اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۲۳ آذر ۱۴۰۳

نزدیک بود که خداوند معاویه را پیامبر قرار دهد

متن فارسی

از واثله بطور مرفوع آمده است: خداوند امین بر وحیش قرار داد: جبرئیل، مرا (پیامبر را) و معاویه را و نزدیک بود که خداوند به خاطر کثرت علم و امانت معاویه و نسبت به گفتار پروردگار او را پیامبر قرار دهد، خداوند گناهان معاویه را می بخشد، از حسابش معاف کرده، کتابش را به او تعلیم داده، او را هادی و مهدی و وسیله هدایت قرار داده است.

ابن عساکر آن را از مردی آورده است.حاکم گفته است: از احمد بن عمر دمشقی، که دانای به حدیث شام بوده، از این سوال شد آن را جدا انکار کرد. و عبد الله بن جابر ابو محمد طرطوسی بزاز که نسیان در حدیث داشته، به این حدیث، حدیث می کرده و یکبار هم گفته است: حدیث او نادرست است.

امینی می گوید: فکر کنم که روایات ناپاک می خواستند به این وسیله، مقام نبوت را پائین آوردند، نه آنکه مقام معاویه را بالا ببرند، زیرا فاصله زیادی که میان مرتبه نبوت که مسلمین به آن معتقدند و مقام این مردی که ازسطح خلافت فرسنگها دور است وجود دارد، آن دو را در وضعی قرار می دهد که چاره ای جز پائین آوردن مرتبه ندارند. بنابر این از دوستداران معاویه می پرسیم: عاملی که چنین مقام شامخی رابرای معاویه ایجاب می کند، چیست؟ آیا آن عامل، همان اصل ناپاک این ” شجره ملعونه ” است که در قرآن و گفتار پیامبر اکرمش آمده است؟ یا فرع ناپاک و ستمکار اوست؟ یا اصرار او بر کفر بوده که تا چند ماه پیش از وفات پیامبر اکرم ادامه داشته است؟ یا جنک کردنش با خلیفه مفترض الطاعه زمان اوست؟ در صورتی که اهل حل و عقد با او بیعت کرده و مسلمین به خلافت او رضایت داده بودند اما او در برابر امامش شمشیر کشید و خونهای پاک را ریخت!! و یا جنایاتی که او، در ایام خلافتش انجام داده. ازقبیل: کشتن افراد شریفی چون: حجر بن عدی و یارانش و عمر بن حمق خزاعی و نظائرش؟ و لعن کردن امیر المومنین و حسن و حسین و جمعی از یاران پاک و با ایمان آنان در قنوت نماز و نسبتهای ناروا به اهل بیت نبوت دادن؟ و روایات نادرست علیه آنها ساختن؟ و احادیث مدح و ثنا در باره امویها جعل کردن؟ و بر خلاف حدیث مورد اتفاق میان مسلمین: الولد للفراش و للعاهر الحجر ” فرزند مال صاحب فراش است و برای نسبت ناروا دهنده سنگ است “زیاد را به پدرش ابی سفیان ملحق نمودن؟ و برای یزید، این مرد فاسق فاجر شرابخوار، بیعت گرفتن و او را بر جان و مال و ناموس مردم مسلط کردن؟ و بر این گونه اعمال زشت صفحه تاریخ را سیاه نموده ادامه دادن؟ تا آنکه جنایتش پر شد و مرگ گربیان او را گرفت. معاویه کجا؟ آشنائی او با علم و قرآن کجا که حتی یک آیه از قرآن را به خوبی نمی دانسته و اگر می دانسته عمل نمی کرده است. مانند آیه: اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم “: خدا و پیامبر و صاحبان فرمان از شما را اطاعت کنید. آیا امیر المومنین علی علیه السلام از صاحبات فرمان بنابه هر کدام از او تفسیر آن نبوده است؟. و آیه: و من یقتل مومنا متعمدا فجزائه جهنم خالدا فیها “: هر کس مومنی را از روی عمد بکشد کیفرش جاودانه بودن در جهنم است. و آیه الذین یوذون المومنین و المومنات بغیر ما اکتسبوا فقد احتملوا بهتانا و اثما مبینا “: کسانیکه مردان و زنان با ایمان را بدون جرم اذیت می کنند، گناه آشکاری را مرتکب می شوند “و آیات دیگری نظیر این آیات که مورد هجوم او قرار گرفته و گویا که آیات قرآن نبوده اند!!. و آیا او، امین بر قرآن بوده در صورتی که حتی، به یک آیه آن عمل نمی کرده و حدود آن را بپا نمی داشته است؟ که قرآن مجید می گوید: هر کس از حدود خدا تجاوز کند به خود ستم کرده است- هر کس نافرمانی خدا و پیامبرش کند، و از حدودش تجاوز نماید، خدا او را جاودانه در آتش داخل خواهد کرد و برایش عذاب خوار کننده ای است. و آیا علم زیادش که نزدیک بود او را به مقام پیامبری برساند او را وادار می کرد که با عترت پاک پیامبر اکرم دشمنی کند؟ و آن همه اعمال جنایتکارانه و زشت را که تاریخ از او و دومان و تربیت شدگان کثیف مکتبش برای ما حفظ کرده مرتکب شود؟ این تاریخ است که می گوید: او شیعیان پاک امیر المومنین را در کوفه و در دیگر نقاط کشور اسلامی به وضع فجیعی می کشند و بسیاری از پیروان پاک نهاد آل الله را مورد شکنجه غیر انسانی قرار می داده است و ما بعد بخوبی ماهیت پلید او چنانکه هست معرفی خواهیم کرد آنگاه از راویات، احادیثی که او را در امانت، سومی پیغمبر و جبرئیل و یا هفتی او و یا از امناء پنجگانه یاد شده در روایت 21 قرار داده اند می پرسیم که آیا منظور از آن امانت، امین بودن او نسبت به قرآن است که با آن مخالفت کرده و یا سنت است که به آن عمل نکرده و یا نسبت به خونهای مردم بودهکه آن را ریخته، و یا خاندان پیغمبر اکرم بوده که پایمالشان کرده، و یا نسبت به امنیت اجتماعی بوده که آن را از بین برده، و یا نسبت به راستی بوده که با آن میانه نداشته و یا نسبت به دورغ بوده که ترغیب به آن میکرده، و یا امین نسبت به مومنان بوده که رگها و ریشه های آنان را قطع می کرده و یا نسبت به اسلام بوده که آن را ضایع کرده، و یا نسبت به احکام بوده که آنها را عوض کرده، و یا نسبت به منبرها بوده که آنها را با لعن اولیاء مقرب خدا آلوده کرده است، و یا و یا؟ آیا با این همه از جنایات چنانکه کاسه لیسان دربار بنی امیه ساخته اند نزدیک بود معاویه به مقام پیغمبری نائل گردد؟

آفرین بر آن پیامبری که این مرد کثیف و جانی می خواهد بار مسولیتش را به دوش کشد و جانشین او باشد. قد خم ریش سفید اشک دمادم یحیی توبه این حالت اگر عشق نبازی چه شود؟ و چقدر فرق میان این روایت و انکار علماء، نسبت به گفته ابن حبان ” نبوت همان علم و عمل است ” که او را به زندقه و هذیان نسبت داده و در این باره شکایتی به خلیفه نوشته، او هم دستور قتلش را صادر نموده است؟ و این کار تنها به این جهت بوده که آنان نبوت را موهبتی از ناحیه خدا می دانستند که او هر کساز بندگانش را که بخواهد برمی گزیند و رسالت را هر جا که بخواهد قرار می دهد و بشر معمولی در رسیدن به آن راهی ندارد اگر چه از لحاظ علم و عملبه هر رتبه عالیه ای رسیده باشد (پس چگونه ممکن است خداوند، او را بخاطر کثرت علم و امانتی که فاقد بوده پیامبر قرارش دهد؟) و ای کاش حدیث سازان کاسه لیس، آرائشان را درحدیث ” برنج ” محدود کرده از آن تجاوز ننموده و نبوت را به مثل معاویه نمی دادند، زیرا در آن به طور وضوح مقدار معرفت آنان، از نبوت و ارزش آن به چشم می خورده و آن حدیث این است “: اگر برنج حیوان بوده قطعا آدمی بوده و اگر آدمی بوده مسلم مرد صالحی بوده و اگر مرد صالحی بوده یقینا پیامبری بوده و اگر پیامبری بوده حتما پیامبر مرسل بوده و اگر پیامبر مرسل بوده قطعا من بوده است.” و جای بسی شگفتی است که درست دانستن حافظ امثال این نوع روایات رااز ناحیه سند تجاوز نمی کند با آنکه متون آنها بهترین دلیل، بر ساختگی بودن آنها است، اما برای آنان اهمیت ندارد که معاویه با چنین حدودی معرفیشود.با آنکه چنان اعمال نابکارانه ای را که بر برخی ازآنها اشاره کرده ایم مرتکب می شده است.آری: این خوی زشت و پلید آنها است که آنان را وارد به چنین اعمال ننگینی می نماید.

(الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب ج 5 ص 494 تا 497)

متن عربی

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏5، ص: 494

قال الأمینی: تعساً لأمّة تروی مثل هذه المخازی و لم تندمنها جبهتها حیاءً، ألیس عاراً على الإسلام و أهله أن یُجعل معاویة الخؤون لدة نبیّه و أُمناء اللَّه المعصومین فی الأمانة؟!

22- عن واثلة مرفوعاً: إنّ اللَّه ائتمن على وحیه جبریل و أنا و معاویة، و کاد أن یبعث معاویة نبیّا من کثرة علمه و ائتمانه على کلام ربّی، یغفر اللَّه لمعاویة ذنوبه، و وقاه حسابه، و علّمه کتابه، و جعله هادیاً مهدیّا و هدى به. أخرجه ابن عساکر «1» عن رجل.

قال الحاکم: سألت أحمد بن عمیر الدمشقی- و کان عالماً بحدیث الشام- عن هذا الحدیث فأنکره جدّا، و حدّث بهذا الحدیث عبد اللَّه بن جابر أبو محمد الطرسوسی البزّار و هو ذاهب الحدیث، و قال مرّة: هو منکر الحدیث «2».

قال الأمینی: أحسب أنّ رواة السوء أرادوا حطّا من مقام النبوّة لا ترفیعاً لمقام معاویة، لما نعلمه من البون الشاسع بین مرتبة النبوّة التی یعتقد بها المسلمون و بین متبوَّأ هذا المقعی على أنقاض مستوى الخلافة، فنسائل القوم عن الذی أوجب له هذا المقام الشامخ: أهو أصله الزاکی تلک الشجرة الملعونة فی القرآن و لسان نبیّه؟ أم فرعه الغاشم الظلوم؟! أم دُؤوبه على الکفر إلى ما قبل وفاة النبیّ صلى الله علیه و آله و سلم بأشهر قلائل؟ أم محاربته خلیفة وقته المفترضة طاعته علیه، و قد بایعه أهل الحلِّ و العقد و رضی به المسلمون، فشهر السیف أمامه، و أراق الدماء المحرّمة؟ أم بوائقه أیّام استحواذه على الملک، من قتل الأبریاء الأخیار کحجر بن عدیّ و أصحابه، و قتل عمرو بن حمق

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏5، ص: 495

الخزاعی، إلى کثیرین من أمثالهم، و من قنوتِه بلعن أمیر المؤمنین و الحسن و الحسین و لمّة من صفوة المؤمنین، و حمله سماسرة الأهواء على الوقیعة فی أهل بیت النبوّة، و افتعال رواة الجرح فیهم، و خلق أحادیث الثناء فی الأمویّین، و استلحاقه زیاداً مراغماً للحدیث الثابت عند الأمّة جمعاء «الولد للفراش و للعاهر الحجر»، و أخذ البیعة لیزید، ذلک الماجن الخائن السکّیر، و تسلیطه على الأعراض و الدماء، و إدمانه على هذه المخاریق و أمثالها، التی سوّدت صحیفة التاریخ حتى أفعمت کأس بغیه و اخترمته منیّته؟ و متى کان معاویة للعلم و القرآن و هو لا یحسن آیة واحدةً، کقوله سبحانه: (أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ‏) «1»

أ وَ لم یکن أمیر المؤمنین علیّ علیه السلام من أُولی الأمر على أیٍّ من التفسیرین؟ و کقوله تعالى: (وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِیها) «2»،

و کقوله تعالى: (وَ الَّذِینَ یُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ بِغَیْرِ مَا اکْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِیناً) «3»

إلى آیات کثیرة تشنّع على ما کان علیه من الطامّات، و هل یؤتمن على القرآن و هو لا یعمل بآیة منه و لا یقیم حدوده؟ (وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ‏) «4»،

(وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَتَعَدَّ حُدُودَهُ یُدْخِلْهُ ناراً خالِداً فِیها وَ لَهُ عَذابٌ مُهِینٌ‏) «5».

و هل علمه المتکثِّر الذی کاد به أن یُبعث نبیّا کان یدعوه إلى عداء العترة الطاهرة؟ و إلى تلکم البوائق المخزیة؟ و الفواحش المبیّنة التی حفظها التاریخ عنه و عن أرباب تلک الجباه السود؟ و قد حفظ لنا التاریخ قتله الذریع لشیعة أمیر المؤمنین

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏5، ص: 496

بالکوفة خاصّة و فی أرجاء المملکة عامّة، و أمّا أذاه المعکّر لصفو حیاة شیعة آل اللَّه فحدّث عنه و لا حرج، و سنعرّفک معاویة بعُجره و بُجره على ما یستحقّ.

ثمّ نسائل الرواة عن الأمانة التی استحقّ بها معاویة أن یکون ثالثاً للنبیّ و جبرئیل، أو سابعاً له صلى الله علیه و آله و سلم و أُمناء اللَّه الخمسة المذکورة فی الروایة ال (21): أ هی أمانته على الکتاب و قد خالفه؟ أم على السنّة و لم یعمل بها؟ أم على الدماء و قد أراقها؟ أم على العترة الطاهرة و قد اضطهدها؟ أم على أمن الأمّة و قد أقلقه؟ أم على الصدق و قد باینه؟ أم على المین و قد حثَّ علیه؟ أم على المؤمنین و قد قطع أوصالهم؟ أم على الإسلام و قد ضیّعه؟ أم على الأحکام و قد بدّلها؟ أم على الأعواد و قد شوّهها بلعن أولیاء اللَّه المقرّبین علیها؟ أم؟ أم؟ أم؟

أ بهذه المخازی مع لداتها کاد أن یُبعث معاویة نبیّا کما اختلقته رواة السوء؟ زه بهذه النبوّة التی یکاد أن یکون مثل هذا الرجل حاملًا لأعبائها!

قد خم ریش سفید أشک دما دم یحیى             تو به این حالت اگر عشق نبازى چه شود

 

و شتّان بین هذه الروایة و إنکارهم على ابن حبّان قوله: النبوّة: العلم و العمل. فحکموا علیه بالزندقة، و هُجر و کُتب فیه إلى الخلیفة فکتب بقتله «1»، و ذلک أنّ النبوّة موهبة من اللَّه تعالى لمن اصطفاه من عباده، و اللَّه یعلم حیث یجعل رسالته، و لا حیلة للبشر فی اکتسابها أبداً و إن بلغ من العلم و العمل أیّ مرتبة رابیة.

و لیت رواة السوء کانوا قد أجمعوا آراءهم على حدیث الأرز. و لم یعدوه، و لم یهبوا النبوّة لمثل معاویة، و کان فیه غنىً و کفایة فی عرفان النبوّة و فضلها و هو:

لو کان الأرز حیواناً لکان آدمیّا، و لو کان آدمیّا لکان رجلًا صالحاً، و لو کان

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏5، ص: 497

صالحاً لکان نبیّا، و لو کان نبیّا لکان مرسلًا، و لو کان مرسلًا لکان أنا «1».

و من العجب أنّ تفنید الحفّاظ لهذه الروایات لم یعدُ ناحیة السند، مع أنّ متونها أدلُّ على وضعها، لکنّهم لا یهمّهم أن یکون مثل معاویة معرّفاً بتلک الحدود مع ما یصادمها من نوامیس مطّردة، أوعزنا إلى یسیر منها؛ نعم: هی شنشنة أعرفها من أخزم.