شیخ سید «عبد القادر گیلانی» می گوید: «آنگاه که جدم صلّی اللّه علیه و آله در شب مرصاد معراج کرد و به سدرة المنتهی رسید، جبرئیل امین علیه عقب ماند و گفت: ای محمّد، هرگاه به قدر انگشتان نزدیک شوم، آتش می گیرم خدای تعالی، روح مرا در آن مقام پیش او فرستاد، تا مگر از سید امام علیه و علی آله السلام استفاده بکنم من بحضور او مشرف شده و نعمت بزرگ وراثت و خلافت را نیکو داشتم. آنجا که حضور رساندم، منزلت براق را دیدم تا اینکه جدم رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله بر من سوار شد و جلو من در دست او بود، تا اینکه به مقام قاب قوسین یا کمتر رسید. به من گفت: ای فرزندم و ای نور چشمم، این قدم من بر گردن تو قرار گرفته و قدمهای تو بر گردن همه اولیای خدای تعالی قرار می گیرد و این اشعار نیز گفته شده است: «به عرش با شکوه خدا بار یافتم و پرتوهای آن بر من نمایان شد و خدا این مقام را به من بخشید. قبل از تخلق به اخلاق الهی، به عرش خدا نگریستم و ملکوت او بر من آشکار شد و خدا مرا بر کشید و تاج وصال را با نظر در احوال من بر من کرامت کرد. و اوست که شرافت می دهد و مرا جامه تقرب می پوشاند»
(الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب ج 11 ص223)