اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۲۲ آذر ۱۴۰۳

سخنان امیرالمؤمنین(ع) درباره عمرو بن عاص

متن فارسی

2- سخنان أمیر المؤمنین درباره عمرو بن عاص:
ابو حیّان توحیدى در ج 3 ص 183 کتاب «الامتاع و المؤانسة» روایت نموده که: شعبى گوید: عمرو بن عاص از على (ع) یاد نمود و گفت: شخصى است شوخ و مزّاح چون این سخن به على رسید چنین فرمود:
فرزند نابغه را ببیند که پندارد من شوخ و بو الهوس و بیهوده سرا و بازیگرم!!
چقدر دور است این نسبت از من. چه، یاد مرگ و اندیشه محشر و حساب مرا از تباهى و بیهوده گذرانى و بوالهوسى باز می دارد، و همین یادها کافی است که چون بهترین واعظ، انسان هوشیار را از صفات نکوهیده باز دارد؛ همانا بدترین گفتار، سخن دروغ است.
عمرو، هرگاه وعده اى دهد تخلّف می کند؛ و هرگاه سخن گوید، دروغ مى گوید، در روزگار سختى آمر است و ناهى و در آن هنگام که شمشیرها بکار افتد.
بزرگترین نیرنگ و حیله او، این است که سرین خود را بى دریغ عیان سازد!!
این روایت را بهمین لفظ شیخ طوسى در ص 82 کتاب «امالى» خود از حافظ ابن عقده روایت نموده است.

3- سخن على (ع) به روایت شریف رضى:
شگفتا از پسر نابغه!، در میان اهل شام شایع نموده که من شوخ و مزّاحم، و هرزه درا و بوالهوس. چه ناروا سخنى که در این سخنش خود گناهکار است. بدترین سخن، گفتار دروغ است، او در گفتارش دروغگو است و در وعده اش تخلف می نماید، اگر چیزى را بخواهد قسم می دهد و اگر از او تقاضائى شود بخل می ورزد در عهد و پیمانش خیانت می کند و بر امانت وفادار نیست در هنگام جنگ خوب فرماندهى است! اما همین که شمشیرها بکار افتد و زد و خورد درگیر شود، بزرگترین نقشه و تدبیرش این است که عورت و سرین خود را بى دریغ نمایان سازد!!.
بخدا قسم یاد مرگ مرا از هرزه درائى و بازیگرى باز داشته ولى فراموشى از امر آخرت او را از گفتار حق باز می دارد؛ با معاویه بیعت نکرد تا اینکه با او شرط نمود که از عواید و ثروتى که بدست می آید، او را سهیم کند «1»!.

4- سخن على (ع) بروایت ابن قتیبه:
زید بن وهب گوید: على بن ابیطالب (رض) به من گفت: شگفتا از پسر نابغه او می پندارد که من شوخ و مزّاح و هرزه درا و بیهوده سرایم! وه چه نسبت ناروائى! همانا بدترین گفتار، سخن دروغ است. او (عمرو) هنگامى که چیزى طلب کند باقسم همراهش می سازد و ابرام می کند و زمانى که از او چیزى تقاضا شود بخل می ورزد در هنگام جنگ مردى است سختگیر و پر فرمان تا مادامى که شمشیرها بکار نیفتاده ولى هنگامى که زد و خورد درگیر شود بزرگتر حیله و نیرنگش اینست که خود را واژگون سازد و با آشکار ساختن سرین خود؛ مانع از حمله خلق شود. خدا او را پست و نابود سازد «1».

5- سخن على بروایت ابن عبدربه
در محضر على بن ابیطالب سخن از عمرو بن عاص پیش آمد. حضرت درباره او چنین فرمود: شگفتا از پسر نابغه! چنین پنداشته و شایع کرده که من مزاح و هرزه- درا و بو الهوسم! وه چه نسبت ناروائى!!
بدترین سخن دروغترین آنست، همانا او هنگام درخواست ابرام می کند و اگر از او چیزى تقاضا شود بخل می ورزد و هنگامى که شراره جنگ زبانه کشد و شمشیرها بکار افتد همه همّش اینست که لباس خود را در آورد و با ظاهر ساختن سرین خود از حمله جنگجویان جلوگیرى کند. خدا او را هلاک و نابود سازد!

6- سخنى دیگر از أمیر مؤمنان
هنگامى که مردم شام در جنگ صفین قرآنها را بر نیزه ها زدند و جنگجویان را به حکم قرآن دعوت نمودند على (ع) فرمود: اى بندگان خدا! من سزاوارترین کسى هستم که کتاب خدا را پذیرفته ام امّا معاویه، عمرو بن عاص، ابن ابى معیط، حبیب بن مسلمه و ابن ابى سرح، اینان نه اهل دیانت اند و نه به قرآن اعتقادى دارند، من آنها را بهتر از شما می شناسم در وقت کودکیشان با آنها بوده ام و پس از آنکه به حدّ مردى رسیدند باز یا آنها بوده ام در هنگام کودکى و مردى بدترین بودند!
این سخن، (دعوت او به حکم قرآن) سخن حقى است که از آن اراده باطل و ناروا شده؛ بخدا قسم اینان قرآن را بلند نکرده اند؛ اینان قرآن را نمی شناسند و بدان عمل نمی کنند و اینکه می بینید که قرآنها را بر سر نیزه ها کرده اند جز مکر و حیله چیز دیگرى نیست «1».

7- سخن دیگرى از على (ع)
ابو عبد الرحمن مسعودى گوید: یونس بن ارقم بن عوف از مردى سالخورده از قبیله بکر بن وائل برایم روایت کرد که: ما در جنگ صفین با على بودیم، عمرو بن- عاص تکه پاره اى سیاه و مربع به سر نیزه اى کرد و بلند نمود، گروهى گفتند که این رایتى است که رسول خدا (ص) براى او ترتیب داده و این مطلب بین مردم شایع شد تا اینکه به حضرت على (ع) رسید. حضرت فرمود: آیا می دانید داستان این رایت چیست؟
رسول خدا، این پارچه را به عمرو بن عاص (این دشمن خدا) نشان داد و فرمود:
کیست آنرا با آنچه درباره آن مقرر است بپذیرد؟
عمرو گفت: اى رسول خدا! مقرّرات و شرائط آن چیست؟ رسول خدا (ص) فرمود شرطش اینست که با در دست داشتن آن با مسلمانى جنگ نکنى و آنرا به کافرى نزدیک ننمائى، عمرو آن را گرفت و اکنون بخدا قسم آن را به مشرکین نزدیک ساخته و با در دست داشتن آن امروز با مسلمین می جنگد! بآن خداوندى که دانه را در زمین شکافته و رویانده و اینهمه خلق را آفریده اینان اسلام نیاورده اند! بلکه تظاهر به اسلام نموده و کفر و ناسپاسى را در درون خود نگاه داشتند! همینکه یارانى و همکارانى یافتند به دشمنى و عناد خود باز گشتند، جز اینکه نماز را بصورت ظاهر ترک نکردند! «2»

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏2، ص: 191

متن عربی

2- کلمة أمیر المؤمنین علیه السلام

روى أبو حیّان التوحیدی فی الإمتاع و المؤانسة (3/183) قال: قال الشعبی: ذکر عمرو بن العاص علیّا، فقال: فیه دُعابة. فبلغ ذلک علیّا، فقال:

 «زعم ابن النابغة أنَّی تلعابة، تمراحة، ذو دُعابة، أعافس، و أمارس. هیهات یمنع من العِفاس و المِراس «3»، ذکر الموت و خوف البعث و الحساب، و من کان له قلب، ففی هذا من هذا له واعظ و زاجر، أما و شرُّ القول الکذب، إنَّه لَیَعِدُ فیُخلف، و یحدِّث فیکذب، فإذا کان یوم البأس، فإنّه زاجر و آمر، ما لم تأخذِ السیوفُ بهامِ الرجال، فإذا کان ذاک، فأعظمُ مکیدتِهِ فی نفسه، أن یمنح القومَ استه».

و رواه بهذا اللفظ شیخ الطائفة فی أمالیه «4» (ص 82) من طریق الحافظ ابن عقدة.

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏2، ص: 192

صورةٌ أخرى على روایة الشریف الرضی:

 «عجباً لابن النابغة! یزعم لأهل الشام أنّ فیَّ دُعابة، و أنّی امرؤ تلعابة، أعافس و أمارس، لقد قال باطلًا، و نطق آثماً، أما و شرُّ القول الکذب، إنّه لیقول فیکذب، و یَعِدُ فیخلِف، و یسأل فیلحِف، و یُسأل فیَبخَل، و یخونُ العهد، و یقطع الإلّ، فإذا کان عند الحرب فأیُّ زاجر و آمر هو ما لم تأخذ السیوف مآخذها؟! فإذا کان ذلک، کان أکبر مکیدته أن یمنح القِرْمَ سُبّتَهُ، أما و اللَّه إنّی لَیمنعُنی من اللّعبِ ذکر الموت، و إنّه لَیمْنَعُهُ من قول الحقِّ نسیان الآخرة، و إنّه لم یُبایع معاویة حتى شرط له أن یؤتیه أَتیّةً، و یرضَخَ له على ترک الدین رضیخة «1»». نهج البلاغة «2» (1/145).

 

صورةٌ أخرى على روایة ابن قتیبة:

قال زید بن وهب: قال لی علیّ بن أبی طالب رضى الله عنه:

 «عجباً لابن النابغة! یزعم أنَّی تَلْعابة، أعافس و أمارس، أما و شرُّ القول أکذبه، إنّه یسأل فیُلحِف، یُسأل فیبخل، فإذا کان عند البأس فإنّه امرؤٌ زاجرٌ، ما لم تأخذ السیوف مآخذها من هام القوم، فإذا کان کذلک، کان أکبر همِّه أن یُبرقِط «3» و یمنح الناس استه، قبّحه اللَّه و ترّحه».- عیون الأخبار (1/164).

صورةٌ أخرى على روایة ابن عبد ربِّه:

ذُکر عمرو بن العاص عند علیّ بن أبی طالب، فقال فیه علیٌّ:

 «عجباً لابن الباغیة! یزعم أنَّی بلقائه أعافس و أمارس، ألا و شرُّ القول أکذبه، إنّه یسأل فیلحف، و یُسأل فیَبخل، فإذا احمرَّ البأس، و حَمِی الوطیس، و أخذت السیوف

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏2، ص: 193

مآخذها من هام الرجال، لم یکن له همٌّ إلّا غرقة ثیابه «4»، و یمنح الناس استه، فضَّه اللَّه و ترّحه».- العقد الفرید «5» (2/287).

3- کلمة أخرى له علیه السلام

لمّا رفع أهل الشام المصاحف على الرماح یوم صفِّین، یدعون إلى حکم القرآن،

قال علیٌّ علیه السلام:

 «عباد اللَّه: أنا أحقُّ من أجاب إلى کتاب اللَّه، و لکنّ معاویة، و عمرو بن العاص، و ابن أبی مُعَیط، و حبیب بن مَسلَمة، و ابن أبی سَرْح، لیسوا بأصحاب دین و لا قرآن، إنّی أعْرَفُ بهم منکم، صَحِبتُهمْ أطفالًا، و صَحِبتهم رجالًا، فکانوا شرَّ أطفال، و شرَّ رجال، إنّها کلمة حقّ یراد بها الباطل، إنّهم و اللَّه ما رفعوها، إنّهم یعرفونها و لا یعملون بها، و ما رفعوها لکم إلّا خدیعة و مکیدة».- کتاب صفّین لابن مزاحم «6» (ص 264).

 

4- کلمة أخرى له علیه السلام

قال أبو عبد الرحمن المسعودی: حدّثنی یونس بن أرقم بن عوف، عن شیخ من بکر بن وائل، قال: کنّا مع علیّ بصفّین، فرفع عمرو بن العاص شقّة خمیصةٍ «7» فی رأس رمح، فقال ناسٌ: هذا لواء عقده له رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم، فلم یزالوا کذلک حتى بلغ علیّا.

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏2، ص: 194

فقال علیٌّ: «هل تدرون ما أمر هذا اللواء؟ إنَّ عدوّ اللَّه عمرو بن العاص أخرج له رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم هذه الشِّقَّة، فقال: من یأخذها بما فیها؟ فقال عمرو: و ما فیها یا رسول اللَّه؟.

قال: فیها أن لا تُقاتل به مسلماً، و لا تقرِّبه من کافر. فأخذها، فقد و اللَّه قرّبه من المشرکین، و قاتل به الیوم المسلمین، و الذی فلق الحبّة و برأ النسمة، ما أسلموا و لکن استسلموا و أسرّوا الکفر، فلمّا وجدوا أعواناً رجعوا إلى عداوتهم منّا، إلّا أنَّهم لم یدعوا الصلاة». کتاب صفّین لابن مزاحم «1» (ص 110).