در جلد یازدهم و دوازدهم از برگردان پارسی ” غدیر، ” هم از سرمایه روانی دومین خلیفه سخن راندیم و هم از آن چه در دلش استوار گردیده بود، از: آئین شناسی دانش و کردار و گام های بلندش در زمینه های گوناگون، که از همان چه آن جا گذشت می توان آگاه شد که همه برتری هائی که یکی پس از دیگری برایش برمی شمارند- و خواهیم آورد- زائیده گزاف گوئی است، و راستی که- از همان نخستین روز تا هنگامی که با زد و بند نخستین خلیفه بر تخت جانشینی پیامبر برآمد- زندگی روانی اش را معیشت تنگ و ناچیزی که از راه آن نانمی خورد بر باد داده بود. روزگاری دراز را در گرداگرد ضجنان به شتر چرانی گذراند، چون به کار می پرداختبیمش می دادند و در رنجش می افکندند و چون کوتاهی می نمود کتکش می زدند وروزی چند نیز هیزم کشی می کرد و همراه با پدرش خطاب بار هیزم را بر سر خود می نهاد و می برد و جامه آن دو نیز نمرهای بود که نه مفصل میان شانه و بازو را می پوشانید نه مفصل میان ساق و قدم گاه را و چندی نیز دربازار عکاظ می ایستاد و چوبی در دست داشت که کودکان را با آن به یک سوی می زد و آن روزها عمرک نامیده می شد و یک چند از روزگار مسلمانی اش نیز پیشه میانجی گری در داد و ستدها را داشت و میانجی بود و بده و بستان در بازارها او را از فراگرفتن نامه خدا و آئین نامه پیامبر باز می داشت و روزگاری چند نیز- در گورستان بقیع- برگ درخت سلم می فروخت که با آن پوست را پیرایند. : ” من نمی دانم در کدام یک از این گام های زندگی اش چنان شایستگی ای یافته که به گزارش ابن جوزی در سیره عمر ص 6 چون در روزگار نادانی و پیش از اسلام جنگی میان قریش و دیگران در می گرفت و می خواستند نماینده ای بفرستند او را گسیل می داشتند “. و ابو عمر در استیعاب می افزاید: و هنگامی که دیگران بر ایشان می بالیدند یا به خاندان و برتری هاشان بر آنان می نازیدند، برای پاسخگوئی، اورا می پسندیدند و می فرستادند آیا همه قریش از این گونه مردم ناچیزو تو سری خوربودند که نمایندگی خود وپاسخگوئی به بالیدن دیگران بر ایشان را به جوانکی در آن پایگاه واگذارند؟با آن که میان ایشان مردان سخن و بزرگان و سران بود و سروران دلیر با چستی و چالاکی در گفتار و کردار یا ایشان پروای آن نداشته اند که چه کسی را می فرستند؟ با آن که پیک، نشان دهنده خرد فرستنده است. نه این بوده و نه آن، تنها دوستی و فریفتگی است که کوری و کری به بار می آرد و تو همانند این لاف ها را بسیار از اینان می شنوی و این هم نمونه ای از آن ها- گذشته ازآن چه در جلد پنجم- از ساخته های گزافگویان در برتری های او- گذشت.
(الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب ج 8 ص 89 تا 91)