اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۲۳ آذر ۱۴۰۳

آوازخوانی خلیفه

متن فارسی

اندیشه عمر درباره آوازه خوانی

اگر به شگفت بیائی جا دارد که آن داستان های خندهآور نشان می دهد که عمر آوازه خوانی را ناخوش می داشته با آن که عینی – به گزارش از نامه التمهید به خامه ابو عمر نگارنده استیعاب- عمر را : در عمده القاری که در روشنگری صحیح بخاری است 160 از کسانی می شمارد که آوازه خوانی را کاری شایسته می دانند- همچون عثمان، عبدالرحمن پسرعوف، سعد پسر ابووقاص، عبدالله پسرعمر، معاویه و عمر و پسر عاصی، نعمان پسر بشیر، حسان پسر ثابت- 8 می نویسد ” گزارش کرده اند که آوازه خوانی و شنیدن آن را گروهی از یاران پیامبر و شاگردان : و شوکانی در نیل الاوطار 266 ایشان روا می دانسته اند، چنان که- به گزارش ابن عبدالبر و دیگران- از میان یاران پیامبر عمر بر این بوده، ” سپس گروهی از ایشان- همچون عثمان، عبدالرحمن پسر عوف، ابو عبیده جراح، سعد پسر ابو وقاص، و عبدالله پسر عمر را که نیز بر این بوده اند یاد می کند و چنان که در نیل الاوطار 272:8 از نگاشته بیهقی در المعرفه و نیز از زبان مبرد گزارش شده عمر چون به درون خانه اش می شد یک دو فراز از سروده ای را به آهنگ می خواند و پشتگرمی شوکانی به این گزارش- برای روا شمردن آوازه خوانی در پاره ای از جاها- نشان می دهد که خواست وی از به آهنگ خواندن سروده، همان آوازه خوانی است. 19 می نویسد “: عمر (ض) آوازه خوانی تازیان بیابانی را روا می شمرده است “. : و ابن منظور در لسان العرب 374 و آن چه چون و چند کار را به روشنی می نماید داستان خوات پسر جبیر از یارانبرانگیخته خداست که گفت: به آهنگ دیدار از خانه خدا با عمر به راه افتادیم و در کاروان ما بوعبیده پسر جراح و عبدالرحمن پسر عوف نیز بودند، مردم گفتند از شعر ضرار برای ما آوازه خوانی کن عمر گفت “: بوعبدالله خوات را واگذارید تا از دخترکان اندیشه خودش- سروده هایش- برای شما آوازه خوانی کند ” پس من همچنان آوازه خوانی می کردم تا سپیده دمید، آنگاه عمر گفت : خوات دهانت را ببند که شب ما سپری شد.

7- که بوعبیده گفت: به سوی مردی بیائید که امیدوارم بدتر از عمر نباشد و به : و ابن عساکر در تاریخ خود می افزاید- 163 گزارش خوات: من و بوعبیده به کناری رفتیم و همچنان بودیم تا نماز بامداد را گزاردیم  آمده است که یاران پیامبر با خوات پسر جبیر به سخن پرداختند تا برای ایشان آوازه خوانی کند او گفت: : و در کنز العمال 336 از عمر دستوری بگیرم پس، از او دستوری خواست و او دستوری بداد و خوات به آوازه خوانی پرداخت و عمر گفت: آفرین خوات آفرین خوات!

و در داستان رباح پسر معترف می خوانیم که وی روزی در سفری با عبدالرحمن پسر عوف بود پس رباح آواز خود را بلند کرد به خواندن ترانه های شتر سواران، پس عبد الرحمن به او گفت: این چیست؟ گفت زیانی ندارد سرمان را گرم می کنیم تا راه، دراز ننماید عبدالرحمن گفت اگر چاره ای جز خوانندگی ندارید پس سروده ضرار پسر خطاب را بخوانید و گویند که عمر پسر خطاب نیز در آن سفرهمراه ایشان بود و ترانه نصب را برایایشان می خواند و در تاج العروس می خوانیم که نصب، گونه ای از سروده های تازیان چادرنشین است. عثمان پسرنائل از زبان پدرش آورده است که رباح پسر معترف را گفتیم سرود مردم شهرمان را به آواز برای ما بخوان گفت با بودن عمر؟ گفتیم آری اگر تو را بازداشت دیگر نخوان. و زبیر پسر بکارآورده است که عمر بر وی بگذشت و رباحسرود شتر سواران را به آواز برای ایشان می خواند پس گفت: این چیست؟ عبدالرحمن گفت زیانی ندارد و راه را بر ما کوتاه می نماید. گفت پس اگر چنین می کنید سروده ضرار پسر خطاب 1: رابخوانید اصابه 502 سائب پسر یزیدآورده است که ما با عبدالرحمن پسر عوف در راه مکه بودیم که عبد الرحمن به رباح گفت: برای ما آواز بخوان و 2: عمر نیز به وی گفت: اگر سخن او را می پذیری سروده ضرار پسر خطاب را بخوان اصابه 209 7 آمده است که عمر گفت: این چیست؟ عبدالرحمن گفت این بازیگری زیانی ندارد، با : و در گزارش ابن عساکر در تاریخ او 35 آن، راه را بر خود کوتاه می نمائیم عمر گفت: اگر سخن او را… و از زبان علاء پسر زیاد آورده اند که عمر در راهی بود و آوازه خوانی می کرد پس خودش گفت: هنگامی که من کار بیهوده 7: کنم آیا نباید شما جلوگیری کنید؟ کنزالعمال 335 و از زبان حارث پسر عبدالله پسر عباس آورده اند که یک بار در روزگار فرمانروائی عمر، ما با او و همراه با مهاجران و انصار، راه مکه می سپردیم پس عمر فرازی از یک ترانه را به آواز خواند، مردی از مردمان عراق- که جز او نیز کسی از عراقیان به همراهش نبود- گفت ای فرمانروای گروندگان کسانی به جز تو باید این سخنان را 7 می خوانیم : بر زبان رانند پس عمر شرمنده شد و بر پشت شترش زد تا از دیگر شتر سواران جدا شد. چنان چه در کنز 336 گزارش بالارا شافعی و بیهقی آورده اند. این است عمر و این است اندیشه و شیوه او در زمینه آوازه خوانی اکنون آیا خردمندانه است که آوازه خوانان از اوبهراسند و از گناهی که می کردند شتابزده دست بدارند و بگریزند؟ و پیامبر (ص) آن آوازها را بشنود و از این گناه نپرهیزد؟ و چنان بنگرد که اهریمن از عمر می گریزد و از خودش نمی گریزد؟ پناه بر خدا این برتری وبرجستگی پنداری را گاهی نیز به عثمان چسبانیده اند

4 از زبان ابن ابی اوفی آمده است که بوبکر (ض) دستوری خواست تا به خانه پیامبر : چنان چه در گزارش احمد در مسند خود 353 درآید و آن جا کنیزکی سرگرم دف زدن بود. پس درآمد. سپس عمر (ض) دستوری خواست و درآمد سپس عثمان (ض) دستوری خواست پس کنیزک دست از کار کشید گزارشگر گفت: پس برانگیخته خدا (ص ) گفت به راستی عثمان مردی پر آزرم است. و در ص 354 نیز با زنجیره ای دیگر به این گونه آن را گزارش کرده “:کنیزکی نزد برانگیخته خدا (ص) دفمی زد که بوبکر بیامد و سپس عمر بیامد تا چون عثمان (ض) بیامد کنیزک دست از کار کشید و پیامبر گفت “… و به همین زودی ها تو را از اندازه شرم عثمان آگاه خواهیم ساخت تا درستی این گزارش را نیز دریابی. پس از این ها سراینده نیل را به یاد آریم که چنان چه در ص 107 گذشت تازیانه عمر را به چوبدستی موسی همانند می کند- همان چوب دستی که در دست پیامبری دور از هر گناه، بد کیشان را ناتوان ساخت وشکست داد و نادرستی نادرستی را باز نمود و درستی را برپای داشت- و می گوید: تازیانه او مردم را از شمشیر آبدیده بی نیاز ساخت و چه بسیار گمراه روانان و سرکش جانان را هراسانید برای او همچون چوبدستی موسی بود در دست دارنده آن که نادرستی ها برای گذر کردن نیز در مرزو بوم آن فرود نمی آمد” از این مرد می پرسیم چه همانندی هست میان آن چوبدستی و میان این تازیانه ای که درباره آن گفته شده: شاید از گزند آن هیچ کس بر کنار نماند مگر چند تن انگشت شمار از یاران بزرگ پیامبر. که همیشه و هر جا می رفت تازیانه در دست او بود و مردم را بیش از آن چه شمشیرها بترساند، در هراس می افکند. و خود می گفت: به روزی رسیده ام که مردم را کتک می زنم و جز پروردگارجهانیان هیچ کس بالا دست من نیست و-چنان که در محاضره سکتواری ص 169 آمده- پس از وی گفته شد: راستی را که تازیانه عمر از شمشیر حجاج هم ترسناک تر بود. پس چه همانندی هست میان چوبدستی پیامبری دور از هر گناه با تازیانه آدمیی که جز چند تن از یاران بزرگ پیامبر کسی از گزند آن به دور نماند؟ آیا همانندی آن در جائی بود که دارنده اش زنانی را- که بر دختر برانگیخته خدا (ص) می گریستند- کتک می 6 چاپ دوم : زد تا او (ص) دست وی را گرفت و گفت عمر آرام باش ؟ غ 159

 یا در جائی که ام فروه دختر ابو قحافه را به گناه گریستن بر پدرش کتک می زد؟ غ 161

یا در جائی که تمیم داری را برای نماز گزاردن پس از عصر- که کاری  همساز با آئین نامه پیامبر است- کتک می زد؟ غ 183

 یا در جائی که منکدر و زید جهنی و دیگران را برای نماز گزاردن پس از عصر کتک می زد؟ غ 183

 یا در جائی که در کشتارگاه هر کسرا دو روز پیاپی برای خانواده اش گوشت می خرید کتک می زد؟ غ 267

یا در جائی که مردی را برای آمدن به بیت المقدس- که کاری همساز با آئین نامه پیامبر است- کتک می زد؟ غ 278:6

یا در جائی که کسانی را به گناه روزه گرفتن در ماه رجب- که بر بنیاد آئین نامه پیامبر، کاری بسیارنیکو است- کتک می زد؟ غ 6: 282

 یا در جائی که کسی را به گناه پرسیدن معنای یک فراز از نامه خدا که نمی دانست کتک می زد؟ غ 290

6: یا در جائی که مسلمانی را کتک زد که چرا بهنگاشته ای در زمینه دانش ها برخورده ای؟ غ 298

6: یا در جائی که هر کس کنیه (نام سرپوشیده) ابو عیسی بر خود می نهاد کتک می زد؟ غ 308

6: یا در جائی که سرور تیره ربیعه را بی هییچ گناهی کتک می زد غ 157

8 آمده- معاویه را بی هیچ گناهی کتک می زد؟ : یا در جائی که- چنانچه در تاریخ ابن کثیر 125

6: یا در جائی که بوهریره را به گناه خریدن اسب هائی از پول خودش کتک می زد؟ غ 271

6: یا در جائی که کسی را که روزگاری روزه داشته بود کتک می زد؟ غ 322

یا در جاهای بی شمار دیگر؟ بنگرآن سراینده که می گوید ” آن تازیانه چه بسیار گمراه روانان و سرکش جانان را در هراس افکند ” به چه کسانی چنگ و دندان نشان می دهد؟ برخی از مردم کسانی اند که سخنان ایشان درباره زندگی این جهان ترا به شگفت آرد وخدا را بر آن چه در دل خوددارد گواه گیرد با آن که او سرسخت ترین دشمنان است. بقره: 2

(الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب ج 8 ص 118 تا 122)

متن عربی

رأی عمر فی الغناء

إن تعجب فعجب أنّ هذه المهازئ تشعر بکراهة عمر للغناء و قد عدّه العینی فی عمدة القاری شرح صحیح البخاری «4» (5/160) نقلًا عن کتاب التمهید لأبی عمر صاحب الاستیعاب ممّن ذهب إلی إباحته فی عداد عثمان، و عبد الرحمن بن عوف، و سعد بن أبی وقّاص، و عبد اللَّه بن عمر، و معاویة، و عمرو بن العاصی، و النعمان بن بشیر، و حسّان بن ثابت.

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 8، ص: 117

و قال الشوکانی فی نیل الأوطار «1» (8/266): قد روی الغناء و سماعه عن جماعة من الصحابة و التابعین، فمن الصحابة: عمر. کما رواه ابن عبد البرّ «2» و غیره، ثمّ عدّ جمعاً منهم: عثمان، عبد الرحمن بن عوف، أبو عبیدة الجرّاح، سعد بن أبی وقّاص، عبد اللَّه بن عمر.

و روی المبرّد و البیهقی فی المعرفة کما فی نیل الأوطار «3» (8/272) عن عمر: أنّه إذا کان داخلًا فی بیته ترنّم بالبیت و البیتین. و استدلال الشوکانی بهذا علی إباحة الغناء فی بعض المواقف یومی إلی أنّ المراد من الترنّم: التغنّی.

و قال ابن منظور فی لسان العرب «4» (19/374): قد رخّص عمر رضی الله عنه فی غناء الأعراب.

و یُعرب عن جلیّة الحال حدیث خوات بن جبیر الصحابی، قال: خرجنا حجّاجاً مع عمر، فسرنا فی رکب فیهم أبو عبیدة بن الجرّاح و عبد الرحمن بن عوف، فقال القوم: غنّنا من شعر ضرار، فقال عمر: دعوا أبا عبد اللَّه فلیغنّ من بنیّات فؤاده «5». فما زلت أُغنّیهم حتی کان السحر، فقال عمر: ارفع لسانک یا خوات فقد أسحرنا «6».

و زاد ابن عساکر فی تاریخه «7» (7/163): فقال أبو عبیدة: هلمّ إلی رجل أرجو

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 8، ص: 118

أن لا یکون شرّا من عمر. قال: فتنحّیت أنا و أبو عبیدة فما زلنا کذلک حتی صلّینا الفجر.

و فی کنز العمّال «1» (7/336): کلّم أصحاب النبیّ خوات بن جبیر أن یغنّیهم فقال: حتی أستأذن عمر. فاستأذنه فأذن له، فغنّی خوات، فقال عمر: أحسن خوات، أحسن خوات.

و فی حدیث رباح بن المعترف: قال: إنّه کان مع عبد الرحمن بن عوف یوماً فی سفر، فرفع صوته رباح یغنّی غناء الرکبان، فقال له عبد الرحمن: ما هذا؟ قال: غیر ما بأس نلهو و نقصّر عنّا السفر. فقال عبد الرحمن: إن کنتم لا بدّ فاعلین فعلیکم بشعر ضرار بن الخطّاب، و یقال: إنّه کان معهم فی ذلک السفر عمر بن الخطّاب و کان یغنّیهم غناء النصب «2». فی تاج العروس «3»: النصب ضرب من أغانی الأعراب.

و عن عثمان بن نائل عن أبیه قال: قلنا لرباح بن المعترف: غنّنا بغناء أهل بلدنا، فقال: مع عمر؟ قلنا: نعم، فإن نهاک فانته.

و ذکر الزبیر بن بکار: أنّ عمر مرّ به و رباح یغنّیهم غناء الرکبان «4» فقال: ما هذا؟ قال عبد الرحمن: غیر ما بأس یقصّر عنّا السفر، فقال: إذا کنتم فاعلین فعلیکم بشعر ضرار بن الخطّاب. الإصابة (1/502).

و عن السائب بن یزید قال: بینا نحن مع عبد الرحمن بن عوف فی طریق مکّة إذ

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 8، ص: 119

قال عبد الرحمن لرباح: غنّنا. فقال له عمر: إن کنت آخذاً فعلیک بشعر ضرار بن الخطّاب. الإصابة (2/209).

و فی لفظ ابن عساکر فی تاریخه «1» (7/35): فقال عمر: ما هذا؟ فقال عبد الرحمن: ما بأس بهذا اللهو و نقصّر عنّا سفرنا. فقال عمر: إن کنت… إلی آخره.

و عن العلاء بن زیاد: أنّ عمر کان فی مسیر فتغنّی فقال: هلا زجرتمونی إذا لغوت. کنز العمّال «2» (7/335).

و عن الحارث بن عبد اللَّه بن عباس: أنّه بینا هو یسیر مع عمر فی طریق مکّة فی خلافته و معه المهاجرون و الأنصار فترنّم عمر ببیت، فقال له رجل من أهل العراق لیس معه عراقیّ غیره: غیرک فلیقلها یا أمیر المؤمنین، فاستحیا عمر و ضرب راحلته حتی انقطعت من الرکب. أخرجه الشافعی و البیهقی کما فی الکنز «3» (7/336).

هذا عمر و هذا رأیه و هذه سیرته فی الغناء، فهل من المعقول أن یهابه المغنّون فیجفلون عمّا کانوا یقترفونه، و یسمعه النبیّ صلی الله علیه و آله و سلم و لا یتحرّج؟ و یری أنّ الشیطان یفرق من عمر، و لا یفرق منه؟ المستعاذ بک یا اللَّه.

و قد تروی هذه المنقبة الموهومة لعثمان فیما أخرجه أحمد فی مسنده «4» (4/353) من طریق ابن أبی أوفی قال: استأذن أبو بکر رضی الله عنه علی النبیّ صلی الله علیه و آله و سلم و جاریة تضرب بالدُّف فدخل، ثمّ استأذن عمر رضی الله عنه فدخل، ثمّ استأذن عثمان رضی الله عنه فأمسکت. قال: فقال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم: إن عثمان رجل حیی.

و أخرجه فی (ص 354) بإسناد آخر بلفظ: کانت جاریة تضرب بالدفّ عند

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 8، ص: 120

رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم فجاء أبو بکر ثمّ جاء عمر، ثمّ جاء عثمان فأمسکت، فقال: إلی آخره. و سنوقفک علی حیاء عثمان حتی تعرف صحّة هذا الحدیث أیضاً.

ثمّ لنتوجّه إلی شاعر النیل المشبّه دِرّة عمر بعصا موسی التی کانت معجزة قاهرة لنبیٍّ معصوم أبطل بها الباطل، و أقام الحقّ، فقال کما مرّ فی (ص 66):

          أغنتْ عن الصارمِ المصقولِ درّتهُ             فکم أخافت غویَّ النفسِ عاتیها

             کانت له کعصا موسی لصاحبِها             لا ینزلُ البُطْلُ مجتازاً بوادیها

 

فنسأل الرجال عن وجه الشبه بین تلک العصا و بین هذه الدِرّة التی قیل فیها: لعلّ درّته لم یسلم من خفقتها إلّا القلائل من کبار الصحابة، و کانت الدرّة فی یده علی الدوام أنّی سار، و کان الناس یهابونها أکثر ممّا تخیفهم السیوف، و کان یقول: أصبحت أضرب الناس لیس فوقی أحد إلّا ربّ العالمین «1»، فقیل بعده: لدرّة عمر أهیب من سیف الحجّاج کما فی محاضرة السکتواری (ص 169).

فما وجه الشبه بین عصا نبیّ معصوم و بین درّة إنسان لم یسلم منها إلّا القلائل من کبار الصحابة؟ أ هی تشبهها حین ضرب صاحبها النساء الباکیات علی بنت رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم و أخذ صلی الله علیه و آله و سلم بیده

و قال: «مه یا عمر»؟ (غ) (6/159) «2».

أم حین ضرب أمّ فروة بنت أبی قحافة حین بکت علی أبیها؟ (غ) (6/161).

أم حین ضرب تمیم الداری لإتیانه الصلاة بعد العصر و هی سنّة؟ (غ) (6/183- 184).

أم حین ضرب المنکدر و زید الجهنی و آخرین للصلاة بعد العصر؟ (غ) (6/184).

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 8، ص: 121

أم حین ضرب فی المجزرة کلّ من اشتری اللحم لأهله یومین متتابعین؟ (غ) (6/267).

أم حین ضرب رجلًا أتی بیت المقدس و إتیانه سنّة؟ (غ) (6/278).

أم حین ضرب الصائمین فی رجب و صومه سنّة مؤکّدة؟ (غ) (6/282).

أم حین ضرب سائلًا عن آیة من القرآن لا یعرف مغزاها؟ (غ) (6/290).

أم حین ضرب مسلماً أصاب کتاباً فیه العلم؟ (غ) (6/297).

أم حین ضرب مسلماً اقتنی کتاباً لدانیال؟ (غ) (6/298).

أم حین ضرب من کنّی بأبی عیسی؟ (غ) (6/308).

أم حین ضرب سیّد ربیعة من غیر ذنب أتی به؟ (غ) (6/157).

أم حین ضرب معاویة من دون أن یقترف إثماً؟ کما فی تاریخ ابن کثیر «1» (8/125).

أم حین ضرب أبا هریرة لابتیاعه أفراساً من ماله؟ (غ) (6/271).

أم حین ضرب من صام دهراً؟ (غ) (6/322).

إلی مواقف لا تحصی. فانظر إلی من تتوجّه قارصة الرجل فی قوله: فکم أخافت غویّ النفس عاتیها.

 (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُعْجِبُکَ قَوْلُهُ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یُشْهِدُ اللَّهَ عَلی ما فِی قَلْبِهِ وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصامِ ) «2».