اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۲۱ مهر ۱۴۰۴

شرب خمر خلیفه

متن فارسی

و هم ابن حجر در «فتح البارى گشایشى از سوى آفریدگار»- ج 10 ص 30- و عینى در «عمدة القارى پشتوانه خوانندگان- ج 20 ص 84- می نویسند از شگفتی ها آن است که ابن مردویه در تفسیر خود از راه عیسى پسر طهمان «1» و او از انس گزارش کرده که بوبکر و عمر هم میان آنان بوده اند و این گرچه زنجیره گزارشى پاکیزه اى دارد ناپسند است و جز به نادرستى آن نمی توانم داورى کنم.
زیرا بو نعیم در «حلیه» در زندگى نامه شعبه از داستان عایشه گزارش کرده که بوبکر چه در هنگام مسلمانى و چه پیش از آن در روزگار نادانى از باده گسارى خوددارى می کرد و آن را بر خویش ناروا می شناخت.
و شاید گزارشى که با میانجیان شایسته پشتگرمى رسیده و با برترى یافتنش زبانزد گردیده به این گونه بوده که بوبکر و عمر در آن روز به دیدار بوطلحه رفته ولى در می نوشى با آنان همراهى نکرده بودند «2» ولى سپس به گونه اى دیگر گزارشى از راه بزار خواندم که انس گفت من در آن روز ساقى آن گروه بودم و در میانشان مردى بود که او را بوبکر می گفتند و چون باده نوشید گفت:«ام بکر (مادر بکر) را به تندرستى درود فرست …»
این هنگام مردى از مسلمانان بر ما در آمد و گفت: دستور به ناروا بودن می گسارى فرود آمده است تا پایان داستان و این بوبکر را ابن شغوب می گفتندو برخى پنداشته اند که بوبکر صدیق است و چنین نیست ولى اینکه نام عمر هم در میانه هست می رساند که در نشان کردن او با نام صدیق لغزشى روى نداده و به این گونه می توانیم هر ده تن را که در آنجا بوده اند نام ببریم.
امینى گوید: می بینى؟ ابن حجر در یادآورى گزارش درنگ می کند، نه مهرى که به خلیفه دارد می گذارد آن را بپذیرد و نه درستى آن، راه می دهد که از آن چشم بپوشد پس نخست آمده و آنرا مایه شگفتى می شمارد و سپس با اینکه زنجیره گزارشى آن را پاکیزه می خواند مایه اش را ناپسند می انگارد گاهى گمان می برد نادرست باشد و یک جا هم می نویسد «چون میانجیانى شایسته پشتگرمى دارد با برترى یافتنش زبانزد گردیده» و سرانجام راستى و درستى گزارش، او را از پا در می آرد و این گونه گریبان خود را رها می کند که: «چون نام عمر هم در میانه هست از همین نشانى باید گفت بوبکر یاد شده همان صدیق است»، پس آن دو را نیز از آن یازده تن می شمارد که در خانه بوطلحه به باده گسارى پرداخته اند.
ابن حجر خود می داند که آنچه بونعیم از داستان عایشه در «حلیه» آورده نمی تواند در برابر این گزارش استوار و روشن بایستد که با زنجیره هاى درست بازگو شده- آن هم از زبان مردانى که نگارندگان «شش صحیح» سخنان آنان را سرمایه نگاشته هاشان می گیرند، بونعیم در حلیه ج 7- ص 160 از راه عباد پسر زیاد ساجى و او از پسر عدى و او از شعبه و او از ابو الرجال محمد پسر عبد الرحمن و او از مادرش عمره و او از عایشه این گزارش را آورده آنگاه گفته:
گزارشى شگفت است که جز از داستان عباد پسر ابو عدى آن را ننوشتم پایان.
و تازه یکى از میانجی هاى زنجیره، عباد پسر زیاد ساجى است که متهم است بر آئین قدریان «1» بوده و موسى پسر هارون گوید: گزارش‏هاى او را رها کردم و ابن عدى گفته او از آن مردمان کوفه است که در راه شیعیگرى، تند می رفتند «1» و در برتری هاى این و آن گزارش‏هائى ناپسند آورده.«تهذیب التهذیب ج 5 ص 294»
و هم در زنجیره یاد شده می بینیم که این گزارش را شعبه از زبان محمد پسر عبد الرحمن- ابو الرجال- بازگو کرده با آن که خطیب گوید این پندارى نادرست است زیرا شعبه چیزى از ابو الرجال گزارش نکرده، کسانى هم که می گویند این گزارش را شعبه از محمد پسر عبد الرحمن از مادرش عمرة گزارش کرده سخنى بی پایه بر زبان آورده اند (چون ابو الرجال، کنیه- نام سرپوشیده- ى همان محمد است). تهذیب التهذیب ج 9 ص 295.
و هم ابن حجر و عینى گویند: نزد عبد الرزاق- از معمر پسر ثابت و از قتاده و جز آن دو از زبان انس- گزارشى هست که حاضران در آن انجمن یازده تن بودند «2»
این باده گسارى در سالى روى داد که پیامبر مکه را گرفت و این هنگام از کوچیدن او به مدینه شکوه یافته هشت سال می گذشت، بزم آن در خانه بو طلحه زید پسر سهل بر پا شد و پیاله گردانى با انس بود چنانچه در «صحیح بخارى» بخش تفسیر آیه خمر از سوره مائده- آمده- نیز در «صحیح مسلم» بخش اشربه- نوشیدنی ها- باب ناروا بودن باده گسارى، و سیوطى در «الدر المنثور گوهرهاى پراکنده ج 2 ص 321» گوید این گزارش را عبد پسر حمید و ابو یعلى و ابن منذر و ابو الشیخ و ابن مردویه از انس آورده اند.
احمد نیز در مسند خود- ج 3 ص 181 و 227- آن را گزارش کرده- همچنین طبرى در تفسیر خود ج 7 ص 24، و بیهقى در «السنن الکبرى بزرگ‏ترین آئین نامه ها» ج 8 ص 286، 290 و ابن کثیر در تفسیر خود- ج 2 ص 93، 94.
چنانچه از زبان معمر و قتاده گزارش شده کسانى که در آن بزم بوده اند به یازده مرد می رسند که ابن حجر در «فتح البارى» ج 10 ص 30 نام ده کس از آنان را آورده و چنانچه در ص 210 گذشت می گوید: «می توانیم ده تن از آنان را نام ببریم» و ایشان:
1- بوبکر پسر بو قحافه که در آن روز 58 ساله بوده
2- عمر پسر خطاب که در آن روز 45 ساله بوده
3- بو عبیده جراح که در آن روز 48 ساله بوده
4- بو طلحه زید پسر سهل که میزبان بوده و 44 سال داشته زیرا ابن جوزى در «الصفوة» ج 1 ص 191 گوید: در سال 34 پس از هجرت در هفتاد سالگى درگذشت.
5- سهیل پسر بیضاء که یکسال پس از این رویداد در سالخوردگى درگذشت.
6- ابى پسر کعب
7- ابو دجانه سماک پسر خرشه
8- ابو ایوب انصارى
9- ابوبکر پسر شغوب
10- انس پسر مالک که در بزم ایشان پیاله گردانى می کرده و آن روز- بر بنیاد درست‏ترین گزارش‏ها- 18 سال داشته و در گزارش درست مسلم آمده (بنگرید به بخش ناروا بودن باده گسارى در باب نوشیدنی ها و به سنن بیهقى ج 8 ص 29) که انس گفت من کوچک‏ترین آنان بودم و ایستاده پیمانه در دستشان می نهادم.
یازدهمین کس این گروه از دیده ابن حجر پوشیده مانده و او- بر بنیاد آنچه در داستان قتاده از زبان انس آمده- معاذ پسر جبل است و این داستان را ابن جریر در تفسیر خود- ج 7 ص 24 آورده و نیز: هیثمى در «مجمع الزوائد» ج 5 ص 52 و عینى در «عمدة القارى» ج 8 ص 589 و سیوطى در «الدر المنثور»- ج 2 ص 321 به گزارش از ابن جریر و ابو الشیخ و ابن مردویه- و نووى در گزارش صحیح مسلم که در کنار «ارشاد» از قسطلانى چاپ شده ج 8 ص 232.
معاذ در آن روز 23 ساله بوده زیرا در سال 18 هجرى در گذشته و به گفته ابن جوزى در «صفة الصفوة» به هنگام مرگ 33 سال داشته است.
نامبردگان پس از آنکه دو آیه در ناروا بودن باده گسارى فرود آمد با تفسیرهاى نادرست و با دیگرگون شناختن آنچه باید از آن دریافت بازهم دست به این کار می زدند- چنانکه در ج ششم ص 251 از چاپ دوم گذشت- تا آیه مائده فرود آمد: اى کسانیکه (به آئین راستین) گرویده اید جز این نیست که باده گسارى و برد و باخت و بت‏پرستى و تیرهاى گروبندى کارى پلید و اهریمنى است- تا آنجا که خداى برتر از پندار می گوید- پس آیا شما از آن دست می کشید؟
این رویداد در همان سال بود که پیامبر مکه را گرفت و آنان چون خشم برانگیخته خدا- درود و آفرین خدا بر وى و خاندانش- را دیدند- همچنین از سومین آیه- دانستند که دستور به پرهیز و هراس دادن آنان از این کار رسیده این بود از آن دست شستند و عمر گفت دست شستیم دست شستیم.
آلوسى در تفسیر خود- ج 2 ص 115- گوید: «پس از فرود آمدن دستور به پرهیز از باده گسارى در سوره بقره، بزرگان یاران پیامبر- خدا از آنان خشنود باد- باز هم آن را می نوشیدند و می گفتند ما تنها آن چه را برایمان سودمند باشد می آشامیم و از این کار باز نایستادند تا دستور سوره مائده فرود آمد.»
ابن ابى حاتم از داستان انس آورده که او گفت: ما باده گسارى می کردیم که این فراز فرود آمد: از تو درباره باده گسارى و برد و باخت می پرسند- تاپایان آیه. ما گفتیم آنچه از آن را بر ایمان سودمند باشد می نوشیم پس در سوره مائده این فراز فرود آمد: باده گسارى و برد و باخت و بت‏پرستى و تیرهاى گروبندى به جز کارهائى اهریمنى، هیچ نیستند تا پایان آیه، گفتند خدایا از آن دست شستیم «1».
و عبد پسر حمید از زبان عطا گزارش کرده که او گفت نخستین فراز که در ناروا شمردن باده گسارى فرود آمد این بود: «از تو درباره ى باده گسارى و برد و باخت پرسش می کنند» تا پایان آیه پس برخى از مردم گفتند ما براى سودهائى که در آن می یابیم آن را می نوشیم و دیگران گفتند آنچه در آن گناه باشد نیکوئى در آن نیست آنگاه این فراز فرود آمد: «اى آنان که (به آئین راستین) گرویده اید هنگامى که مست هستید نزدیک نماز نشوید …» تا پایان آیه، پس برخى از مردم گفتند ما آن را می نوشیم و در خانه هامان می نشینیم و دیگران گفتند آنچه میان ما و نماز گزاردن همراه مسلمانان جدائى بیاندازد نیکو نیست پس این فراز فرود آمد: «اى آنان که (به آئین راستین) گرویده اید باده گسارى و برد و باخت …» تا پایان آیه و این هنگام همه از آن دست شستند «2».
و چون فرازهاى چندى درباره باده گسارى رسیده و گذشتگان- در زمینه آن- برداشت‏هاى گوناگونى نموده و گروهى از ایشان، دو فراز از آن میان را- که در دو سوره بقره و نساء آمده- از گونه برونی اش بگردانیده اند، بر این انگیزه در این که از چه سالى می خوارگى، ناروا شناخته شده سخنانى ناساز باهم در میانه هست:
1- برخى آمده اند و همان گزارشى را گرفته اند که طبرانى از راه معاذ پسر جبل آورده، و بر بنیاد آن: «نخستین چیزى که پیامبر- درود و آفرین خدا بر وى و خاندانش- در هنگام برانگیختگى، مردم را از آن بازداشت، باده گسارى بود و دشمنى و کشمکش و دشنام میان مردان «1»» پس اگر هم نگوئیم ناروا شناختن باده گسارى، از نخستین دستورهائى بوده که پس از برانگیختگى پیامبر رسیده باید آن را از نخستین دستورهائى بشماریم که پس از کوچیدن او به مدینه داده شده، آن چه گزارش بالا را یارى می دهد، این سخن است که بودن آن را از پیامبر،- درود و آفرین خدا بر وى و خاندانش- درست می دانند: بزرگ‏ترین گناهان بزرگ، باده گسارى است، «2» همچنین نگاه در آیه هائى که پیرامون باده گسارى است گام ما را در این برداشت، استوارتر می دارد زیرا نخستین آیه آن در سوره بقره یا همان نخستین سوره اى است که در مدینه فرود آمده «3» و آیه دوم نیز در سوره نساء یا همان سوره اى که در آغاز کوچیدن از مکه فرود آمده «4»
و شاید برداشت کسانى هم که ناروا بودن باده گسارى را بر شالوده آیه ى بقره نهاده اند همین باشد، عایشه گفته: چون سوره بقره فرود آمد، دستور به ناروا بودن باده گسارى نیز در لا به لاى آن فرود آمد و برانگیخته خدا- درود و آفرین خدا بر وى- مردم را از آن باز داشت «5» زیرا- بر بنیاد آنچه در جلد ششم ص 197 گذشت- سوره بقره پس از همسر شدن عایشه با پیامبر فرود آمد.
جصاص نیز- چنانچه در جلد ششم ص 254 از چاپ دوم سخن وى را آوردیم- ناروا بودن باده گسارى را بر شالوده همان فراز از سوره بقره استوار می داند و قرطبى در «تفسیر» خود- ج 3 ص 60- گوید: گروهى از اندیشمندان گفته اند باده گسارى با همین آیه- که در سوره بقره آمده- ناروا شناخته شده و رازى در ج 2 ص 229 از تفسیر خود گوید: «این آیه که در سوره بقره آمده-ما را به ناروا بودن باده گسارى، راه می نماید» در ص 231 نیز نشانه هائى بر این راهنمائى می آرد.
2- چنانچه در ص 193 از «الامتاع برخوردارى دادن» به خامه مقریزى آمده بلاذرى بر آن است که فرمان پرهیز؛ چهار سال پس از کوچیدن پیامبر به مدینه بوده، و ابن اسحق گوید که به سخن درست‏تر «1» این پیش آمد در سال چهارم و درگیر و دار با نضیریان روى داده و هم ابن هشام در «سیره» ى خود- ج 2 ص 192- می نویسد: در ربیع الاول از سال چهارم پیامبر بر سر نضیریان فرود آمد و شش شب راه ها را بر آنان بست و در همین میان دستور به ناروا بودن باده گسارى فرود آمد. ابن سید الناس نیز در «عیون الاثر نمونه هاى برجسته» ج 2 ص 48 این گزارش را یاد کرده است.
این برداشت را نیز گزارش ابن مردویه از زبان جابر یارى می دهد که او گفت باده گسارى پس از رویداد احد ناروا شناخته شد «2» و چون نبرد احد در سال سوم پیش آمد، واژه ى «پس از …» را کم و بیش می توانیم براى همان سال چهارم بکار بریم.
3- چنانچه در «فتح البارى» ج 10 ص 24 و «عمدة القارى» ج 10 ص 82 آمده دمیاطى بی چون و چرا بر آن رفته که دستور به پرهیز از باده گسارى در سال ششم یعنى همان سالى داده شده که رویداد حدیبیه را به خود دیده است.
4- برداشت دیگر آن است که این دستور هشت سال پس از کوچیدن پیامبر به مدینه یا همان سالى رسیده که مکه را گشود، و همان روز که بزم یاد شده در سراى بو طلحه بر پا گشت و یک فراز از سوره مائده فرود آمد که باده گساران را از کیفر کارشان هراسانده و پرهیز می دهد، تا عمر و کسانى که با وى در آن بزم بودند از نوشانوش باز ایستادند و او گفت: دست شستیم، دست شستیم.
این برداشت، را با هیچگونه روشنگرى نمی توان پشتوانه بخشید زیرا تنها انگیزه اش، آن است که باده گسارى مردان نامبرده از یاران پیامبر را درست بشمارد و پیش از ناروا شناختن این کار بنماید، که می بینى کسى مانند ابن حجر بی آن که داورى خود را با یکدندگى بر آن استوار سازد از نماى گزارش احمد چنان برداشتى می کند و در ج 8 ص 274 از «فتح البارى» می نویسد: آنچه بر می آید این است که ناروا شناختن آن در سال هشتم یا همان سالى بوده که مکه گشوده شد زیرا احمد از راه عبد الرحمن پسر و علة آورده است که او گفت از پسر عباس درباره خرید و فروش باده بپرسیدم و او گفت برانگیخته خدا- درود و آفرین خدا بر وى- را دوستى از تیره ثقیف یا دوس بود که در سال گشودن مکه او را دیدار کرد و یک مشگ مى براى او ارمغان آورد برانگیخته خدا- درود و آفرین خدا بر وى- گفت: بابا فلان! مگر نمی دانى خداوند نوشیدن آن را ناروا شمرده؟ آن مرد روى به برده خویش کرد و گفت پس برو آن را بفروش، برانگیخته خدا- درود و آفرین خدا بر وى- گفت بابا فلان! چه دستورى به او دادى؟ گفت دستور دادم برود آن را بفروشد، گفت آن که نوشیدن آن را گناه شمرده فروختن آن را هم گناه شناخته، پس مرد فرمان داد تا آن را در آبرفت شنى ریخت.
که تازه اگر هم خیلى بخواهیم به این گزارش پشتگرم باشیم باید بگوئیم دستور به پرهیز از باده در سال گشودن مکه به این مرد رسیده نه اینکه خود دستور در این هنگام داده شده زیرا این مرد از جائى که پایگاه رسیدن فرمان‏ها به شمار می رفته دور بوده و در بیابان‏ها میان چادرنشینان می زیسته و چنان پرت می رفته که راه دوستى و نشست و برخاست با مردم را نیز نمی دانسته و گواه این سخن آنکه آمده است و مى را به برانگیخته خدا- درود و آفرین خدا بر وى و خاندانش- پیشکش می کند، با این که اگر هم گرفتیم مى تا آن هنگام ناروا نبود باز این چیزى نیست که آن را براى کسى همچون پیامبر- درود و آفرینخدا بر وى و خاندانش- ارمغان بیارد ولى مرد از میان بی سروپاها برخاسته و رفتارى به آن گونه نموده که از لات‏ها چشم توان داشت.

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏7، ص: 130

متن عربی

و قال ابن حجر فی فتح الباری «2» (10/30)، و العینی فی عمدة القاری «3» (20/84): من المستغربات ما أورده ابن مردویه فی تفسیره من طریق عیسى بن طهمان «4» عن أنس: أنّ أبا بکر و عمر کانا فیهم. و هو منکر مع نظافة سنده، و ما أظنّه إلّا غلطاً.

و قد أخرج أبو نعیم فی الحلیة «5» فی ترجمة شعبة من حدیث عائشة قالت: حرّم أبو بکر الخمر على نفسه فلم یشربها فی جاهلیّة و لا إسلام.

و یحتمل- إن کان محفوظاً- أن یکون أبو بکر و عمر زارا أبا طلحة فی ذلک الیوم و لم یشربا معهم «6». ثمّ وجدت عند البزّار من وجه آخر عن أنس قال: کنت

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏7، ص: 131

ساقی القوم و کان فی القوم رجلٌ یقال له أبو بکر، فلمّا شرب قال:

تحیّی بالسلامة أمّ بکر            …. ……

 

فدخل علینا رجل من المسلمین فقال: قد نزل تحریم الخمر. الحدیث. و أبو بکر هذا یقال له ابن شغوب؛ فظنَّ بعضهم أنَّه أبو بکر الصدّیق و لیس کذلک، و لکنّ قرینة ذکر عمر تدلُّ على عدم الغلط فی وصف الصدّیق فحصّلنا تسمیة عشرة. انتهى.

قال الأمینی: ترى ابن حجر یتلعثم فی ذکر الحدیث، فلا یدعه حبّه للخلیفة أن یقبله، و لا تخلّیه صحّته أن یصفح عنه، فجاء یستغرب أوّلًا ثمّ یستنکره مع الحکم بنظافة سنده، و یظنّه غلطاً تارةً و یراه محفوظاً أخرى، و بالأخیر یأخذه صدق النبأ و صحّته فیتخلّص منه بالحکم بأنّ المذکور فیه هو أبو بکر الصدّیق بقرینة عمر، فیعدُّهما من الأحد عشر الذین کانوا یشربون الخمر فی دار أبی طلحة.

و ابن حجر یعلم بأنّ ما أخرجه أبو نعیم فی الحلیة من حدیث عائشة لا یقاوم هذا النبأ الثابت المرویّ بالطرق الصحیحة عن رجال الصحاح، ذکر أبو نعیم حدیثه فی الحلیة (7/160) من طریق عبّاد بن زیاد الساجی عن ابن عدی عن شعبة عن محمد ابن عبد الرحمن أبی الرجال عن أُمّه عمرة عن عائشة. و قال: غریب من حدیث شعبة لم نکتبه إلّا من حدیث عباد بن أبی عدی. انتهى. و فیه:

عباد بن زیاد الساجی، یتهم بالقدر. قال موسى بن هارون: ترکت حدیثه، و قال ابن عدی «1»: هو من أهل الکوفة الغالین فی التشیّع له أحادیث مناکیر فی الفضائل. تهذیب التهذیب «2» (5/294).

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏7، ص: 132

و فیه: شعبة عن محمد بن عبد الرحمن أبی الرجال. قال الخطیب: هذا وهمٌ شعبة لم یرو عن أبی الرجال شیئاً، و کذلک من قال فیه عن شعبة، عن محمد بن عبد الرحمن، عن أُمّه عمرة. تهذیب التهذیب «1» (9/295).

و قال ابن حجر و العینی: وقع عند عبد الرزّاق عن معمر بن ثابت و قتادة و غیرهما عن أنس: أنَّ القوم کانوا أحد عشر رجلًا «2».

نادی الخمر هذا کان عام الفتح سنة ثمان من الهجرة بالمدینة المشرّفة فی دار أبی طلحة زید بن سهل، و کانت السقایة لأنس کما فی صحیح البخاری «3» کتاب التفسیر فی سورة المائدة فی آیة الخمر، و فی صحیح مسلم فی کتاب الأشربة باب تحریم الخمر «4»، و قال السیوطی فی الدرّ المنثور «5» (2/321): أخرجه عبد بن حمید، و أبو یعلى «6»، و ابن المنذر، و أبو الشیخ، و ابن مردویه عن أنس.

و أخرجه أحمد فی المسند «7» (3/181، 227)، و الطبری فی تفسیره «8» (7/24)، و البیهقی فی السنن الکبرى (8/286، 290) و ابن کثیر فی تفسیره (2/93، 94).

و کان عدّة الحضور فی ذلک النادی کما مرّت عن معمر و قتادة أحد عشر رجلًا، ذکر منهم ابن حجر فی فتح الباری (10/30) عشرة أنفس، و قال کما مرّ

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏7، ص: 133

 (ص 98): فحصّلنا تسمیة عشرة، و هم:

1- أبو بکر بن أبی قحافة، و کان یوم ذاک ابن ثمان و خمسین سنة.

2- عمر بن الخطّاب، و کان یوم ذاک ابن خمس و أربعین سنة.

3- أبو عبیدة الجرّاح، و کان ابن ثمان و أربعین سنة.

4- أبو طلحة زید بن سهل صاحب النادی، و کان له أربع و أربعون سنة، قال ابن الجوزی فی الصفوة «1» (1/191: توفی سنة أربع و ثلاثین و هو ابن سبعین سنة.

5- سهیل بن بیضاء، توفّی بعد القضیّة و هو کبیر السنّ.

6- أُبیّ بن کعب.

7- أبو دجانة سماک بن خرشة.

8- أبو أیوب الأنصاری.

9- أبو بکر بن شغوب «2».

10- أنس بن مالک ساقی القوم، کان یوم ذاک ابن ثمانیة عشر عاماً على الأصحّ، و فی صحیحة مسلم فی الأشربة فی باب تحریم الخمر، و البیهقی فی السنن (8/290) عن أنس أنَّه قال: إنّی لقائم أسقیهم و أنا أصغرهم.

و قد عزب عن ابن حجر حادی عشر القوم و هو: معاذ بن جبل، کما ورد فی حدیث قتادة عن أنس. أخرجه ابن جریر فی تفسیره «3» (7/24)، و الهیثمی فی مجمع

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏7، ص: 134

الزوائد (5/52)، و العینی فی عمدة القاری «1» (8/589)، و السیوطی فی الدرّ المنثور «2» (2/321) نقلًا عن ابن جریر و أبی الشیخ و ابن مردویه، و النووی فی شرح مسلم «3» هامش إرشاد القسطلانی (8/232).

و کان معاذ یوم ذاک ابن ثلاث و عشرین سنة إذ توفّی سنة (18) و له (33) عاماً کما ذکره ابن الجوزی فی صفة الصفوة «4».

و هؤلاء المذکورون من الذین کانوا یشربون الخمر بعد نزول الآیتین فیها بتأویل فیهما کما مرّ فی الجزء السادس (ص 251)، إلى أن نزل آیة المائدة: (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ‏) إلى قوله تعالى (فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ‏) و کان ذلک فی عام الفتح، فلمّا رأوا غضب رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم و علموا من الآیة الثالثة التحذیر و الوعید انتهوا و قال عمر: انتهینا، انتهینا.

قال الآلوسی فی تفسیره (2/115): شربها کبار الصحابة بعد نزولها- یعنی آیة الخمر فی البقرة- و قالوا: إنّما نشرب ما ینفعنا و لم یمتنعوا حتى نزلت آیة المائدة. انتهى.

و أخرج ابن أبی حاتم من حدیث أنس أنّه قال: کنّا نشرب الخمر فأُنزلت: (یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ) «5» الآیة. فقلنا: نشرب منها ما ینفعنا. فأُنزلت فی المائدة: (إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ‏)، الآیة. فقالوا: اللّهمّ قد انتهینا «6».

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏7، ص: 135

و أخرج عبد بن حمید عن عطاء أنّه قال: أوّل ما نزل فی تحریم الخمر (یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ) الآیة، فقال بعض الناس: نشربها لمنافعها التی فیها. و قال آخرون: لا خیر فی شی‏ء فیه إثم، ثمّ نزل: (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُکارى‏) «1» الآیة، فقال بعض الناس: نشربها و نجلس فی بیوتنا. و قال آخرون: لا خیر فی شی‏ء یحول بیننا و بین الصلاة مع المسلمین. فنزلت (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ) الآیة. فانتهوا «2».

و لتعدّد آیات الخمر و اختلاف السلف فیها و تأویل جمع منهم آیتی البقرة و النساء من تلکم الآیات وقع الخلاف فی تاریخ حرمتها على أقوال:

1-الأخذ بما أخرجه الطبرانی «3» من طریق معاذ بن جبل؛ من أنّ أوّل ما نهى عنه النبیّ صلى الله علیه و آله و سلم حین بعث: شرب الخمر و ملاحاة الرجال «4»

 

فتحریم الخمر کان فی أولیات الهجرة إن لم تکن فی أولیات البعثة، و یساعده ما صحّ عنه صلى الله علیه و آله و سلم من أنّ أعظم الکبائر شرب الخمر «5» و یبرمه النظر فی آیات الخمر؛ فالآیة الأولى منها من سورة البقرة، و هی أوّل سورة نزلت بالمدینة «6»، و الآیة الثانیة فی سورة النساء و قد نزلت فی أوائل الهجرة «7».

و لعلّ هذا رأی کلّ من رأى حرمة الخمر بآیة البقرة، قالت عائشة: لمّا نزلت

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏7، ص: 136

سورة البقرة نزل فیها تحریم الخمر، فنهى رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم عن ذلک «1»، و قد نزلت سورة البقرة بعد زواج عائشة کما مرَّ فی الجزء السادس (ص 197).

و اختار الجصّاص «2» حرمة الخمر بآیة البقرة کما أسلفنا کلامه فی الجزء السادس صفحة (254)، و قال القرطبی فی تفسیره «3» (3/60): قال قوم من أهل النظر: حرّمت الخمر بهذه الآیة یعنی التی فی سورة البقرة، و قال الرازی فی تفسیره «4» (2/229): إنَّ هذه الآیة- یعنی آیة البقرة- دالّة على تحریم شرب الخمر. و ذکر فی (ص 231) فی وجه دلالتها علیه وجوهاً.

2- رأى البلاذری أنّه کان سنة أربع من الهجرة کما فی الإمتاع للمقریزی (ص 193)، و ذکر ابن إسحاق: أنّه کان فی وقعة بنی النضیر سنة أربع على الراجح «5»، و قال ابن هشام فی سیرته «6» (2/192): نزل ببنی النضیر و ذلک فی شهر ربیع الأوّل- سنة أربع- فحاصرهم فیها ستّ لیال، و نزل تحریم الخمر. و ذکره ابن سیّد الناس فی عیون الأثر «7» (2/48).

و یؤیّد هذا الرأی ما أخرجه ابن مردویه عن جابر أنّه قال: حرّمت الخمر بعد أُحد «8»، و قد وقعت غزوة أُحد فی سنة ثلاث فبعدها تکون سنة أربع تقریباً.

3- جزم الدمیاطی على أنّ تحریم الخمر کان فی سنة الحدیبیّة سنة ستّ کما فی

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏7، ص: 137

فتح الباری (10/24) و عمدة القاری «1» (10/82).

4- حرمتها فی سنة الفتح عام ثمانیة من الهجرة یوم الندوة المذکورة المنعقدة فی دار أبی طلحة بآیة المائدة التی فیها الإرهاب و التحذیر، و بها کفَّ عمر و من کان معه فی تلک الندوة عن الشرب و قال: انتهینا، انتهینا.

و هذا القول غیر مدعوم بحجّة، و لیس إلّا لتصحیح شرب أولئک الرجال من الصحابة و جعله قبل التحریم، فترى مثل ابن حجر لا یحکم به حکماً باتّا بل یستظهره من حدیث أحمد «2»، قال فی فتح الباری «3» (8/274): الذی یظهر أنّ تحریمها کان عام الفتح سنة ثمان لما

روى أحمد من طریق عبد الرحمن بن وعلة، قال: سألت ابن عباس عن بیع الخمر فقال: کان لرسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم صدیق من ثقیف أو من دوس فلقیه بمکة عام الفتح براویة خمر یهدیها إلیه، فقال رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم: یا أبا فلان أما علمت أنَّ اللَّه حرّمها؟ فأقبل الرجل على غلامه فقال: اذهب فبعها، فقال رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم: یا أبا فلان بما ذا أمرته؟ قال: أمرته أن یبیعها، قال: إنّ الذی حرّم شربها حرّم بیعها. فأمر بها فأُفرغت فی البطحاء.

و قصارى ما فی هذا الحدیث أنّ تحریم الخمر بلغ الرجل فی عام الفتح لا أنَّها حُرّمت فیه، لأنّ الرجل کان فی منتأىً عن مستوى تبلیغ الأحکام، متخبّطاً بین أعراب البوادی، غیر عارف حتى بأصول المراودة و التحابب، و یشهد لذلک إهداؤه الخمر لرسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم، فإنَّها على فرض عدم حرمتها لیست ممّا یُهدى إلى مثله صلى الله علیه و آله و سلم، لکن الرجل کان من دهماء الناس، و جرى على ما هو المطّرد بین الرعرعة و الساقة.