اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۲۱ مهر ۱۴۰۴

زدن با تازیانه بدون دلیل

متن فارسی

زدن خلیفه  دوم با  تازیانه  بدون  موجبی

ابن عساکر از عکرمه بن خالد نقل کرده که گفت:  پسری از عمر بن خطاب داخل بر او شد و او خود را به صورت مردها درآورده و لباس خوبی پوشیده بود پس عمر او را زد با تازیانه اش تا به گریه درآمد.  پس حفصه به او گفت : برای چه او را زدی ؟ گفت:  دیدم که مغرور به خود شده پس دوست داشتم که او را کوچک کنم در پیش خودش .

امینی گوید:  من مناقشه و مجادله نمی کنم خلیفه را در شناخت خود بینی پسرش را و آن یک خصلتی است که قائم به شخص است، و بحث هم نمی کنم در اجتهاد او در تعزیر فرزند و بحث نمی کنم از امکان منع کردن فرزند از عجب و خود بینی اش تا آنجا که مسلم است به راه های عقلی غیر از تعزیر و زدن به تازیانه، بلکه سوال می کنم از دو حافظ حدیث چگونه جایز و روا شده برایشان که مثل این قصه را از مناقب خلیفه و از شواهد روش خوب او شمرده اند؟!

و لطیف تر از این ، قصه جارود بزرگ ربیعه است و ابن جوزی نقل کرده آن را گوید:  که عمر نشسته بود و تازیانه هم با او بود و مردم در اطرافش نشسته بودند که جارود عامری آمد پس مردی گفت:  این بزرگ قبیله ربیعه است، پس عمر و اطرافیانش و جارود شنیدند، پس چون نزدیک عمر رسید او را با تازیانه اش زد.   گفت:  چیست مرا برای تو ای امیرالمومنین ؟ گفت: چیست برای من و برای تو که شنیدم او گفت این بزرگ ربیعه است گفت:  و من هم شنیدم، پس چی، گفت ترسیدم این که تو با مردم آمیزش کنی و بگوئید: که این امیر است و در عبارت دیگر، ترسیدم که در دلت از آن چیزی وارد شود، پس دوست داشتم که نفست را سرکوب کنم !!

م- و ابن سعد از سعید نقل کرده گوید:  معاویه بر عمر بن خطاب وارد شد و دوش او حله سبزی بود پس صحابه نگاه بر او کردند پس چون عمر این را دید برخاست و با او تازیانه اش بود و شروع کرد به زدن معاویه و معاویه می گفت: الله الله ای امیر المومنین  ! برای چی برای چی؟  و او سخنی نمی گفت تا برگشت و در جایش نشست پس به او گفتند:  برای چه این جوان را زدی و حال آنکه در فامیل تو مانند او نیست؟  پس گفت:  من ندیدم از او مگر خوبی و نرسید مرا از او مگر خیر لکن من دیدم او را و اشاره کرد با دستش به حله سبز پس خواستم پست کنم از او آنچه که به خود بالیده و به آن تکبر نموده است.چه ممکن است که بگویم ؟ چه بگویم ؟ چه بگویم ؟

(الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 6، ص: 222)

متن عربی

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 6، ص: 222

49- ضرب الخلیفة بالدرّة لغیر موجب

أخرج ابن عساکر عن عکرمة بن خالد قال: دخل ابن لعمر بن الخطّاب علیه و قد ترجّل و لبس ثیاباً حساناً، فضربه عمر بالدرّة حتی أبکاه، فقالت له حفصة: لم ضربته؟ قال: رأیته قد أعجبته نفسه فأحببت أن أُصغّرها إلیه «1».

قال الأمینی: أنا لا أُناقش فی عرفان الخلیفة إعجاب نفس ابنه إیّاه و هو خلّة قائمة بالنفس، و لا أُباحث فی اجتهاده فی تعزیر الولد، و لا أبحث عن إمکان ردع الولد عن عجبه- مهما سُلّم- بطرق معقولة غیر التعزیر و الضرب بالدرّة، بل أُسائل الحافظین کیف وسعهما عدّ مثل هذه القصّة من مناقب الخلیفة و من شواهد سیرته الحسنة؟

و ألطف من هذه قصّة الجارود سیّد ربیعة و قد أخرجه ابن الجوزی، قال: إنّ عمر کان قاعداً و الدرّة معه و الناس حوله، إذ أقبل الجارود العامری، فقال رجل: هذا سیّد ربیعة. فسمعها عمر و من حوله و سمعها الجارود، فلمّا دنا منه خفقه بالدرّة فقال: ما لی و لک یا أمیر المؤمنین؟ قال: ما لی و لک لقد سمعتها. قال: و سمعتها، فمه؟ قال: خشیت أن تخالط القوم و یقال: هذا أمیر- و فی لفظ: خشیت أن یخالط قلبک منها شی ء- فأحببت أن أطأطئ منک «2».

و أخرج ابن سعد، عن سعید قال: دخل معاویة علی عمر بن الخطّاب و علیه

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 6، ص: 223

حلّة خضراء، فنظر إلیه الصحابة، فلمّا رأی ذلک عمر قام و معه الدرّة فجعل ضرباً بمعاویة، و معاویة یقول: اللَّه اللَّه یا أمیر المؤمنین فیم فیم؟ فلم یکلّمه حتی رجع فجلس فی مجلسه، فقالوا له: لم ضربت الفتی؟ و ما فی قومک مثله. فقال: ما رأیت إلّا خیراً و ما بلغنی إلّا خیر، و لکنّی رأیته- و أشار بیده یعنی إلی فوق- فأردت أن أضع منه ما شمخ «1».

ما عسانی أن أقول؟ ما عسانی ما عسانی؟…