– اى دوست، از اوج آسمان بلند اندیشه، راه خود را به خلوتسراى دوست:
– که از رقیبان بدور است متمایل کن.
– هرگز به معشوقانى، چون سعدى و سلمى و یارانى که دامن کشان ناز میفروشند، دل مبند.
– ناز و محبت دوستان و سرورانى را در دل مسکن بده، که من در دل خود مسکنى استوار بر آنان ساختهام.
– به لطف و مهر، حدیث کهن عشقى را که یادش تا احشا و جوارحم اثر کرده است، یاد کن.
5- با عطوفت و مهربانى، داستان شوقمندى و عشق، و گریه طولانیام را در برابر این بزرگان و سروران، بگستران و منتشر ساز.
– این پیام مرا، که در راه آن بزرگان هواى دگر یاران را رها کرده، و سختیها و گرفتاریها تحمل کردهام، بر جهانیان برگوى!
– بگو که در ره عشق، چه مایه بردبارى و سخت کوشى داشتهام، و چقدر خواب، همچون صبر از من سلب شده است «1».
– صبر، بر ملامت ملامتگران و حرف گیرانى که کار عشق را به بانگ و ناله سگان قیاس میگیرند.
– صبر در برابر دلى که از تسلا و تسکین، سخت بیمناک و نگران و دیدگانش با سرشک، خونفشان است.
10- آتشى آنچنان در درون دارم، که هرگاه سیل اشگ نبود، وجودم را یکباره میسوخت و نابود میکرد.
– بر حق نیوشان بگو که این نفحه جانفزاى مسکن فخر و مجد و بزرگوارى و سرورى است، که مشام جانم را خوش و دلکش آمده است.
– شوق زیارت مهبط وحى، و منزل عزت و بزرگوارى، و آرامگاه فضل و خانه ثنا، و محل شکوه و بها است، که مرا اینچنین بیقرار ساخته است.
– شوق آن خاکى که بر طلا فخر میفروشد و برترى دارد، و نور و درخششى تا بندهتر از پرتو آفتاب دارد.
– بقعه و بارگاهش، بر عرش و کرسى برترى دارد، بگذریم که از خاک کعبه هم برتر است.
15- آن خاک مقدسى که بهترین پیامبران آنکه به شریفترین اسماء آراسته است در آن مسکن گزیده.
– او بهترین ستایشگران و بندگان خدا است، که کردار پسندیده دارد و حوض ولوا و ولا، همه از آن اوست.
– این خاتم رسل، برگزیده برگزیدگان عالم نکو کردار، نکو رفتار، مهربان و با رحمت است.
– او بهترین بندگان خدا، و نیکو مرد با کرامتى است، که دیگر مکارم، همه از او سرچشمه گرفته است.
– او بر همه آفریدگان عالم، مایه مهر و رحمت است، و دگر بخشندگان از او فیض میگیرند.
20- سخنش از همه مردم شیرینتر، و گفتارش از همگان راستتر است، و هرگز کلام بدى بر زبانش جارى نشده است.
– او شایستهترین عارفان و خداشناسان، و کسى است که در آشکار و نهان، پیش از همه از خدا ترسان است.
– هر چه در عالم هستى است، به طفیل وجود او آفریده شده، و این بیان هیچ استثنا بردار نیست.
– او از همه شایستگان، کاملتر و شایستهتر است، هر کمال و فضیلتى، از وى به دیگر فاضلان رسیده است.
– به برکت وجود اوست که آدم، آنچه را از اسماء نمیدانست، دریافت نمود.
25- در پرتو برکت وجود اوست که نوح، همراه کشتى خود، رهایى، و یونس نیز، از گرفتارى در دهان ماهى نجات یافت.
– با وجود او بود که به امر پروردگار، آنگاه که ابراهیم را در آتش انداختند، سرد و خاموش شد.
– چه آتشى که آرمیدن در آن، بهترین نگهدار و نگهبان بوده است.
– به مهر و برکت وجود او است، که غم و رنجورى از ایوب علیه السّلام برداشته شد، و انواع نعمت، او را فرا گرفت.
– با وجود او، ادریس شأن والا گرفت، و دو قربانى «1» از اینکه قربانى شوند، آزاد گشتند.
30- حقیقت وجودى اوست که بر عیسى راه یافت، و او توانست دعا کند و بلا را دفع کند.
– و بر اثر آن دعا، اکمه و ابرص را شفا و بهبودى کامل بخشد.
– او پیش از آفرینش هر پیمبرى پیغمبر بود، تو در حد آب و خاک درنگ مکن (در مقام معرفت، بالاتر خرام).
– او نور خدا است، که از آن، نور به مبدء آباء (آدم) داده شده، و در وجود او ودیعه نهاده شده است.
– و از آن پس، از هر پیامبر شریفى به دگرى رسیده، از روزگار آدم و حوا تاکنون.
35- پیامبرانى که همگى از بزرگواران بودند، که بدنبال یکدیگر آمدهاند همگى از خوى خونریزى و پلیدى منزه و پاک بودند.
– این مایه افتخار به آمنه داده شده است، که او مادر گرامى پیامبر ما شده و او را حمل کرده است.
– او پیامبر را حمل کرده، و همچون دگر بانوان نبوده است، که بهنگام حمل بچه، در خود احساس سنگینى و فشار کنند.
– این افتخار بر آمنه گوارا باد، که بهترین خلق و سید انبیاء را تحویل جامعه بشرى داده است.
– او پیامبر را وضع حمل نموده، لکن این وضع، (نهادن و زائیدن کودک) مایه رفع و بلندى مقام انسانى شده، و او را به پیشگاه حق عروج داده، و از هواهاى نفسانى آزاد کرده است،
40- او خورشیدى به جهان تحویل داده که تیرگى شرک را از جهان زدوده، و از پرتو نور او، هر نور دیگرى کسب فروغ کرده است.
– با تولد این پیامبر، معجزاتى رخ داده، که مشرکان از دیدن آنها بیمناک شدهاند.
– آتش عذاب از آنها برداشته شد، تا بدانند که به برکت آئین او، آتش کفر خموش میگردد.
– دیگر چه کسى شعلههاى شرک را تواند دید، در حالى که من نور او را در فضاى مکه پرتو افکن میبینم؟
– با شکستى که بر طاق ایوان مداین پدید گشت، معلوم شد که وقت آنست که همه شکستگیها و کاستیهاى دین و دشمنان دین ترمیم و جبران میشود.
45- بتهاى مشرکان فرو ریخت، و خود به چشم دیدند که سرچشمه گناه و شرک، چگونه ویران شده است.
– چشمههایى که در «ساوة» جریان داشته، چنان خشکیده و آبش فرو رفته که با خاک برابر گشتهاند.
– خوشا بر آن شبى که پرده از رخسار ماه تمام عیار برداشته شد، و تیرگى شب را یکباره بزدود.
– آن شبى که بر همه روزها برترى داشت، و به برکت آن شب، به جهانى از شرافت و عزت ره یافتیم.
تا اینکه به این ابیات میرسد و میگوید:
– و به یار صدیق و وفادارت، که گوى سبقت را در تصدیق نبوت و ایمان برده است «1»
– و آن یارى که در غار با تو رفیق بوده، و ترا از آسیب مار خالدار پاس میداشت «2».
– آن کسى که با تو مواسات داشت دست راستش با کسى بیعت کرده که صدر پیشوایان و جانشینان بود «3».
– آن پیشوائى که از حکومت اسلامى، با احیاء سنت نورانى پیغمبر حمایت کرده است «4».
– و این رفق و رفتار پسندیده تو، همچون رفتار پدران با فرزندان بجاى ماند «1».
– و با فاروق، که شجاعت و سخت کوشى، گروههاى ضلالت و گمراهى را از هم پاشید و جدا کرد «2».
55- او با کسانى که خدا را به خشم آورد، سخت گیر و دشمن، و با پاکان و پرهیزگاران، مهربان و بخشنده است «3».
– عمر، کسى که واسطه فتح الفتوح بوده، و راههاى هدایت را، با حسن تدبیر بر مسلمین گشوده است.
– سلطنت ایران و روم را از آنان سلب کرد، و نماز را پس از فراموشى آشکار کرد.
– زمامدارى که با مهربانى، بیوه زنان و ضعیفان را که براى جلب کمک میآمدند، دستگیرى و کمک میکرد، و غذا و طعام و مخارج میداد.
– شیطان از بسیارى مهابت و ترس او پاى به فرار میگذاشته است «4».
60- و بدنبال این دو شخصیت، عثمان بن عفان است، آن کسى که بخاطر خدا لشکر آراست،، و در تأمین مأوى و پناهگاه یارى کرد.
– کسى که در روز بدر، وفادارى بخرج داد، و گوش بزرگترین عشق او را شنیده است.
– در همه کتابها، لقب آن بزرگمرد، «ذو النورین» آمده، و سرآمد نیکوکارى و پناهگاه و مقصد حیا و شرمسارى بوده است «1».
– او کسى است که زمین و محل مسجد تأسیس یافته بر اساس تقوى (قبا) را در اختیار گذاشت، و املاک زیادى را تقدیم داشته است «2».
– و آنگاه بر در سراى علوم، یاور تو على بوده است، که هر باطل اندیش خطا پیشهاى را، سخت خوار و پست کرده است.
65- او در جنگها، شیر خدا و یکسو کننده روزگاران سوک و اندوه بوده است.
– در آن جنگ بود که در خیبر را، همچون سپرى بالاى سر گرفت، و کارى کرد که همه از انجام آن ناتوان شدند.
– هرگز زخارف دنیوى و مال و خواسته، او را از طریق تقوى به هوا پرستى نکشانید.
– تو کسى هستى، که دنیا را از راه زهد طلاق دادى، و این دنیاى فریبنده، ترا نتوانست بفریبد.
– داراى تبار بزرگ و خاندان عالى، و اول کسى هستى که نسبت «قربى» را به پیغمبر حاصل کردهاى.
70- تو مشاور و پیشکار راستین پیغمبر در جنگها بودى، کسى بودى که مقام بر ستاره جوزا رسانیدى.
– در مقام و مرتبه تو، حدیث (من کنت مولاه …) کفایت میکند، و تو این ثنا را- که مایه افتخار من است- بپذیر.
این بیتها را از قصیده «حمیدى» که بر 337 بیت بالغ است، و در مدح پیامبر بزرگوار صلّى اللّه علیه و آله سروده، و «الدر المنظم فى مدح النبى الاعظم» نامیده است، برگزیدیم. این قصیده بسال 1313، ضمن دیوان این شاعر- که در 149 صفحه در بولاق به طبع رسیده- منتشر شده است (ص 5- 22 آن کتاب).
الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج11، ص: 315