مذهب او
یکى از مشکلات شدید بحث و تحقیق در زمینه مذهب کسانى است که در قرن سوم و چهارم زیستهاند قرن چهارم یعنى قرن دستهبندیها، و افکار و آراء و عقاید مختلف، عصر فرقههاى متفاوت و انگیزههاى فراوان، بر اظهار در جهت مخالف عقیده قلبى، و تظاهر به چیزهائى که امور باطنى را محفوظ نگهدارد، بویژه اکنون روزگارى از آثار آنان، سپرى شده و نتائج افکارشان دستخوش گردش روزها و سالها گردیده و گرنه میتوانستیم عقائدشان را دریابیم و از محتویات جسته گریخته بیاناتشان که حاکى نهانیهاى ضمیرشان بود و حقایقى را از مذهب گذشتگان بما میآموخت، حقیقت مذهبشان دریابیم.
سخنان تذکره نویسان در مورد مذهب تنوخى و فرزندش ابو على از روزنخست تا امروز، نشانه آنست که اینان مذهب خود را پنهان میداشتند و در هر گوشه و کنارى فرود میآمدند، تظاهر به مذهب اهل آن محل میکردند. خطیب بغدادى در تاریخش و سمعانى در انسابش، و ابن کثیر در تاریخش، و صاحب «شذرات الذهب» در آن کتاب و سید عباسى در «معاهد»، و شیخنا ابو الحسن الشریف در «ضیاء العالمین» گفتهاند: قاضى تنوخى فقه را به مذهب ابو حنفیه آموخت.
و یافعى در «مرآت الجنان» و ذهبى در «میزان الاعتدال»، و سیوطى در «البغیه» و ابو الحسنات در «الفوائد البهیه» تصریح کردهاند که حنفى المذهب بوده است. خطیب بغدادى در تاریخش و سمعانى در انسابش گفتهاند: او علم کلام را به اصول مذهب معتزله میدانست. و در «کامل» ابن اثیر آمده است که او، به اصول مذهب معتزله عالم بود، و در «لسان المیزان» آمده است: او را به اعتزال نسبت دادهاند و سید، قاضى (نور اله شوشترى) در «مجالس المؤمنین» او را از قضاة شیعه خوانده و به همین مطلب صاحب مطلع البدور، تصریح نموده و صاحب «نسمة السحر» از مسورى یمنى نقل کرده که او در اصول معتزلى، و در اظهاراتش به شدت شیعى، ولى حنفى المذهب بود.
چیزى که میتواند این مطالب پراکنده را بهم جمع کند اینکه او، در اصول معتزلى، و در فروع حنفى، و در مذهب زیدى بوده است. و در تأکید مذهبش، معاصرش مسعودى در «مروج الذهب» 2/519 این سخن را آورده: اکنون در این موقع که سال سیصد و سى و دو میباشد او از جمله زیدى مذهبان بصره است.
و قصیده بائیهاش که قسمتى از آن را یاد کردیم جانب تشیع او را، در میزان تحقیق، ترجیح میدهد. چنانکه بسیارى از قضایائى که فرزندش ابو على در کتاب «الفرج بعد الشدة» اش از پدر خود، نقل کرده، نشانه تشیع اوست.
وفات او
وفات تنوخى، عصر روز سهشنبه هفتم ماه ربیع الاول سال 342 ه در بصره اتفاق افتاد و روز بعد در زمینى که براى او در خیابان مرید خریدارى شده بودبه خاک سپرده شد.
فرزندش ابو على در «نشوار المحاضرة» گوید: آنچه، از صحت احکام نجوم را خود مشاهده کردهایم، کفایت است، این پدرم، در سال وفاتش، تحویل ولادتش را انجام داد و به ما گفت: این سالى است که منجمان براى من بریدهاند (یعنى به حساب نجومى من در این سال میمیرم)
این مطلب را براى ابى الحسن بهلول قاضى که از بستگان نزدیکش در بغداد بود، نوشت و او را در وفات خود خبر داد و وصیت کرد و چون بیمارى مختصرى پیدا کرد قبل از آنکه بیماریش سخت شود «تحویل» را بیرون آورده در آن بسیار نگریست، من آنجا بودم که او سخت گریه کرد و آن را بهم گذاشت. نویسندهاش را صدا کرد، وصیت خود را که پس از خود بجاى گذاشت براى او املاء کرد و همان روز بر آن گواه گرفت. آنگاه ابو القاسم غلام «زحل» منجم آمد و او را دلدارى داد و در محاسبه نجومیاش ایراد و شبهه گرفت. پدرم او را گفت: اى ابو القاسم من از کسانى نیستم که بر من حساب پوشیده ماند و به اشتباه افتم، دیگر بر من این اشتباهات روا نیست و مرا نباید به غفلت نسبت داد.
او نشست و با پدرم در محلى که از مرگ خود ترسیده بود، موافقت کرد و من در این جریان شخصا حاضر بودم که او گفت: من به این موضوع، کار ندارم و تردید کرد که اگر روز سه شنبه عصر هفتم ماه باشد، منجمان آن را ساعت قطع خواندهاند و دیگر ابو القاسم غلام زحل که مستخدم پدرم بود، مطلب را تعقیب نکرد و سخت گریست. و پدرم گفت: اى غلام! طشت آب حاضر کن، وقتى طشت حاضر شد «تحویل» را در آن شست و آن را قطع کرد و با ابو القاسم آخرین وداع خود را نمود و عصر همان روزى که گفته بود، از دنیا رفت.
شرح حال تنوخى را از کتابهاى: یتیمة الدهر 2/309، نشوار المحاضرة، تاریخ خطیب بغدادى 12/77، تاریخ ابن خلکان 1/288، معجم الادباء 14/162، انساب سمعانى، فوات الوفیات 2/68، کامل ابن اثیر 8/168، تاریخ ابن کثیر11/227، مرآت الجنان 2/334، لسان المیزان 4/256، معاهد التنصیص 1/136، شذرات الذهب 2/342، مجالس المؤمنین/ 255، الفوائد البهیه فى تراجم الحنفیه 137، مطلع البدور، الحقائق الوردیه، نسمة السحر/ 2، روضات الجنات 447- 448 تنقیح المقال 2/302، گرفتهایم.
ممکن است در بسیارى از این تذکرهها، مانند مجالس المؤمنین، نسمة السحر، تنقیح المقال اشتباهى در شرح حال تنوخى ما، بانواده او ابو القاسم على بن الحسن به مناسبت وجود شباهت در اسم و کنیه و شهرت آن دو به تنوخى، رخ داده باشد، و محقق با راهنمائى که کردیم میتواند بر آن آگاه گردد.
جاى علم فراوان و فضائل بسیار تنوخى را فرزندش ابو على المحسن بن على گرفت و چنانکه ثعالبى گوید: او نسبت به ماه کامل (بدر) او، ماه یکشبه (هلال) بود، و شاخ همان درخت و گواهى راست، بر عظمت پدر و فضیلتش بود، و فرعى بود که اصل خود را استوار میداشت تا زنده بود از او نیابت میکرد و پس از مرگ، جاى او را گرفت. و ابو عبد اله بن حجاج (که شرح حالش میآید) در شعر خود، این را اعتراف کرده است.
از آثار او:
فرج بعد الشدة، نشوار المحاضرة، المستجار من فعلات الاجواد دیوان شعرش که از دیوان شعر پدرش بزرگتر است، میباشد. در بصره از مشایخ آن حدیث شنید، و در بغداد که وارد شد، حدیث نقل کرد، اولین بار که حدیث شنید به سال 333 ه بود، و اولین بار که به کرسى قضاوت نشست در قصر، و بابل و آن نواحى به سال 349 ه بود. آنگاه المطیع للّه او را فرمانده لشگر مکرم، ایذج و رامهرمز کرد و بسیارى از اعمال دیگر را در جهات مختلف به عهد گرفت. شب یکشنبه چهارم ماه ربیع الاول سال 327 ه در بصره متولد شد و شب دوشنبه پنجم محرم سال 384 ه در بغداد بدرود زندگى گفت. مذهبش مانند پدر است، ولى شواهد تشیع او بیشتر و از تشیع پدرش آشکارتر است.
ابو على المحسن فرزندى به نام ابى القاسم على، از خود بجاى گذارد که وارثعلم و کمالات فراوان پدر و جدش بود. و در مصاحبت شریف مرتضى علم الهدى و ملازمت او بسر میبرد و از خواص او بود و با ابو العلاء معرى مصاحبت داشت و نزد او تلمذ کرد. و میان او و خطیب ابى زکریاى رازى تبریزى پیوند دوستى بود در مداین و نواحى آن، و در «زنجان»، و بردان، و قرمیسین و جاهاى دیگر به قضاوت پرداخت. خطیب بغدادى در تاریخش از او روایت کرده و به شرح حال و ذکر مشایخ او پرداخته است و نیز ابو الغنانم محمد بن على بن میمون برسى معروف به ابى از او روایت کرده است. و او خود از ابى الحسن على بن عیسى الرمانى، بنا بر نقل اجازه بزرگ علامه حلى براى بنى زهر، و از ابى عبد اللّه مرزبانى متوفى 384 ه روایت نقل کرده است.
مذهب او از پدر و جدش روشنتر است و تشیعش نزد ارباب تراجم، مورد اتفاق است. او در نیمه شعبان سال 370 ه در بصره به دنیا آمد و شب دوشنبه دوم محرم سال 447 ه درگذشت و در خانهاش در درب التل مدفون شد.
حموى، در معجم الادباء از قاضى ابى عبد اله دامغانى نقل کرده گوید: بر قاضى ابى القاسم تنوخى (کوچک)، کمى قبل از مرگش وارد شدم، سنین عمرش بالا رفته بود، فرزند او که از کنیزش بهمرسانیده بود بر من وارد شد و چون وى او را دید گریه کرد گفتم: انشا اللّه زنده میمانى و او را تربیت کنى و چشمت را خدا به او روشن میکند، گفت هیهات، سوگند بخدا او بحال یتیمى تربیت میشود و در این باره شعرى خواند و سپس گفت: میخواهم ازدواج مادرش را از من، با مهریه ده دینار براى خود درخواست کنى که من او را آزاد کردهام، من انجام دادم و همان طور که گفته بود فرزندش، ابو الحسن محمد بن على بن الحسن به یتیمى بزرگ شد. قاضى ابو عبد اللّه گواهیش را پذیرفت و سپس به سال 494 ه از دنیا رفت و دودمان او منقرض گردید، حموى در معجم البلدان در شرح احوالش گسترده سخن گفته مراجعه کنید 14/110- 124.
الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج3، ص: 524