نگاهی در سخنانی که در ستایش ابوذر رسیده است تا بدانیم آیا با آنچه بدان متهم شده سازش دارد؟
از میان ستایشهای یاران پیامبر از او- پس از تبعید شدنش و پس از رنج و کوششی که بر سر آن دعوت بر خویش هموار کرد- کافیست که نگاهی بیفکنیم به سخن سرورمان امیر مؤمنان (ع) که به او گفت: تو برای خدا خشم گرفتی پس امید به همان کس دار که برایش خشم گرفتی راستی که این گروه از تو بر دنیای خویش ترسیدند و تو از ایشان بر دین خود هراسیدی … تا پایان آنچه در صفحه گذشت.
این جمله زرین هنگامی از دهان امام (ع) به در آمد که ابوذر پس از زیر و بالا نگریستنهای اندیشمندانه راهی را که درست میشمرد برگزیده و پس از آن دیگر چیزی برای او نمانده بود مگر آوایی ناتوان که دیدار کنندگان او در تبعیدگاه- ربذه- از وی میشنیدند و کاری سترک نمیتوانست انجام دهد و آن گاه سخن علی (ع) آشکارا میرساند که خشم ابوذر برای خدا بوده و او باید امید به همان کس بندد که برای او خشم گرفته و این امر، فرع خشنودی خدای پاک است از آنچه او در راه آن، رنج و کوشش را بر خود هموار کرد و مردم را به سوی آن خواند.
و فرع بر اینکه آنچه را او به زبان آورد و آن گروه را خشمگین کرد یک دعوت دینی خالص باشد در برابر آزمندیهای صدرصد دنیا پرستانه، که ابوذر بر دین خویش از آن بترسید و آن گروه بر دنیای خویش از آن بهراسیدند و او را با کینهتوزیها بیازموده و به دشتها تبعید کردند و نیز میرساند که فردا او سود میبرد و آن گروه بر وی رشک بردند و آنگاه کدامیک از اینها هست که با کمونیسم یا همان مسلکی سازگار باشد که ما دیگری مطلق است و میان آن با خواستن خشنودی خدای برتر هیچگونه پیوندی نیست؟
آری سرور ما امیر مؤمنان (ع) اینهمه ستایشهای فراوان را درباره ابوذر روا داشت و در گفتار دیگر خویش به عثمان گفت: «از کیفر خدا بپرهیز، تو نیک مردی از مسلمانان را تبعید کردی و او در تبعیدگاهی که فرستاده بودی نابود شد.» که میبینیم او را از نیک مردان میشمارد و نابود ساختن او در آن تبعیدگاه را گناهی میانگارد که از پرهیزکاران سر نمیزند. آنگاه آیا میپنداری این ستایشها را با وجود آن از او کرده که به ژرفای عقیده او راه نیافته و بگونهای که باید آنرا نشناخته و روحیات او را ندانسته؟- با آنکه او همچون جان میان دو پهلویش بوده- یا علی هم در پذیرش آئین کمونیسم با او همداستان بوده؟ یا با وجود آگاهی کامل از نادرست بودن عقیدهاش باز هم با دشمنان او آشکارا جنگیده؟ با آنکه او- که همان راستگو و درست کردار است- به عثمان گفت: «بخدا که خواست من، اندوهگین کردن تو و ناسازگاری با تو نبود و تنها میخواستم حق او را گزارده باشم» و آنگاه چه حقی هست برای یک کمونیست که آهنگ تباه ساختن اجتماع را دارد و حقوق مسلم توده را میکاهد. حق تنها از آن مؤمنی است که در نفس خود کامل بوده دعوت او به سوی حق و اندیشه او شایسته باشد.
نشانه دیگری هم داریم که- بگونهای روشنتر از این- میرساند ابوذر بر حق بوده و عقیده کسانی که با او ناسازگاری نمودند یکسره نادرست؛ و آن نیز گفتار امام است در دنباله سخنی که برای بدرود ابوذر بر زبان راند: «ای ابوذر هرگز به جز حق مونس تو نباشد و هرگز به جز باطل ترا اندوهگین نکند» و آنگاه کدام پیرو مسلک اشتراکیست که بدینگونه باشد؟ به خدا پناه میبریم از یاوه گوئیها.
به گفتار امام (ع) سخن فرزندش امام پاک دختر زاده پیامبر ابو محمد حسن مجتبی را نیز بیفزا که به ابوذر گفت: از دست این گروه بر تو رفت آنچه را خود میبینی پس با یاد از سپری شدن و تهی گردیدن گیتی دست آنرا از خویش بازدار و شکیبایی نما تا چون پیامبرت را دیدار کنی از تو خوشنود باشد بر گردید به صفحه
که میبینی امام معصوم آنچه را از دست آن گروه به ابوذر رسید یاد کرده و مسئولان آنرا نکوهش میکند و او را دستور میدهد به شکیبائی تا در برابر آن پاداش بزرگ و بسیار دریافت کند و پیامبر را بگونهای دیدار نماید که از او خوشنود باشد و آنگاه آیا هیچ سازشی مییابی در میان پیامبر و اعتقاد امام مجتبی و میان کمونیستها که در ویرانگری بنیاد کیش مصطفی و سنت دگرگونیناپذیر خداوند نقشی اساسی دارند؟
در دنبال این دو گفتار نیز سخن پیشوای جانباخته دختر زاده پیامبر ابو عبد اللّه- الحسین را بنگر که به ابوذر میگوید: این گروه ترا از (دسترسی به) دنیای خویش باز داشتند و تو ایشان را از (دست درازی به) دینت پس شکیبایی و یاری را از خدا بخواه.
و این سخن نیز همچون سخنان پدر و برادر او- درودهای خدا بر ایشان- آشکارا میرساند که ابوذر یک دعوت دینی را دنبال میکرده که هیچگونه کجرویای در آن نبوده و دشمنان او دعوتشان بر بنیاد دنیا پرستی بوده و مرجعی که باید او را از گرفتاریهائی که بدان دچار شده برهاند خداوند است. زیرا خداوند پاک از دعوتی که آنمرد گرفتار دنبال میکرد خشنود بود و بر کسانی که به او دشنام گفتند خشمگین. و هیچ خردمندی نیز نمیپندارد که چیزی از این ویژگیها با پیروی از مسلک اشتراکی سازگار باشد. و پس از این فرازهای زرین، سخن عمار پسر یاسر را بنگر که به ابوذر میگوید: خدا آرامش نبخشد کسی را که ترا اندوهگین ساخت و ایمنی ندهد آنکس را که ترا بیم داد بخدا که اگر تو هم جویای دنیای آنان بودی ایشان بتو تأمین میدادند و اگر به کارشان خرسند میبودی البته ترا دوست میداشتند.
آیا برای یک مسلمان معمولی هم رواست که چنین نفرینی کوبنده درباره کسانی بکند که مردی را بخاطر تباهی انگیزی در محیط دینداران و به گناه بستن راه صلح و صفا در میان ایشان گرفتار کردهاند؟ تا چه رسد به مسلمانی همچون عمار که- به گفته آشکار پیامبر بزرگوار- حق از او و او از حق جدا نمیشود؟ و آیا رواست ایشان را محکوم کند که دنیا پرستانند و آرزوها فریبشان داده و کارهاشان ناپسندیده است و ایشان در دو جهان زیان دیدهاند و زیان آشکار بهره ایشان شده؟
و آنگاه این نفرین را در برابر یک امام معصوم مانند سرور ما امیر مؤمنان که در راه خدا بسی سختگیر است و در برابر دو شیر زاده او دو فرزند زاده پیامبر بر زبان براند و هیچیک از ایشان نیز اینرا از او ناپسند نشمارد؟ این نشدنی است.
و تازه پیش از همه این سخنان، شتافتن ایشان به بدرقه ابوذر- با آنکه میدانستند خلیفه از اینکار منع کرده- خود نشانهای است بر اینکه سخن ابوذر را راست میشمرده و در پی آشکار کردن کار و فرمان او بودهاند و امام چنان میبیند که منع از بدرقه او گناه یا کاری ناساز با حق است که نباید پیروی شود چنانچه به عثمان نیز همین را گفت «1» و آنگاه هیچیک از اینها با گرفتاریهای بزرگی که ابوذر را متهم کردهاند برای دین فراهم آورده سازگار نیست.
همه یاران پیامبر- از مهاجر و انصار- شکنجه و تبعیدی را که ابوذر کشید به یاد نکوهش گرفتند و فرازهای پر از نکوهش چه میان لبانشان بود و چه در گوشه کنار دلهاشان و چه در سطرسطر سخنرانیها شان و اینها را با نگاه به آنچه در روز انبوه شدن مردم در پیرامون خانه عثمان- برای تاختن بر او- روی داد میتوان دریافت. و خود از انگیزههایی بوده که زمینه را آماده کرد برای آنکه کارها بدانگونه سرانجام گیرد. پس خشم گرفتن کسانی از ایشان که نامشان را یاد کردیم- در میان توده یاران پیامبر- چیزی تازه نبود جز اینکه برخی از ایشان خشم خود را در قالب ستایشهائی که از ابوذر کردند ریختند و برخی آن را در جامه اعتراض به کسانی که به او دشنام دادند پوشاندند و هر چند که لحن گفتارهای ایشان هنگام نگاه به پوسته بیرونیاش متفاوت مینماید ولی نتیجه و مفهوم همه، یک چیز بوده و از این روی است که به گواهی تاریخ نگاران از میان کارهائی که یاران پیامبر بر عثمان ناپسند شمردند یکی هم تبعید کردن ابوذر بود. بلاذری مینویسد پیش از اینها عثمان ناگواریهایی بر عبد اللّه پسر مسعود و ابوذر و عمار روا داشته بود و در دلهای هذیلیان و بنی زهره و بنی غفار و هم سوگندان ایشان خشمهایی برای آنچه بر سر ابوذر رفت جای گرفته بود «2».
و این اعتراض توده از مهر ایشان به ابوذر ناشی میشد که در دل گروهها جای گرفته بود مهری صمیمانه و بخاطر همدینی و برادری ایمانی و هم پیمانی در پیروی از برترین شیوهها، و همه اینها بخاطر بذرهایی بود که از پیامبر خدا (ص) گرفته و در دلهای خویش کاشته و پرورده و شناخت ابوذر و شیوه و روش نیکو و پرهیزگاری و ایمان و راستگویی او را همچون میوهای از نهالی برگرفته بودند و اینها هیچیک با تهمتی که به ابوذر زده و او را به کمونیسم چسباندهاند سازگار نیست آیا میگویی همه یاران پیامبر کمونیست بودند؟- که از بهتانهای زشت به خدا پناه میبریم- و اگر ابوذر کمونیست بود درست آن بود که او را از صفحه زمین دور کنند نه تنها از مرز مدینه، و یاران پیامبر نیز میباید به آن داوری و فرمان قاطع خرسندی دهند زیرا خداوند برتر گفته: همانا کیفر آنانکه با خدا و رسول او بجنگ برخیزند و در زمین به فساد کوشند جز این نباشد که آنها را بقتل رسانده یا بدار کشند و یا دست و پایشان به خلاف ببرند (یعنی دست راست را با پای چپ و یا بالعکس) یا با نفی و تبعید از سرزمین صالحان دور کنند این ذلت و خواری عذاب دنیوی آنهاست و اما در آخرت باز (در دوزخ) بعذابی بزرگ معذب خواهند بود. «1» و آنگاه چه تبهکاریای در زمین بزرگتر از ترویج این اصل ناسازگار با نامه خدا و آئیننامه پیامبر، با آنکه خداوند پاک در آن نامه بزرگوار میگوید: آیا آنها باید فضل و رحمت خدای ترا تقسیم کنند (هرگز نباید) در صورتیکه ما خود معاش و روزی آنها را در حیوة دنیا تقسیم کردهایم و بعضی را بر بعضی برتری دادهایم تا بعضی از مردم (بثروت) بعضی دیگر را مسخر خدمت کنند و رحمت خدا از آنچه جمع میکنند بهتر است. «2»
و همین مطلب در آئین نامه ارجمند پیامبر نیز روشن شده بنگرید به گزارشهایی که درباره کیفر چنین کسی آمده است (در همان بخش دارائیها و ویژگی آن به افراد و تثبیت دولتمندی توانگران و پرهیز از دشوار ساختن زندگی) که ستونهای تمدن نیز بر روی همین زیر بنیادها میایستد و یک مدنیت عالی از همین راهها زیباترین چهرههایش را آشکار میسازد
الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج8، ص: 497