21- و مصادره کردن اموال حرث بن وهب یکى از بنى لیث بکر بن کنانه را و باو گفت چه شد شتران و بردهگانى را که بصد دینار فروختى، گفت در مخارجى که مرا بود صرف کردم پس در آن تجارت کردم، گفت: و امّا قسم بخدا که تو را براى تجارت نفرستادیم، زود آن را بده گفت: اما بخدا قسم بعد از این براى تو کار نخواهم کرد عمر هم گفت: من هم بخدا قسم بعد از تو را بکار نخواهم گرفت «1».
امینى (نور الله مرقده) گوید: من نمیدانم اگر بیّنه پیش خلیفه اقامه شود بر اینکه این اموال اختلاس و سرقت از بیت المال مسلمین بوده پس چرا تمامش را صادر نکرد و اگر خیال کرده که اینجا اموال مملوکه بوده براى ایشان پس آیا معقول است که مقدّر کند این را در تمام ایشان به نصف آنچه در دست ایشان است حتى نعل و کفش را و این یکى از روشهاى و سیره او محسوب شود.
سعید بن عبد العزیز گوید: عمر بود که قسمت میکرد به اعمالش نصف آنچه به دست آورده بودند «1» و اگر بیّنه اى بر این اقامه نشده پس چگونه بلند کرد و کوتاه نمود دستهاى مردم را از آنچه در تصرف آنها بود و رد کرد ادّعاهاى ایشان را به اینکه از سود تجاره یا نتاج اسبشان یا منافع زراعتشان یا قیمت ملکشان بوده و براى چه ایشان را محاکمه در این کار نکرد به حاضر کردن شهود و دقّت در قضّیه و ملزم به جریمه کرد به صرف سوء ظن و تهّمت و حال آنکه «ید المسلم» دست مسلمان از امارات و علائم ملکیت است و ادّعاء بودن معارض او مسموع و قابل قبول است و اگر چنین نباشد براى مسلمن بازارى بر پا نخواهد ماند.
بنا بر این ظاهر حال این گروه از صحابهایکه جریمه شدند و اموالشان مصادره شد بمقتضاى فقه خلیفه ایشان دزدانى هستند که به زشت ترین دزدیها سرقت کرده اند براى اینکه دزد در بیشتر اوقات دزدى نمیکند مگر از یک نفر یا دو نفر یا بیشتری که انگشت شمار باشد لیکن این جماعت بحکم این مصادره و مناصفه دزدانى از مال همه مسلمین هستند و پیش از این قضیه و بعدها امین ایشان بودند بر نفوس مسلمین و اعراض و اموال و احکامشان بعامل قرار دادنشان بر شهرها و بندهگان غیر اینکه در میان ایشان کسانى بودند که بعد از پرداخت جریمه خود را بر کنار کشید و دیگر زیر بار عمر نرفت، آیا صحیح است ایشان دزد و مختلس بودند، من نمیدانم یا آیا درست است که ایشان همگى عادل و پرهیزگار بودند، نیز بنده نمیدانم.
الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج6، ص: 390