1- اى دیده اشکهاى خونینت بر گونها جارى نگشت مگر براى عشق و دوستى زیبا صنمان که بتو الهام شد،
2- و بقدرى انس با کوهها گرفتى که بگمانم میرسد مانند ماههائى هستى که بر شاخههاى درخت اراک بتابد،
3- اشکهایت جارى نگشت هنگامى که عشق برایت پسندیده شد، مگر بخاطر امرى که خواست تو را بیازارد،
4- تو بهر عضوى دیده عشق دوخته و از براى رسیدن به آرزوهایت تو را به تعویق میاندازد،
5- چقدر دیده به طرف گذشتهها برگرداندى که نتوانستند دردت را درمان کنند،
6- خواستى گلى بچینى ولى گلى چیدى که نابود کننده بود و در مقابل شفاى تو قوى از بین رفت،
7- اى پرى رو شمشیرت از نیام بیرون نیامد مگر از چشمان چون آهوانت که بر وى من کشیده شد،
8- قلبم را در راه تو آهوان چند قطعه نمودند چنانکه دلها کور شوند با نگاههاى کشنده آن،
9- مانند ماه شبانگاه میدرخشد و بچه آهوان را مینگرد و با ناز و کرشمه در پناه تو برقص در میآید،
10- آفتابى که در دلها جایگزین شد و به آنها عوض افلاک انس گرفته است،
11- در دلها قرار گرفته و حال آنکه آرامش وى حرکت میباشد و بدنها ضعیف شد و نمیتوانند حرکت کنند،
12- از طرف پدر منتسب به بنى اسد میباشد ولى دائیهایش به فرزندان ترکها نسبت داده میشوند،
13- اى بلند پایه حسب و نسب آیا ممکن است دیدارى دست دهد تا عافیت یابد از درد قلب پر دردت،
14- اى آهوى بابل چه ضررى براى تو دارد که نیکو کاریت مانند نیک روئیت شود،
15- آ یا انکار میکنى که عاشقى را کشتهاى و حال اینکه گونه هایتگواهى میدهند آنچه را چشمانت انجام داده است،
16- از خون او انگشتان خود را آلودهاى و همین بس که دستهایت به این امر شهادت میدهند،
17- تو را از شیر، شیران بیشهاش نگاه داشته و نگاههاى تو، تو را از شیران اطرافت حمایت کردهاند،
18- تو را از دیدگان من پنهان نمودند ولى چقدر از قلب من نزدیک و چه اندازه دورى،
19- بخل ورزید دیدگانم از اینکه تو را در خواب به بینم، تو دور نبودى بلکه دیدگان تو را دور دیده است،
20- آرزو دارم که در عالم خیال تو را به بینم هنگامى که نمیتوانم در عالم واقع به دیدارت نائل گردم،
21- از خاک جامعین (حله) دور شدم در حالتیکه درد عشق نیکو نبود و گوشه ابرها گریان نبودند،
22- نه، پارچههاى کلهها بدست ابرهاى پر بار بافته نمیشود و کبوترها هم دردى نمیکنند،
23- با قافلهاى وداع گفتم و حال آنکه چقدر دور شده گریان بوده و همراهى کنندگان خود را بحال گریه کنندگان در میآوردند،
24- از براى فراق شما هر دورى گریه میکرد و دیدهگان آنها که شکایت نزد آنها برده شده از براى شکایت کنندگان اشکریزان است،
25- ما و تو از فراق دور بودیم تا اینکه روزگار ما و تو را عمدا به تیر جفانشان کرد،
26- و همچنین گذشتگان به دنیاى خود اطمینان داشتند وو حالى که آنها را از براى نقالها داستانى قرار داد،
27- اى نفس اگر داراى شانس فراوان باشى هر آینه عقلت تو را از زشتیها باز میدارد،
28- و درک میکنى که کى تو را از عدم به وجود آورد و کى تو را بیافرید،
29- و سپاسگذارى مینمودى منتى که بر تو نهاده و نعمتهائى که مولایت بتو انعام نموده است،
30- بتو ارزانى داشته دوستى محمّد (ص) بهترین مخلوقین و وصیش را، چه نعمت نیکوئى ارزانى داشته است،
31- بجان تو سوگند این دو این را در دنیا بتو بیاموختند و در آخرت راهنما تو میباشند،
32- این دو براى تو امانند در روز رستاخیز و به دادت میرسند هنگامى که دادرسى ندارى،
33- هنگامى که صحایف اعمالت در قیامت گشوده گردد اینان عیوبت را پنهان میکنند چون پرده از روى کارهایت برداشته شود،
34- چون بر پل صراط بایستى این دو تو را رهبرى میکنند و لذا پایت نمیلرزد،
35- و چون نزد بهشت برسى این دو تو را به بهشت بشارت میدهند و چه نیکو بشارتى است،
36- این پیامبر گرامى خدا بس است براى تو در روز واپسین روز حساب و هنگامى که دوست از تو روى برگرداند،
37- و وصى این پیامبر ابو الحسن تو را سیراب میکند هنگامى بسوى او تشنه میروى،
38- اوست شفاعت کننده در معاد و بهترین کسى که بعد از پیامبر دست بدو دراز کنى،
39- اوست که تو را به دین راهنمائى گرده و بواسطه او آرائت تهذیب شده است،
40- اگر او نبود راه هدایت آشکار نمیشد و از تنگناى دامها خلاص نمیشدى و از شدت رهائى نمییافتى،
41- او کشتى نوح است که هر کس به او چنگ زند نجات یافته و هر کس رها کند هلاک میگردد،
42- چقدر مارق بى عقل که از تیزى شمشیر کشنده او پاره شدند،
43- از (بدر) بپرسى هنگامى که دو نیم کننده پادشاهان و راهنمائى گروه ملائکه به میدان جنگ رفت،
44- کى خون ولید را به زمین ریخت و از میدان داران پر دل میدان را خالى کرد،،
45- و از شجاعانشان بپرس که کى در (احد) روى مرگ را نشان داد و وقتیکه با شما روبرو شد،
46- کى طلحه را بر زمین افکند هنگامى که نیزهها در هم شد و و در هم شکست با زور خود چون پرچم سرنگون گشت،
47- و همچنین از گذارش دهندگان (خیبر) بپرس که کى آثار آن را از بین برد و شما را از صفحه روزگار برانداخت،
48- کى مرگ را به مرحب چشاند و در تنگناى جنگ قرار داد و تیزى شمشیرهاتان را به کندى مبدل ساخت،
49- از (احزاب) جویا شو هنگامى که شمشیر خود را از نیام بیرون کشیدند و بر رگهاى گردن گردنگشان نهاده شد،
50- و هنگامى که ترس به گروها مستولى شد و متفرق شدند و فرار کردند، کى آنها را دنبال کرد،
51- بتحقیق که گفتى هنگامى که گروهى بر او پیشى گرفتند و حقوق او را نادیده گرفتند،
52- خوشحال نباشید چون همان قدر که در دنیاتان خوش بودید در آخرتتان معذب خواهید بود،
53- اى امتى که از وصیتهاى پیامبر خود رو گردان شدید آیا کسى شما را به این کار دعوت کرده بود،
54- شما را وصیت نمود که با وصیش نیگوئى کنید، کار شما مانند این بود که به بغض وى وصیت کرده باشد،
55- آیا پیامبر درباره وى نگفت: این على (ع) شماست که در بزرگوارى بسیار بزرگ است،
56- این است امین وحى الهى پس از من، و اوست در درک هر قضیهاى داناتر از شماها،
57- این است آنکه دیگران را بر خود مقدم میکند صدقه دهند و بخشنده است هنگامى که شما را مشغول کرده بود گرد آورى مال دنیا،
58- به پرهیزید از اینکه از وى پیش افتید و حال آنکه او در هر قضیهاى بهترین قضاوت کنندهگان است،
59- اطاعت کردید ولى فقط به زبان از ترس شجاعت ولى در قلب از غدر و کنیه بر وى آگاه آکنده بودید،
60- هنگامى که پیامبر از این جهان چشم بر بست دیدى که روزى نگذشت که دم شمشیر بر آن خود را براى وى تیز نمودید،
61- از وى به دیگرى روى برگرداندید و گمراه شدید و از نادانپاى از حد خود فراتر گذاشتید،
62- فرزند احمد (پیامبر) را از ارثش، کنار زدید و به شوهرش بسیار آزار دادید،
63- اى فرزند پیامبر راهنما سوگند بحق کسى که تو را برترى داد و نامت را مقدس قرار داد،
64- از آتش جهنم رهائى ندارد کسى که با تو ستیزهگى کند و تو را از ارث پدرت جدا سازد،
65- آیا میبخشد خدا گناه کسى را که تو را از حقت دور کرد و پدرت را آزرد،
66- نه، و به سعادت نمیرسد کسى که گمراه شد و از تو روى برگرداند و به ریسمان دشمنى تو چنگ زد،
67- اى تیم (خویشان ابى بکر) تو بسعادت نرسى و تو را بسوى شقاوت فرا خواند شقاوتت،
68- اگر تو نبودى گوسالههاى بنى امیه دست رسى نداشتند به عترت حضرت پیامبر،
69- بخدا سوگند به سعادت نرسیدى بلکه تو را در آتش جهنم افکند هویپرستى تو،
70- تو لباس خلافت را از خود دور میکنى و حال آنکه آنرا به دیگرى میدهى، آیا چنین کسى در ادعاى خود راست گفته است،
71- و بدرستى که تو اى عدى (خویشان عمر) دشمنى شما بیشتر است، و بخدا سوگند با نفاق کسى هم پیمان نشد مگر شما،
72- نباشد روزى که تو باشى و نه ساعتى که نفیل (جد عمر) ختم صهاک (مادر پدر عمر) گشود و مهر او را شکست،
73- بر تو خزى و عار باد اى امیه و این خزى همیشگى باد چنانچه همیشه در دوزخ خواهى بود،
74- آیا بهتر این نبود که از حسین و خویشانش در گذرى همین طور که وصى پیامبر پدرش از پدران شما در گذشت،
75- روز طف (در کربلا) هى دست بخونشان نمیآلود چنانچه جدش چنین کرد روز فتح مکه با اجداد آزاد شدهگان تو،
76- آیا دستى که از کنیزان شما غنیمت گرفت مانند دست شما است که حرمسرایان با کرامت حسین علیه السلام را به غنیمت برد،
77- آیا کنیزان شما در فتح مکه بدون معجر شدند مانند زنان آنحضرت در روز طفوف (کربلا)،
78- اى امتى که بقتل هدایت کنندهگانش بازگشت، آیا کسى شما را به کشتن آنان راهنمائى کرد،
79- یا کدام شیطان شما را به پرتگاه بد کارى فرستاد تا اینکه گمراه شدید و ریسمان عقل شما را از هم گسیخت،
80- بد جزائى به احمد (پیامبر گرامى) دادید درباره خاندانش در روز طف،
81- اگر خوشنود شدى به خدعهاى که پنهان کرده در کشتن حسین هر آینه گیجى تو را فرا گرفته است،
82- در غنیمت گرفتن تو ملک و زعامت فرزند فاطمه را، تو را کفایت نمیکند اگر روزى کفایت کننده بود،
83- درد و آه بر جسمى که در صحرا افکنده شده و تیزى شمشیرهاى شما آنرا این رو و آن رو میکند.
84- دردا بر آن گونههاى خون آلودى که سفهاى شما آن را پارهمیکنند،
85- دردا بر آل تو اى پیامبر خدا که در دست طغات گرفتار و گریه و زارى میکنند،
86- بعضى ندبه میکنند و بعضى بیمناک و در اسارت هر معاند گنهکارى بسر میبرند،
87- بخدا سوگند اى زینب تو را فراموش نمیکنم در حالتیکه دشمنان گوشه دامنت را بطرف خود میکشند،
88- فراموش نمیکنم بخدا سوگند صورتت را که دستت با آستین آن را پوشاند،
89- هنگامى که خواستند تو را به اسارت بگیرند پدرت را خواندى و پس از او برادرت را،
90- دردا براى زارى کردن تو بجهت برادرت در حالتیکه اعضایش مجروح و در حال جان کندن تو را میدید،
91- او را میخواندى از درد و بیچارگى و چقدر بروى سخت گذشت که نمیتوانست تو را پاسخ گوید،
92- بخدا سوگند اگر پیامبر اکرم و پدرت در عرصه کربلا روزى تو را میدیدند،
93- تو را هتک نمیتوانستند بکنند و ریسمانهاى خیمه تو را نمیتوانستند پاره کنند،
94- اى دیده اگر اشک میریزى گریهات براى سبط پیامبر باشد،
95- از براى کشته شده که ظلم بدو شده گریه کن آنکه براى او ملائکها در افلاک گریستند،
96- سوگند یاد کردى اى نفس حسین که در هنگام امتحان بلارا با صبر تحمل کنى،
97- اگر جدت در طفوف میدید که بر خاکها گونههایت خاک آلود بود،
98- اختیار نمیکرد که بر زمین هموار راه روى و سم ستوران تو را پایمال کنند،
99- یا اگر پدرت وصى پیامبر تو را روزى در کربلا روى آن رملها میدید،
100- خود را فداى تو مینمود و آرزو داشت که از تنگناى دام آزادت کند،
101- آرزدند تو را چون دیدند از همه برترى، آه از جنایتى که بر تو روا داشتند،
102- تو آفتابى بودى که بنورت روشنائى طلبیده میشد و تو بر افلاک برترى،
103- تو پناهگاه بودى که بتو پناه میبرد هر بیمناکى و تو دریاى گوارائى بودى که پیش از درخواست از تو سیراب میکردى،
104- به جسم تو گرمى خاک آسیبى نمیرساند چون خاک قبرت از مشک میباشد،
105- اگر از فرات و آشامیدن آب آن محروم شدى از رحیق گوارا تشنگى تو مرتفع میشود،
106- اگر از نعیم فانى دنیا محروم شدى نعمتهاى دار بقا براى تو چند برابر شد،
107- اگر زنان پاک سیرت (آل رسول) براى تو گریستند از وحشت حور العین براى لقاى تو خنداق شدند،
108- میانه روز گلگون لباس نشدى مگر اینکه شبانگاه سبز پیراهن بودى،
109- مرا رنج میدهد آرزوى اینکه نتوانستم در طف از جمله شهداى راه تو باشم،
110- تا اینکه تیزى دم شمشیر را عوض تو بجان قبول کنم و فداى تو شوم در هنگامى که یارانت کم بودند،
111- اگر پس از درگذشت تو فاصله بین ما بسیار شده و سعادت نداشتم که تو را کمک و یارى کنم،
112- براى تو گریه میکنم آنچه بتوانم با اندوهى که یادآور باشد عجائبى که بسر تو آمد،
113- با زبان گویا که سختتر از هر لشکر باشد بر دشمنانت فضائلت را بیان میکنم،
114- من محققا میدانم که در آخرت سعید خواهم بود با قبول ولایت تو،
115- و همچنین ولایت جدت و مادرت بتول و پدرت حیدر و نه نجیب از فرزندانت،
116- گروهى که در معاد توکل من بر آنهاست و از اسارت شدید آزاد میشوم،
117- خوش باشد بنده شما (على (ع)) به این فوزى که نصیبش شده و در بهشت برین در سایه شما باشد،
118- خدا بر تو درود فرستاد تا هنگامى که ملائکه قدس در اطراف قرارگاه شما طواف میکنند،
الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج6، ص: 529