پاره ای از روایات جعلی در فضیلت عثمان :
41/ بلاذری در ” انساب الاشراف ” روایتی ثبت کرده است از حسین بن علی بن اسود از عبد الرحمن که می گوید: در “حجر ” به عبادت ایستادم و با خود گفتم امشب نمی گذارم دیگری جایم را بگیرد. بعد مردی از پشت سرم آمده با دست بر شانه ام زد . رو بر نگرداندم. دوباره دست بر شانه ام زد، رو بر نگرداندم. برای سومین بار دست بر شانه ام زد. رو برگرداندم دیدم عثمان است. از ” حجر ” به یک سو رفتم تا او ایستاده قرآن را در یک رکعت خواند، راه خویش گرفت .
این را ابو نعیم در ” حلیه الاولیاء ” با سند ذکر کرده است به این عبارت “: عبدالرحمن می گوید: با خود گفتم امشب را در مقام خواهم گذراند. پس چون نماز شام بگذاشتم رهسپار مقام گشتم و به عبادت ایستادم. در حالیکه به عبادت ایستاده بودم مردی دستش را بر شانه ام نهاد. دیدم عثمان بن عفان است. آنگاه وی از اول قرآن گرفته تا آخرش خواند و سپس به رکوع و سجده رفت و بعد کفشش را برداشته برفت. و نمی دانم پیش از آن هم نماز خوانده بود یا نه “. درباره راوی این فضیلت باید از علمای رجال پرسید. حافظ ابن عدی می گوید: حسین بن علی (بن اسود) حدیث می دزدیده است و روایاتی که او نقل کرده قابل پیروی نیست. ازدی می گوید: واقعا سست روایت است، و درباره روایاتش حرف هاست. احمد پیشوای حنبلیان درباره او همان را می گوید که به ابوبکر مروزی – در جواب این که حسین بن علی بن اسود چگونه کسی است- گفته است، این را که: نمی شناسمش !
امینی گوید: آنگاه باید از عبد الرحمن تیمی پرسید: آیا وظیفه نداشتی که این مطلب را به پسر عمویت طلحه بن عبید الله تیمی اطلاع دهی آنگاه که بر صاحب این فضیلت سخت گرفته و او را در فشار گذاشته بود آن روز که مردم را علیه وی می شوراند و به او اهانت می کرد و ریختن خونش را روا می دید و او را تا دم مرگ تعقیب کرد و سپس نگذاشت نعشش را در گورستان مسلمانان دفن کنند؟ بالاخره روی سوال را باید به عثمان گرداند و پرسید: مگر در ” حجر ” به اندازه تو جائی پیدا نمی شد که عبد الرحمن را از جایش دور ساختی و جایش را گرفتی ؟ مگر رواست کسی را که در محراب عبادت ایستاده با اشاره پیاپی دست ازعبادت منصرف ساخت ؟ یا او را از جایش بر کنار کرد ؟ در حالیکه می دانیم حق امامت با پیشقدم است و آن که زودتر آمده، و در حدیث شریفی که از طریق جابر بن عبد الله انصاری آمده دستور است که نباید هیچکس از شما روز جمعه برادرش را از جا بر خیزاند تا خودش بنشیند، بلکه باید بگوید: لطفا جا برایم باز کنید. و از طریق ابن عمر آمده است که هیچکس نباید دیگری را از جایش برخیزاند و بر جای او بنشیند، بلکه باید جا برای یکدیگر بگشائید و جا به هم بدهید. ابن جریح می گوید: (چون این حدیث بشنیدم) پرسیدم : مقصود روز جمعه است ؟ گفت: جمعه و غیر جمعه “. مسلم ” این حدیث را به این عبارت آورده است “: هیچکس از شما نباید کسی را از جایش برخیزاند و خود بر جایش بنشیند ” و نیز به این عبارت “: هیچکس از شما نباید برادرش را از جایش برخیزاند و بعد خود بر جایش بنشیند. ” نووی در شرح ” مسلم ” می گوید “: این نهی به منظور تحریم است. بنابراین، کسی که روز جمعه یاغیر جمعه برای نماز یا غیر نماز پیش از دیگران به محل مباحی در مسجدی بنشیند از دیگران ذی حق تر به آن مکان خواهد بود و به موجب این حدیث حرام است اگر دیگری او را از آنجا برخیزاند “. قسطلانی در ” ارشاد الساری ” می گوید “: از این نهی، حرمت آشکار است ، و جز با دلیل نمی توان ظهور حرمت آن را ندیده گرفت. بنابراین، روا نیست که کسی از جایش برخیزانده شود تا به جایش بنشینند، زیرا هر که بر تصرف مباحی پیشی گیرد به آن ذی حق تر از دیگران است. ” احمد حنبل حدیث دیگری آورده به این مضمون که هر کس پس از خروج امام جماعت (از مسجد) از روی گردن مردم عبور کند یا دو نفر را که کنار هم نشسته اند پس زند برای عبورش چنان است که پشت خویش به آتش (دوزخ) کشیده باشد. و پس زدن دو نفر به این هم اطلاق می شود که کسی دو نفر را از جایشان به کناری زند تا بین آن دو بنشیند. شوکانی در” نیل الاوطار ” می گوید “: هر که پیش از دیگران جای مباحی را خواه در مسجد یاغیر مسجد و روز جمعه یا غیر آن و برای نماز یا عبادتی دیگر بگیرد برای توقف در آن جا از دیگران ذی حق تر است و بر دیگران حرام است که او را از آنجا بلند کرده خود بنشینند.” بنابر آنچه گذشت کار عثمان که عبد الرحمن را از جایش برخیزاند، – از جائی که ذی حق تر از دیگران به آن بوده است – و چندین بار با زدن دست بر شانه و پشتش به او اخطار کرده که جایش را به وی بدهد کار ناروا و حرامی بوده و با سنت ثابت ناسازگار است . بعلاوه، مگر قرآن را یک شبه می توان ختم کرد ؟ شاید اگر آن شب از شب های بلند زمستان باشد و عثمان بلافاصله بعد از نماز عشاء به” حجر ” آمده و زبانش روان و بیانش رسا باشد – که ما هیچیک را نمی دانیم و برای ما قطعی نیست -احتمال می رود که ممکن باشد . وانگهی مگر عثمان همان کسی هست که وقتی به منبر بالا رفت لزره بر اندامش افتاده سرشکسته خاموش ماند و پس از دقائقی گفت: ابوبکر و عمر برای چنین مناسبت ها و منبر رفتن گفتاری تهیه می دیدند، اما من نه نطقی برای این مناسبت تهیه دیده ام ونه گفتاری آماده نموده ام، بعدا میائیم صحبت می کنیم کدام سخنران عرب اگر کلام الله مجید را از بر باشد – کلام و گفتار بی مانندی را که همه معنی و مطلب و رسائی و گویائی است – احتیاج به تهیه کردن نطق و سخن و فراهم آوردن مطلب پیدا می کند؟ این آدم به قرآنی که – بنابر آن روایت دروغین – در نمازش ختم می کرد چرا عمل نمی کرد ؟ مگر در قرآنی که می خواند این آیه شریفه نیست : ( سوره احزاب _ آیه 58 )« کسانی که مردان و زنان مومن را بدون اینکه کاری کرده باشند اذیت می کنند متحمل بهتان و گناهی سهمناک می شوند » ؟
یا مگر ابوذر و عمار و ابن مسعود و جماعت نیکوکار و پاکدامنی نظیرشان درشمار مومنان نبودند که چنان اذیتشان کرد با تبعید و آواره ساختن و کتک و شکنجه و اهانت و به هر وسیله ای که دستش رسید؟ در آن قرآن مگر این آیه نیست : الذین یؤذون رسول الله …« کسانی که پیامبر خدا را می آزارند عذابی دردناک دارند » ؟ ” که او با ارتکاب کار ناشایستش در شب وفات ام کلثوم – دختر پیامبر (ص) ، پیامبر خدا را آزرد، و با پناه دادن به کسی که حضرتش طرد و لعن کرده بود، و با تحقیر و توهین اصحاب بزرگوارش و سرآمدشان پسر عموی پاکش علی بن ابیطالب، و با تبدیل سنت وی و با انحراف از آن. آیا این فرمایش الهی در آن نیست : « خدا را فرمان برید و پیامبر را و زمامدارانتان را فرمان برید » که او سر از فرمان خدا و پیامبرش در پیچید و فرمان نبردشان و قرآن و سنت را بارها و در موارد بسیار پشت گوش افکند در مورد جمع و صرف اموال عمومی و صدقات و مالیات های اسلامی و زکات، و توزیع عواید، و نماز، و واگذاری املاک دولتی، و اوقاف، و حج، و نکاح، و قانون جزای اسلامی؟ مگر در آن حدود الهی به شرح در نیامده است ؟ یا این فرموده پروردگار نیست: « هر که پا از حدود الهی فرا نهد پس چنین کسان همان ستمگرانند » که پا از حدود بیرون نهاد و عهد و پیمان خویش گسست و توبه شکست و دست به کارهای بد فرجام آلود و جنایتها که کارش را به قتل فجیع کشاند و بلاها و بدبختی ها بر سرخودش آورد و بر سر امت اسلام که تا به حال جریان دارد ؟ در آن قرآن -که می گویند می خوانده – مگر آیه ” مباهله “یا آیه ” تطهیر ” نبوده است و خدا در اولی علی بن ابیطالب را خود پیامبر عظیم الشان می شمارد و در دومی او را چون پیامبر اکرم از هر آلایش پاک و منزه می گرداند که عثمان عقیده داشت و اظهار می کرد مروان بن حکم – تبعید و لعنت شده پیامبر خدا – برتر از او است ؟ کاش این آدم آن تلاوت خسته کننده قرآن را ترک نموده و به جایش عمل به آن را پیش گرفته بود، احکام قرآن کریم را اجرا می نمود و بر جامعه و رفتار و سیاستش تطبیق می داد و در تلاوت آن به قدر مقدور و میسور اکتفا ورزیده بود .
(الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب ج 9 ص 482)