ابن رومى در محیط خود با شعراى بسیارى معاصر بود که از همه آنها مشهورتر «حسین بن ضحاک»، «دعبل خزاعى»، بحترى، «على بن جهم»، «ابن معتزّ» و «ابو عثمان ناجم» میباشند.
از این عده و غیر از اینها از معاصران او، چه کسانى که او را شناختند و چه کسانى که او را نشناختند، هیچکدام اثر سازندهاى جز دو کس، روى او نداشتند که به گمان ما آن دو کس: «حسین بن ضحاک» و «دعبل خزاعى» میباشند.
امینى گوید: بین ابن رومى با شاعر نو آور «ابن حاجب محمّد بن احمد» رابطه دوستى و مودّت بر قرار بود و میان آن دو لطائفى ردّ و بدل میگردید از جمله: ابن رومى از ابن حاجب در روز معین درخواست ملاقات کرد وقتى نزد او رفت او را در منزل نیافت ابن رومى این شعر را گفت:
«اى ابن حاجب دربانت ترا از دست من نجات داد ولى هیچ فراریى از دست من نجات نخواهد یافت …» تا آخر
ابن حاجب او را با چند بیت پاسخ گفت «1».
گوید: ابن رومى از حسین بن ضحاک خوشش میآمد و شعر او را نقل میکرد و خبرهایش را با ظرافت براى دوستانش شرح میداد. ابن رومى نوجوانى بود که به مجالس ادبى حاضر میشد در آن وقت که ابن رومى درس میخواند، حسین در اوج شهرتش بود و اشعارش را ادباى «کوفه» و «بغداد» و شهرهاى دیگر «عراق»، انشاد میکردند (آنگاه پارهاى از اشعارى که ابن رومى به نقل اغانى از ابن ضحاک آورده است، نقل میکند) سپس گوید:
وقتى حسین بن ضحاک بدرود زندگى گفت ابن رومى بیست و نه ساله بود و نه در تاریخ زندگى او، نه در تاریخ زندگى حسین، چیزى که نشان دهد آن دو در بغداد، آنجا که بیشتر زندگى ابن رومى در آن سپرى شده، یا در جاى دیگر، از مسافرتهاى ابن ضحاک، با هم ملاقات کرده باشند، وجود ندارد.
امّا دعبل، ابن رومى در دو مورد با او به مقابله برخاسته است:
یکى در مورد قصیده طائیه باین مطلع:
اسر المؤذّن خالد و ضیوفه أسر الکمىّ هفا خلال الماقط
و دیگر در قصیدهاى باین مطلع:
اتیت ابن عمرو فصادفته مریض الخلائق ملتائها
گذشته از اینها، دعبل نسبت به آل على اظهار تشیع میکرد و در تشیعش غلو داشت «1» اینها روح جوانمرد ابن رومى را به دعبل جذب میکرد، و صحبت و دوستى او را نزدش محبوب میساخت و شاید یکى دیگر از علل تمایل او به دعبل، هجا دوستى او بوده است. وقتى دعبل از دنیا رفت ابن رومى بیست و پنج ساله بود.
هیچگونه اطلاعى از آشنائى و یا ملاقات حضورى آن دو، نداریم.
اما «بحترى» و «ابو عثمان ناجم» محقق است که ابن رومى آن هر دو را بخوبى میشناخته و با آنها بسر برده است. ابن رومى بحترى را در خانه ناجم شناخت و با ناجم دوست بود و این دوستى تا روز مرگش ادامه داشت.
امینى گوید: ابن رومى قصیدهاى درباره بحترى و قدرت ادبى و شعریش سروده که ابیاتى از آن در «ثمار القلوب» ثعالبى صفحه 200 و 342 یافت میشود.
و امّا «على بن جهم» متوفى 249 میان او و ابن رومى فاصله زیادى از اختلاف مسلک در دین و شعر، هر دو وجود دارد، ابن رومى شیعه و ابن جهم ناصبى است که على و آل على را نکوهش میکند، چنانکه ابن رومى گوید «لا یلتقى الشیعى و الناصب» (هیچگاه شیعه را با ناصبى ملاقاتى نخواهد بود). ابن جهم به معتزله خیلى سخت ایراد میگرفت و مخصوصا اهل عدل و توحید آنها را هجو میکرد و براى آنها دسیسه و دغل به کار میبرد و درباره پیشواى آنها «احمد بن ابى داود» میگفت:
«ابن بدعتها چیست که از روى نادانى نامش را عدل و توحید نهادهاى»
و ابن رومى چنانکه گفتیم از همین گروه است: از این رو مذهب و روش دینى او را ابن جهم نمیپسندد و او هم از مجاورتش متنفّر است، هر گاه غیر از مذهب از لحاظ بذله گوئى و تمایلات ذوقى بهم نزدیک شوند بنظر میرسد، اختلاف آنها ناچیز گردد و براى ابن رومى که جوانى در تکاپوى یک رهبر است و گام در طریق کسب شهرت بر میدارد بقیه مطالب قابل اغماض باشد.
ولى وقتى شما شعر ابن جهم را در زمینه مطایبات و یا افتخاراتش میخوانید به فکر شما میرسد که سخن یک سپاهى را خواندهاید که فقط ادّعا و غرور نشان میدهد. و این غرور و ادعا نشانه آن است که او از هر نوع عاطفهاى غیر از عواطف آن عدّه از نظامیان که پیوسته اوقات خود را به فسق و فجور و آهنگهاى موسیقى و مستى و عربده کشى میگذراندند، خالى است و میان این مزاج و روحیه، با مزاج و روحیه ابن رومى هیچگونه رابطه رهبرى یا نزدیکى در میل و احساس مشاهده نمیشود.
اما ابن معتز، در سال 247 به دنیا آمد و وقتى به سن جوانى رسید و توانست شعر بگوید که ابن رومى سالش از چهل گذشته بود، و حدود پنجاه داشت و هنگامى که ابن معتز به مرحلهاى رسید که کلام او مشهور گردید و در مجالس ادباء خوانده میشد، ابن رومى به شصت سالگى رسیده بود و کارش از آموزش یا اقتباس از دیگران گذشته بود. حتى اگر جریان امر بعکس این بود، و ابن معتز زودتر از ابن رومى متولد شده بود، باز ابن رومى چیزى از او نمیگرفت، مگر اینکه طبعش را فاسد کرده باشد زیرا ابن معتز میان شعراى بغداد در زمان خود به سه خصلت ممتاز شناخته شده بود: بدیع «1»، توشیح، و تشبیه به آثار و اشیاء نفیس ولى ابن رومى سهم ناچیزى هم از این مزایا نداشت و هیچگاه اهل بدیع و تشبیهات مربوط به ظرافتها و آرایشهاى لفظى، مربوط به مورد تشبیه، نبود.
الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج3، ص:79