213 از جزء اول از «کتاب غدیر» تألیف ابن جریر روایت نموده که در آنجا از قول محمود «1» ابن عوف طائى و او از عبد اللّه بن موسى و او بطور اخبار از اسماعیل بن کشیط «1» از جمیل بن عماره «2» از سالم بن عبد اللّه بن عمر (ابن جریر گوید: گمان دارم که گفت: از عمر، و این جمله در کتاب من نیست).
روایت نموده که گفت: شنیدم رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در حالیکه دست على علیه السّلام را گرفته بود فرمود: هر کس من مولاى اویم پس این على علیه السّلام مولاى او است.
بار خدایا دوست دار آنکه را که او را دوست دارد و دشمن دار آنکه را که او را دشمن دارد.
91- ابو نجید عمران بن حصین خزاعى «در سال 52 در بصره درگذشته) ابن عقده در «حدیث الولایه» حدیث غدیر را با ذکر سند از او روایت نموده و مولوى محمّد سالم بخارى نقل از حافظ ترمذى نموده و خطیب خوارزمى و- شمس الدین جزرى در «اسنى المطالب» ص 4 او را از جمله راویان حدیث غدیر از صحابه به شمار آوردهاند.
92- عمرو بن حمق خزاعى کوفی (در سال 50 درگذشته «3») ابن عقده حدیث غدیر را از او روایت نموده و خوارزمى در مقتلش او را از جمله راویان حدیث غدیر از صحابه بشمار آورده.
93- عمرو بن شراحیل- خوارزمى در مقتلش نامبرده را از جمله راویان حیث غدیر از صحابه بشمار آورده است.
94- عمرو بن عاص- یکى از شعراى غدیر است و شعر او ضمن ذکر شعراى قرن اول اسلامى ذکر شده است و قریبا خواهید یافت استدلال و احتجاج (برد) را بر او بحدیث غدیر و اعتراف او به آن، این داستان را ابن قتیبه در «الامامة و السیاسه» ص 93 با ذکر سند ثبت نموده،
و خواهد آمد نامه که او در مورد حدیث غدیر بمعاویه نوشت و خوارزمى آن را باسناد خود در «المناقب» ص 126 با ذکر سند ثبت نموده است.
95- عمرو بن مرّة الجهنى ابو طلحه (یا- ابو مریم) احمد بن حنبل و طبرانى (در المعجم الکبیر) باسنادشان از نامبرده روایت نمودهاند باینکه: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در غدیر خمّ فرمود: هر کس من مولاى اویم. پس على علیه السّلام مولاى او است.
بار خدایا دوست بدار آنکه را که او را دوست دارد و دشمن دار آنکه را که او را دشمن دارد و یارى و دستگیرى کن آنکه را که او را یارى و دستگیرى نماید.-
و صاحب «کنز العمال» در جلد 6 ص 154 این حدیث را از طبرانى نقل کرده. و همچنین شیخ ابراهیم و صابى شافعى در «الاکتفاء» و محمّد صدر العالم در «معارج العلى» و نیز بدخشانى در «مفتاح النجا» و «نزل الابرار» آن را از احمد و از «المعجم» طبرانى نقل نموده است.
الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج1، ص: 112