اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۲۱ مهر ۱۴۰۴

قورباغه لعنت شده، منشی می شود

متن فارسی

اکنون با من به سراغ خلیفه برویم و پیاپی بپرسیم که این قورباغه ی لعنت شده در صلب پدرش و پس از آن را به چه مجوزی پناه داده و کار صدقات را به وی سپرده و در مصالح توده به مشورت با وی اعتماد کرده؟ و چرا او را منشی خود گرفته و به خویش چسبانده تا بر خود وی چیره گردد با آن که هم سخنان پیامبر بزرگ درباره ی وی پیش چشمش بود و هم آن رسوائی ها و نادرستی هایی که وی به بار آورد. و با آن که خلیفه باید مومنان شایسته را پیش اندازد و بزرگ بدارد تا کارهای نیک ایشان را سپاس بگزارد نه این که با مردم لا ابالی و دیوانه ای مانند مروان هم بزم گردد که باید در برابر کارهای ناپسندشان ترشروئی و نکوهش پیشه کرد زیرا پیامبر (ص) گفت: هر کس کار ناپسندی ببیند اگر بتواند باید آن را با دستش دیگرگون سازد و اگر نتواند با زبانش و اگر بازبان هم نتواند با دلش و این سست ترین مراتب ایمان است و امیر مومنان گفت: کمترین مراحل نهی از منکر آن است که تبهکاران را با روئی ترش دیدار کنی. گرفتیم که خلیفه، اجتهاد و تاویل نموده و به خطا افتاده ولی آخر این همه گشاد بازی در برابر مروان چرا؟ چرا کسی را که باید بیرون کرد به خود می چسباند و کسی را که شایسته است براند پناه می دهد و کسی را که سزاوار متهم داشتن است امین می شمارد و کسی را که بایستی محروم ساخت بالاترین عطاها را از مال مسلمانان می بخشد و کسی را که باید دستش از مستمری های مسلمانان کوتاه باشد بر آن مستمری ها چیره می گرداند. من چیزی از دلائل خلیفه برای این کارهایش سر در نمی آرم- و شاید او عذری داشته باشدو تو سرزنشش می کنی- ولی این هست که مسلمانان روزگار خودش که از نزدیک به امور آشنا بودند و در حقائق تامل و تعمق نموده و با نظر دقیق در آن مینگریستند او را معذور نداشتند و آخر چگونه معذورش دارند با آن که در برابر خود آیه ی قرآن را می بینند که: بدانید که هر چه را غنیمت بردید ازچیزی، پس پنج یک آن از آن خدا و پیغمبر و خویشان او و یتیمان و تنگدستان و در راه ماندگان است- اگر بخدا ایمان آورده اید- مگر نه این است که دادن آن پنج یک به مروان لعنتی موجب بیرون شدن از دستور قرآن است؟ و مگر عثمان خود همان کس نبود که همراه با جبیر ببن مطعم با رسول به گفتگو پرداخت که برای خاندان او هم سهمی از خمس تعیین کند و او نپذیرفت و تصریح کرد که فرزندان عبد الشمس (جد عثمان) و نوفلیان بهره ای از خمس ندارند.

جبیر بن مطعم گوید: چون پیامبر سهم خویشاوندان خود را میان هاشمیان و مطلبیان بخش کرد من و عثمان به نزد او شدیم و منگفتم: ای رسول این هاشمیان برتری شان انکار بردار نیست زیرا تو در میان ایشان هستی و خداوند تو را از ایشان قرار داده ولی آیا تو بر آنی که مطلبیان سهم ببرند و ما نبریم؟ با آن که ما و ایشان در یک مرتبه قرار داریم گفت: ایشان نه در جاهلیت و نه درمسلمانی از من جدا نشدند- یا: از ما جدا نشدند و جز این نیست که هاشمیان و مطلبیان یک چیزند- سپس انگشتان خود را در یکدیگر کرد- رسول از آن خمس نه چیزیمیان نوفلیان بخش کرد و نه میان زادگان عبد الشمس- با آن که آن را میان هاشمیان و مطلبیان بخش کرد. چه گران است بر خدا و رسول او که سهم خویشان رسول را به لعنت شده و طرد شده ی او بدهند با آن که پیامبر او و خاندانش را از خمس محروم داشته است. لیفه چه عذری داشت که خود را از دستور کتاب خدا و سنت پیامبر کنار کشید و چرا خویشان خود- زادگان شجره ای را که درقرآن بر ایشان لعنت شده- برتر از نزدیکان پیامبر شمرد که خدا در قرآن دوستی شان را واجب شناخته؟ من نمی دانم و خدا از پس پشت آنان حسابگر است.

(الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب ج8 ص 376)

متن عربی

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏8، ص: 376

هذا مروان:

فهلمّ معی إلى الخلیفة نستحفیه الخبر عن هذا الوزغ اللعین فی صلب أبیه و بعد مولده بما ذا استباح إیواءه و تأمینه على الصدقات و الطمأنینة إلیه فی المشورة فی الصالح العام؟ و لِمَ استکتبه و ضمّه إلیه فاستولى علیه؟ «1» و نصب عینیه ما لهج به النبیُّ الأعظم صلى الله علیه و آله و سلم، و ما ناء به هو من المخاریق و المخزیات، و من واجب الخلیفة تقدیم الصلحاء من المؤمنین و إکبارهم شکراً لأعمالهم لا الاحتفال بأهل المجانة و الخلاعة کمروان الذی یجب الإنکار و التقطیب تجاه عمله الشائن،

و قد جاء عن رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم: «من رأى منکراً فاستطاع أن یغیّره بیده فلیغیّره بیده، فإن لم یستطع فبلسانه، فإن لم یستطع بلسانه فبقلبه، و ذلک أضعف الإیمان» «2»،

و قال مولانا أمیر المؤمنین علیه السلام: «أدنى الإنکار أن تلقى أهل المعاصی بوجوه مکفهرّة».

وهب أنّ الخلیفة تأوّل و أخطأ لکنّه ما هذا التبسّط إلیه بکلّه؟ و تقریبه و هو ممّن یجب إقصاؤه، و إیواؤه و هو ممّن یستحقُّ الطرد، و تأمینه و هو أهل بأن یُتّهم، و منحه أجزل المنح من مال المسلمین و من الواجب منعه، و تسلیطه على أعطیات المسلمین و من المحتّم قطع یده عنها؟

أنا لا أعرف شیئاً من معاذیر الخلیفة فی هذه المسائل- لعلّ لها عذراً و أنت تلومها- لکنّ المسلمین فی یومه ما عذروه و هم الواقفون على الأمر من کَثب، و المستشفّون للحقائق الممعنون فیها، و کیف یعذره المسلمون و نصب أعینهم قوله عزّ من قائل: (وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبى‏

 

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏8، ص: 377

وَ الْیَتامى‏ وَ الْمَساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ‏) «1»؟

ألیس إعطاء الخمس لمروان اللعین خروجاً عن حکم القرآن؟ ألیس عثمان هو الذی فاوض بنفسه و معه جبیر بن مطعم رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم أن یجعل لقومه نصیباً من الخمس فلم یجعل و نصّ على أنّ بنی عبد شمس و بنی نوفل لا نصیب لهم منه؟

قال جبیر بن مطعم: لمّا قسم رسول اللَّه سهم ذی القربى بین بنی هاشم و بنی المطّلب «2») أتیته أنا و عثمان فقلت: یا رسول اللَّه هؤلاء بنو هاشم لا یُنکر فضلهم لمکانک الذی وضعک اللَّه به منهم، أ رأیت بنی المطّلب أعطیتهم و منعتنا؟ و إنّما نحن و هم منک بمنزلة واحدة. فقال: «إنّهم لم یفارقونی- أو: لم یفارقونا- فی جاهلیّة و لا إسلام و إنّما هم بنو هاشم و بنو المطّلب شی‏ء واحد» و شبک بین أصابعه، و لم یقسم رسول اللَّه لبنی عبد شمس و لا لبنی نوفل من ذلک الخمس شیئاً کما قسم لبنی هاشم و بنی المطّلب «3».

و من العزیز على اللَّه و رسوله أن یُعطى سهم ذوی قربى الرسول صلى الله علیه و آله و سلم لطریده و لعینه، و قد منعه النبیُّ صلى الله علیه و آله و سلم و قومه من الخمس، فما عذر الخلیفة فی تزحزحه عن حکم الکتاب و السنّة، و تفضیل رحمه أبناء الشجرة الملعونة فی القرآن على قربى رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم الذین أوجب اللَّه مودّتهم فی الذکر الحکیم؟ أنا لا أدری. و اللَّه من ورائهم حسیب.