8 نادانى خلیفه به تأویل کتاب خدا
از ابى سعید خدرى گوید: ما حج نمودیم با عمر بن خطاب … پس چون داخل طواف شد رو به حجر (الاسود) نمود و گفت: من میدانم که تو سنگى هستى که نه ضرر دارى و نه منفعت و اگر من ندیده بودم که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله تو را می بوسید من هم هرگز تو را نمی بوسیدم. پس على بن ابیطالب که رضوان خدا بر او باد گفت بلکه اى پیشواى مومنین زیان میزند و نفع میرساند و اگر تو فهمیده بودى این را از تأویل کتاب خدا (قرآن) هر آینه میدانستى که آن چنانستکه من میگویم. خداوند تعالى فرماید: وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ …«1» و هنگامی که پرورگار تو گرفت از اولاد آدم از پشت هاى ایشان ذرّیه آنها را و گواه گرفت ایشان را بر خودشان پس چون اقرار و اعتراف کردند که او پروردگار عزّ و جل است و ایشان بنده گان اویند نوشت پیمان و عهد ایشانرا در پارچه نازکى و این سنگ آنرا بلعید و او در روز قیامت برانگیخته شود در حالیکه براى او دو چشم و زبان و دو لب است شهادت و گواهى می دهد درباره کسی که آمد آن را در حالی که وفا کرده به پیمانش بس او «امین اللّه» است در این کتاب پس عمر گفت باو «لا ابقانى الله بارض لست فیها یا ابا الحسن» خدا مرا نگذارد در زمینکه تو در آنجا نباشى و در عبارة دیگر گفت: پناه میبرم بخدا که من زنده گى کنم در میان مردمی که تو در میان ایشان نباشى
مدارک این داستان
حاکم نیشابورى در مستدرک ج 1 ص 457، و ابن جوزى در سیره عمر ص 106 و ازرقى در تاریخ مکه چنان چه در عمده است و قسطلانى در ارشاد السارى ج 3 ص 195 و عینى در عمده القارى ج 4 ص 606 به دو تعبیرش و سیوطى در جامع کبیر چنانچه در ترتیب آن ج 3 ص 35 نقل از جندى در فضائل مکه آورده: و ابى الحسن قطان در طوالات و حاکم و ابن حبّان و ابن ابى الحدید در شرح نهج ج 3 ص 122 و احمد زینى دحلان در الفتوحات الاسلامیه ج 2 ص 486.
الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج 6، ص: 149