-1 از ابی نضره روایت شده گوید: که من نزد جابر بن عبد الله بودم پس شخصی پیش او آمد و گفت: ابن عباس و ابن زبیر اختلاف دارند در متعه، پس جابر گفت ما هر دو را انجام دادیم با رسول خدا صلی الله علیه و آله سپس عمر ما را از آن دو نهی کرد پس ما تکرار نکردیم آنرا.
صورت دیگر:
از ابی نضره از جابر رضی الله عنه گفت، گفتم: ابن زبیر نهی می کند از متعه و ابن عباس امر می کند به آن گفت بر دست من است جریان حدیث ما متمتع می شدیم و متعه می کردیم با رسول خدا صلی الله علیه وآله و با ابوبکر، پس چون عمر خلیفه شد مردم را خطاب کرد و گفت: به راستی که رسول خدا صلی الله علیه و آله این رسول است و به درستی که قرآن این قران است و به درستی که آن دو متعه بودند برعهده رسول خدا صلی الله علیه و آله و من از آن نهی می کنم و هر کس مرتکب شود مجازات می کنم، یکی از آن دو متعه و صیغه کردن زنان است و من دست پیدا نکنم بر مردی که ازدواج کرده با زنی تا مدتی مگر آنکه او را در زیر سنگ پنهان می کنم و دیگری متعه حج.
صورت سوم:
از جابر بن عبد الله گفت: ما کامیاب می شدیم از دو متعه در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله، متعه حج و متعه زنان، پس عمر ما را نهی کرد، از آن پس ما آنرا ترک کردیم.
صورت چهارم:
از ابی نضره گوید: ابن عباس بود که امر متعه میکرد از ابن زبیر از آن نهی میکرد پس من این را به جابر بن عبد الله انصاری یادآور شدم، پس گفت: حدیث بر دست من دور زده، ما متعه میکردیم با رسول خدا صلی الله علیه و آله، پس چون عمر برخاست گفت:به درستی که خدا حلال کرد برای رسولش آنچه خواست به چیزی که خواست پس تمام کنید حج و عمره چنانچه خدا امر کرده و منتهی شوید و دست بردارید از صیغه کردن این زنها نیاورند مرا به مردی که نکاح کرده، تزویج کرده زنی را تا مدتی معینی مگر آنکه او را من سنگسار کنم.
صورت پنجم:
قتاده گوید: شنیدم ابو نضره می گفت بجابر بن عبد الله گفتم: که پسر زبیر نهی می کند از متعه و ابن عباس امر به آن می کند، جابر گفت :جریان حدیث بر دست من است ما در عهد رسول خدا صلی الله علیه و آله صیغه می کردیم، پس چون عمر بن خطاب به خلافت رسید و گفت به درستی که خدای عز و جل بود که حلال کرد برای پیامبرش آنچه خواست و به درستی که قرآن نازل شد منازلش پس جدا کنید حجتان را از عمره خودتان و پیروی کنید نکاح این زنان را پس نیاورند مرا به مردی که ازدواج کرده زنی را تا مدتی معلوم مگر آنکه او را سنگسار کنم. (مسند ابی داود طیالسیص 247) امینی طاب الله ثراه و جعل الله الجنه مثواه گوید: چون سنگسار کردن کسی که زنی را صیغه کرده مشروع نبوده و هیچ یک از فقهاء سنی حکم به آن نداده برای شبه عقد در اینجا، جصاص بعد از ذکر حدیث گوید، پس یاد کرد رجم و سنگسار کردن را در صیغه جایز است از اینکه از جهت تهدید و بیم دادن باشد که تا مردم از آن منزجر شوند.
-2 از عمر به تحقیق که او در خطبه اش گفت: “متعتان کانتا علی عهد رسول الله صلی الله علیه و آله و انا انهی عنهما و اعاقب علیهما متعه الحج و متعه النساء “دو متعه بودند در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله و من نهی میکنم از آن دو و مجازات میکنم مرتکبین آنرا متعه حج و متعه زنان. و در لفظ جصاص است اگر جلوتر نهی کرده بودم هر آینه سنگسار کنم یا اگر کسی را که مرتکب شده و متعه حج یا زنی را صیغه نموده البته سنگسار کنم. مامون عباسی استدلال کرده بر جواز متعه به این حدیث و مصمم شد که حکم به آن کند چنانچه در تاریخ ابن خلکان ج 2 ص 359 ط ایران است و عبارتش در آنجا این است دو متعه بر عهد رسول خدا صلی الله علیه و آله و بر عهد ابوبکر… بودند و من ازآن دو نهی میکنم. این خطبه عمر در دو متعه از مطالب مسلمه نزد اهل سنت است با الفاظ یاد شده است مگر اینکه احمد امام حنبلی ها حدیث را نقل کرده به لفظ دوم برای جابر و حذف کرده از آن چیزی را که خیال کرده خدمتی برای مبداء (خلیفه) است و لفظ آن این است پس چون عمر متولی خلافت شد مردم را خطاب کرد وگفت: به درستی که قرآن همان قران است و رسول خدا هم همان رسول است و آن دو متعه بودند بر عهد و زمان رسول الله صلی الله علیه و آله یکی از آن متعه حج بود و دیگری متعه زنان.
-3 حافظ ابن ابی شیبه از سعید بن مسیب نقل کرده و گفته که عمر نهی از دو متعه کرد متعه زنان و متعه حج، الدر المنثور ج 2 ص140 ، کنز العمال ج 8 ص 293 نقل از مسدد.
-4 طبری از عروه بن زبیر نقل کرده که او به ابن عباس گفت هلاک کردی تو مردم را گفت برای چه، گفت فتوا میدهی ایشان را دردو متعه و حال آنکه میدانی که ابوبکرو عمر از آن دو نهی کردند، پس گفت آیا جای تعجب و شگفتی نیست که من او را از رسول خدا صلی الله علیه و آله حدیث میکنم و او از ابوبکر و عمر مراخبر میدهد.پس گفت آن دو داناتر بسنت رسول خدا صلی الله علیه و آله وپیروتر از تو به آن بودند، کنز العمال ج 8 ص 293 ، مرآه الزمان سبط حنفی ص 99
-5 راغب در محاضرات ج 2 ص 92 گوید: یحیی بن اکثم به شیخی در بصره گفت به چه کسی اقتدا کردی در جواز متعه گفت به عمربن خطاب، گفت چطور و عمر سخت ترین مردم بود در متعه گفت: برای آنکه خبر صحیح این است که او بالای منبر رفت و گفت: به درستی که خدا و رسول او حلال کردند برای شما دو متعه را و من حرام کننده ام آن دو رابر شما و کیفر میکنم بر آن پس قبول کردیم شهادت او را و نپذیرفتیم تحریم او را.
-6 طبری در تاریخش ج 5 ص 32 نقل کرده از عمران بن سواده گوید: نماز صبح را با عمر به جا آوردم پس قرائت کرد سبحان و سوره ای را با آن پس از آن منصرف شد و برخاستم با او پس رفت آیا حاجتی داری گفتم، حاجتی دارم، گفت: پس ملحق شو، گوید پس ملحق شدم و چون داخل منزل شد به من اجازه داد پس دیدم او برروی تختی است که بالای آن چیزی نیست، پس گفتم: نصیحتی دارم، گفت مرحبا آفرین بر ناصح و خیرخواه در صبح و شام. گفتم: امت تو چهار عیب از تو گرفته است، گفت پس سر شلاقش (دره)را گذارد در زیر چانه اش و ته آن را بر رانش سپس گفت، بیار، گفت: یادآور شدند که تو عمره را حرام کردی در ماه های حج و حال آنکه رسول خدا صلی الله علیه و آله و ابوبکر… این کار را نکردند و آن حلال بود، عمر گفت: آن حلال است اگر ایشان عمره می کردند در ماه های حج می دیدند آن را که کافی ازحجشان است پس این مقدار و اندازه مقدار سال آن خواهد بود پس ایام حجشان می گذرد و آن بهائی و نوری است که از نور خدائی درست رفتم. گفتم: و میگویند که تو حرام کرده ای متعه زنان را و آن رخصتی از خدا بود که ما از آن بهره مند می شدیم به مشتی گندم یا خرما و بعد از سه روز (و یا سه بار آمیزش) از هم جدا می شدیم عمر گفت: که رسول خدا صلی الله علیه و آله آن را حلال کرد در زمان ضروره و تنگدستی پس از آن مردم برگشتند به توانگری و فراوانی و گشایش زندگی سپس نمی دانم کسی را ازمسلمین که عمل به آن کند و نه به آن برگردد، پس اکنون هر کس بخواهد به مشتی گندم یا خرما ازدواج کند و بعد از سه روز هم به طلاق جدا شود، گوید:گفتم و تو آزاد ساختی جاریه و کنیز را به زائیدن که اگر بچه اش را زائید آزاد است بدون آزاد کردن آقایش گفت:ملحق کردم حرمتی را به حرمتی و نخواستم مگر خیر و صلاح را و استغفار میکنم، گفتم: و شکایت میکنند از تو خشونت کردن با رعیت و شکنجه تازیانه را گفت پس بلند کرد شلاقش را پس از آن دست کشید برآن از سر تا آخرش، پس از آن گفت: من هم پالکی محمد بودم، و زمیل و همردیف آنحضرت بود در غزوه و جنگ قرقره الکدر، پس قسم به خدا که من پس می چرانیدم تا سیر میکردم و آب میدادم تا سیراب میکردم و شتر را موقع دوشیدن و منع کردم شترانی را که به چپ و راست می رفتند و از راه میانه ومستقیم نمی رفتند و من دفاع می کنم از مقام خودم و راه خود را می روم و منضم میکردم آنرا که از مقصد منحرف می شد وملحق می کردم و می رسانیدم مرکبهائی راکه بد راه میرفتند و بسیار زجر میکردم و کمتر میزدم و عصا را میکشیدم و با دست دفع میکردم اگر اینها نبود هر آینه پوزش میطلبیدم و عذرخواهی میکردم. گوید: پس این مطلب به گوش معاویه رسید، پس گفت به خدا قسم که او عالم بر رعیتشان بود. ابن ابی الحدید در شرح نهج ج 3 ص 28 ، ازابن قتیبه و طبری نقل کرده است.
-7 طبری در (المتبین) نقل کرده از عمر که او گفت سه چیز در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله بود که من حرام کننده آنها وعقوبت کننده بر مرتکبین آنها هستم: 1- متعه حج 2- متعه نساء 3- حی علی خیر العمل در اذان.و قوشچی یادکرده آنرا در شرح تجرید و به زودی برخورد خواهی کرد گفته او را در آن وشیخ علی بیاضی حکایت کرده آنرا درکتابش (الصراط المستقیم).
این جزئی است از احادیث دو متعه که آن ازچهل حدیث میگذرد بین حدیث صحیح و حسن که اعلام میکند از اینکه دو متعه برعهد رسول خدا صلی الله علیه و آله معمول بود و درباره هر دو قرآن نازل شده و ثابت شده است اباحه هر دو به سنت پیامبر ” ص ” و اول کسی که از آن دو نهی کرد عمر بود، و عسکری آنرا در اولیاتش شمرده و سیوطی در تاریخ الخلفاء ص 93 یاد کرده و قرمانی در تاریخش حاشیه کامل ج 1 ص 2.3 گوید اول کسی که متعه را حرام کرد عمر بود.
(الغدیرفی الکتاب و السنة و الادب ، ج 6 ، ص 297 الی 302)