88 رأى خلیفه در مجوس
یحى بن سعید نقل کرده باسنادش از عمر بن خطاب که اوگفت: من نمیدانم چه معاملهاى با مجوس کنم و آنها اهل کتاب نیستند، و در لفظى دیگرى: گفت نمیدانم چه کنم در کار ایشان پس عبد الرحمن بن عوف گفت: شنیدم رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله میفرمود: رفتار کنید با ایشان به روش اهل الکتاب.
و از بجاله گوید: من منشى و نویسنده جزء بن معاویه بودم بر مناذر (یکى از دهات اهواز) پس نامه عمر براى ما آمد که نگاه کن مجوسى را از ناحیه خودت و از ایشان جزیه و مالیات بگیر چونکه عبد الرحمن بن عوف خبر داد مرا که رسول خدا صلّى الله علیه و آله از مجوس (مجر) مالیات و جزیه گرفتند.
و از او روایت شده که گفت: عمر از مجوس جزیه نمیگرفت تا آنکه عبد الرحمن بن عوف شهادت داد که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله از مجوسیان (هجر) جزیه گرفت. «1»
امینى (رضوان الله تعالى علیه) گوید: آیا تعجب نمیکنى از کسیکه متصدّى امر خلافت بزرگ است و نمیداند مهمترین و حساسترین لوازم خلافت را به آن زیرا که حکم مجوس از اولیات چیزهائی است که لازم است متولى سلطنت و حکومت اسلامى آن را بشناسد از جهت امور مالى و دارائى و سیاست اسلامى و امور دینى.
آیا تعجب نمیکنى از تعطیل ماندن حکم مهمّى مانند این چندین سال تا شهادت و گواهى عبد الرحمن بن عوف و اجراء حکم بعد از آن و این یکسال پیش از مرگ خلیفه بود «1» و ممکن اینکه خلیفه مبتلا و گرفتار باین قصه و مثل آن شده باشد و عبد الرحمن یا مانند آن در دست رس او نبوده باشد که سئوال کند یا او را خبر دهند، پس در این موقع چطور عمل میکرده و اگر عبد الرحمن را مادرش نزائیده بود آقاى عمر کارش را به کى رجوع میکرد و چه کسى در آنجا بود که علمش را باو بدهد و برساند و او کجا و آنکه او را متولى امر حکومت کرد (ابو بکر) از بیان صریح پیامبر اعظم صلّى الله علیه و آله، کسی که متولى چیزى از امر مسلمین شود پس استعمال کند مردیرا بر ایشان و حال آنکه او میداند که در میان ایشان کسى هست که سزاوارتر باین و داناتر از آنست بکتاب خدا و سنت رسول خدا پس خیانت کرده به خدا و پیامبر او و تمام مسلمین «2» پس چیست این گروه را که ممکن نیست بر ایشان حدیثى را بفهمند.
الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج6، ص: 396