اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۲۳ آذر ۱۴۰۳

معجزه پیامبر(ص) از زبان فاطمه بنت اسد

متن فارسی

استاد ما ابوالحسن قطب الدین راوندی در نگارش خود الخرایج و الجرایح آورده است که فاطمه بنت اسد گفت چون عبد المطلب درگذشت ابوطالب بنابر وصیت پدرش پیامبر (ض) را برگرفت. من نیز به پرستاری او برخاستم و در بوستان خانه ما درخت های خرمایی بود و آن هنگام نوبر خرما بود و من و نیز کنیزم هر کدام هر روز یک مشت یا بیشتر از خرما برمی گرفتیم. تا روزی چنان پیش آمد که من و کنیزم هر دو از یاد بردیم که‌چیزی برگیریم و محمد خوابیده بود و کودکان در آمدند و هر چه خرما ریخته بود برگرفتند و برگشتند. من خوابیدم واز شرم این که محمد (ص) بیدار شود آستینم را بر چهره افکندم. پس محمد بیدار شد و به درون بوستان رفت و خرمایی بر روی زمین ندید. پس به درخت خرما اشاره کرد و گفت ای درخت من گرسنه‌ام پس من دیدم که درخت شاخه هایش را که خرما بر آن بود فرود آورد تا او هر چه از آن خواست خورد. سپس آن‌را بر سر جای خود بالا برد. من از این‌ به شگفت آمدم و آن هنگام ابوطالب (ص) نبود و چون بیامد و در را کوفت من پابرهنه به سوی او دویدم و در را بازکردم و آنچه را دیدم باز گفتم او گفت جز این نیست که او پیامبری خواهد بود و تو نیز پس از نازایی‌ ات دستیاری برای او خواهی زایید پس چنانکه او گفته بود من علی (ع) را زاییدم.

 (الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب  ج 7 ص 536)

 

متن عربی

الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب  ج 7 ص 536

37-

روی شیخنا أبو الحسن قطب الدین الراوندی فی کتابه الخرائج و الجرائح «1» عن فاطمة بنت أسد أنّها قالت: لمّا توفّی عبد المطّلب أخذ أبو طالب النبیّ صلی الله علیه و آله و سلم عنده لوصیّة أبیه به، و کنت أخدمه، و کان فی بستان دارنا نخلات، و کان أوّل إدراک الرطب، و کنت کلّ یوم ألتقط له حفنة من الرطب فما فوقها و کذلک جاریتی، فاتّفق یوماً أن نسیت أن التقط له شیئاً و نسیت جاریتی أیضاً، و کان محمد نائماً و دخل الصبیان و أخذوا کلّ ما سقط من الرطب و انصرفوا، فنمت و وضعت الکمّ علی وجهی حیاءً من محمد صلی الله علیه و آله و سلم إذا انتبه، فانتبه محمد صلی الله علیه و آله و سلم و دخل البستان فلم یر رطبةً علی وجه الأرض فأشار إلی نخلة و قال: أیّتها الشجرة أنا جائع. فرأیت النخلة قد وضعت أغصانها التی علیها الرطب حتی أکل منها ما أراد ثمّ ارتفعت إلی موضعها، فتعجّبت من ذلک و کان أبو طالب رضی الله عنه غائباً، فلمّا أتی و قرع الباب عدوت إلیه حافیة و فتحت الباب و حکیت له ما رأیت فقال هو: إنّما یکون نبیّا و أنت تلدین له وزیراً بعد یأس. فولدت علیّا علیه السلام کما قال.