احمد- امام حنبلی ها نقل کرده در کتاب اشربه و نوشیدنیها از عمر بن عبد الله بن طلحه خزاعی که آوردند پیش عمر بن خطاب گروهی را که در موقع میگساری و شرابخوری دستگیر شده بودندو در میان آنها مرد روزه داری بود پس عمر آنها را شلاق زد وآن روزه دار و صائم را هم با آنها شلاق زد گفتند که او روزه دار است گفت: چرا با آنها نشست.
آیا خلیفه دانسته بود علت و جهت نشستن آنمرد را با ایشان در مجلس میگساری و حال آنکه او روزه دار بود و با ایشان مشارکت در عمل نداشت، پس شاید ضرورت او را ناچار به نشستن در آن مجلس کرده بود و توان جدائی از ایشان را نداشت از ترس آسیب و صدمات ایشان یا ضرر دیگری در آینده اگر از ایشان جدا میشد یا اینکه قصد نهی از منکر کردن به ایشان روزه دار بیچاره را ملزم کرده به مصاحبت با ایشان و نرمی در اول کار و هر گاه یکی از این احتمالات داده شود حد ساقط خواهد بود زیرا که فرمودند “: ان الحدود تدرا بالشبهات ” حدود به شبهه ها ساقط میشود.
و بر فرض اینکه احتمال هیچ یک از اینها هم نباشد پس به درستی که نهایت چیزی که اینجا باشد این است که آن مرد را به جهت تادیب تعزیرکنند و در ص 352 ج 11 دانستی حد تعزیر را و اینکه آن از ده ضربه تجاوز نمیکند پس چگونه یکسان قرار داد میان او که شراب نخورده و روز داشته با آنهائی که میگساری کردند در جلد و شلاق زدن.
الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 6، ص: 343