مولى مسیحاى فسوى، متولد 1037 متوفى 1127
– از آن هنگام، که نزدیکان و یارانم از من جدا گشتهاند، روى خوشى ندیدهام. اى دوستان، با نابود کردنم از این درد و رنج نجاتم دهید.
قصیده، با این مطلع آغاز میشود، و شاعر در آن میگوید:
– فضل و برترى و کمال و دانشم، همه دست بدست داده، و مایه حرمان من شدهاند.
– هرگاه روزگار، اوراق شعر مرا ورق زند، همه را همچون آیات لقمان و اشعار حسان خواهد دید.
– آن دستى را که- در وجود و احسان- از باران پیشدستى داشت، برگردنم بسته است.
– روزگار، قامت چون الفم را، همچون نونى خمیده کرده، و ایران را بر من، آتشگاه و نیران گردانده است.
– دیگر آرزوى بالا رفتن به ابر ندارم، ابرى که نمیبارد، و هوس ماندن در زمینى که مرا نمینوازد، ندارم.
– چه کسى پیام مرا به باد شمال میرساند؟ بادى که از من میگذرد، و احوالم را میبیند، و فراموش میکند.
– تا پیامم را به پیشگاه آن کسى ببرد، که خداى، اطاعت او را بر جن و انس، واجب کرده است.
– به پیشگاه على مرتضى- صلوات اللّه علیه-، آنکه ستایش او را، آیات قرآن و اسفار تورات در بر گرفته است.
– دیگر نه از باد شمال، براى نزدیکى به آستانش استعانت خواهم گرفت و نه از پاهایم خوشا بر پلک دیدگانم که خاکش را خواهد رفت.
– پروردگار یگانه و سبحان است، که در کتاب خود، او را با رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله برابر داشته است.
– کرمش بر همگان شامل است، و مقامش، از قلههاى بلند بالاتر، روى زمین را، از خون دلاوران کفر: رنگین ساخته است.
– بوجود او، دین خدا بخوبى پیاده شده. و انتظام پذیرفته، و بادها آرام در حرکت، و کفر، از شمشیر خونریزش سرنگون و نابود است.
– شمشیر او، همچون برق میدرخشد، و چون آتش شعله میکشد، و همچون آب- که از جویباران میگذرد و از شاخساران میریزد- روان است.
– ذو الفقار حضرتش علیه السّلام، زمانى که در غلاف خود قرار گیرد، همچون آیات عذاب قرآن است، که در میان دو جلد جا داده شده است.
– در آن هنگام، که همه مردم به بتها پناه میبردند و بندگى میکردند، او به رسول خدا اقتدا کرده بود.
– نفرین بر آنها باد. چگونه از پس اینهمه روشنگرى- که با آیات بینات بعمل آمد- در گمراهى باقى ماندند؟
– آیا پیغمبر، که فرمود: «هر کس این على علیه السّلام را دوست دارد و به رهبرى گیرد، مرا دوست داشته است»، کسى جز على علیه السّلام را اراده میکرد؟
– آیا یک روز آفتاب بخاطر «ابن حنتمه» (عمر) بازگشت کرد؟ و آیا ستارهاى در خانه عثمان درخشید؟
– و آیا ابو بکر در میان تحریم و ارکان، انگشتر خود را بخشید؟
– و آیا آیه مباهله فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکمْ وَ أَنْفُسَنا … بجز در شأن على علیه السّلام نازل شده؟
– آیا سطل و مندیل و سیب و انار، به یکى از آنها اختصاص یافت؟
– یا آنگاه که عمرو بن عبدود به اسلام حمله آورد، این غیر على علیه السّلام بود که شمشیرش را به خون آن کافر بیاغشت؟
– و آیا در خیبر، پهلوانى جز او درخشید؟ این موضوع را، از لنگههاى در خیبر- آن در محکم- بپرس.
– او بود که براى همه لشکریان، پلى ساخت، که پیادگان و سواران، از آن گذشتند.
– آنجا که اصحاب در جنگ احد منهدم میشدند، این بهترین مردم بود که یکتنه مقاوت کرد.
– پهلوانان کفر، او را حلقه کردند، پهلوانانى با چنگالهاى تیز، بچالاکى عقابان.
– آیا جز على علیه السّلام بود، که از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله حمایت کرد؟ با نیزه اژدهاسان، بر آنان حمله برد.
– او با تمام اخلاص و یقین، با شمشیر و نیزه، از پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله دفاع کرد.
– آیا جز على بن ابیطالب علیه السّلام کسى براى نجوى صدقه داد، در حالى که پیش از نسخ حکم صدقه، دو روز گذشته بود.
– آیا بجز على علیه السّلام در آن هنگام- که با تیر و شمشیر او را محاصره کرده بودند- در رختخواب پیغمبر، چه کسى خوابید؟
– هرگاه آن گرامى نبود، براى فاطمه زهرا علیهما السّلام همسر و همتایى یافت نمیشد، و اسرار قرآن را در نمییافتند.
– اگر او نبود، نسل پیامبر صلّى اللّه علیه و آله منقطع میشد، و بیوجود على- صلوات اللّه علیه-، چراغ هدایت پرتو نمیپراکند.
– بیوجود على علیه السّلام، سقف دین، بیستون میماند، و پایههایش سست میشد و فرو میریخت.
– بیوجود على علیه السّلام، زمین و آسمان آفریده نمیشد، و زمین به آسمان پیوند نمیخورد.
– اوست که خانه خدا زادگاه اوست، و خانه خدا را از لوث شرک و بت پرستى بپیراست.
– اوست که نزدیکى رابطهاش با رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله همچون منزلت هرون بموسى است «1».
– اوست که عرش خدا، به زیور دو فرزندش حسن و حسین- صلوات اللّه علیهما- آراسته و مفتخر است.
– پاهاى على علیه السّلام جایى را مسح کرد، و بر دوش کسى قرار گرفت، که دست احسان خدا، آن را نواخته است.
– اى امام بزرگوارى که پاى در جایى نهادى، که دست خداى- عز شأنه- بر آن قرار گرفته است.
– آنجا که از دست او، باران احسان ببارد، گشاده دست و بخشیده است.
– و هرگاه خواهنده احسانش نگوید «بس است»، اوقیانوس کرمش میطوفد، و به تلاطم در میآید.
– هر پرچمى که در میدان جنگ، زیر سایه پرچم او قرار گیرد، دلیرانه بسوى میدان میخرامد، و پیروزمندانه پیش میرود.
– کوههاى بلند، از سطوت شمشیرش، از جاى کنده میشوند، و از اساس و بنیاد، نابود میگردند.
– هرگاه وصیت پیغمبر نبود، در روز سقیفه ابو بکر و عمر، مانند چهار نفر حساب میشدند، بلکه عثمان دو نفر محسوب میشد «1».
– پس شگفتا، که این دنیاى دون، عادت کرده که به جز افراد پست فرومایه، به دیگرى اقبال نمیکند.
– این چه کسى بود، که پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله او را به رهبرى دینى معین کرد و این موضوع را به اطلاع همگان رسانید؟
– در آن روز، که همه طوایف،- هر آن کس که از نسل عدنان بود- در آن صحراى وسیع، حضور داشت.
– و همه صحابه، به محضر رسول خدا تبریک گفتند. و نخستین کسى که فرخنده باد گفت، دومین خلیفه بود (عمر بن خطاب).
– پس از آنکه خداوند، در رسانیدن رهبرى و جانشینى، پیغمبر را تأکید فرمود.
– خطاب به پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود که این موضوع را به مردم ابلاغ کن، و گرنه حق رسالت و بیانگرى را ادا نکردهاى.
– اما دریغا، کسانى بر او تقدم یافتند و پیشى جستند، که درباره آنها نصى و برهانى وجود ندارد.
– خداى، چهره روزگار را خندان نکند، چرا که قوانین و عاداتش، از عدل و میزان بیرون است.
– با صفاى عشق خود، همه عشاق را زنده کردى، اى امامى که جان و دین و ایمانم در ره تو فدا باد،
– تا آنگاه که باران لطف تو جارى است، و تا آنگاه که شب و روز و آفتاب و ماه در گردشند.
تمام این قصیده که 91 بیت است، تماما در جلد دوم کتاب «الرائق» تألیف علامه سید احمد عطار ذکر شده، و هم چنین 89 بیت آن در ص 197 کتاب نجوم السماء، و بخشى از آن هم در کتاب «فارسنامه ناصرى» ج 2: 230، و تعدادى از ابیاتش در حاشیه نهج البلاغه طبع ایران 1310 آمده است.
علامه سید محمّد حسین شهرستانى «1»، مخمسى به اقتفاى از این قصیده در چهل و یک بیت، بسال 1315 سروده، که بیت یازدهم چنین شروع میشود:
– لشگر اندوه، در ایران بر من هجوم آورده، و همه شبها از اندوه فراق در اضطرابم.
– یاد آن پیشوایى که در سرزمین کوفه آرمیده، مرا در تب و تاب داشته، باد شمال کجا است که پیام مرا بدو رساند؟
– این بادى که از من میگذرد، و مرا بفراموشى میسپارد، پیام این شیفته و عاشق را بدان سرزمین ببرد؟
– بسوى آن کسى که خدا طینت او را پاک آفریده، و پیامبر برگزیدهاش صلّى اللّه علیه و آله بر شیعیانش مژده داده است.
– به آستان کسى که مشمول محبت ذوى القربى است، محبتى که از سوى خدا بر هر که خدا را میپرستد، واجب آمده است.
– بر همه آفریدگان، از جن و انس، مهرش واجب شده است.
الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج11، ص: 485