شخصیت مورد معرفى ما، در اول محرم الحرام سال 918 متولد و در هشتم ربیع الاول 984 در روستاى (مصلى) از نواحى (هجر)- از شهرهاى بحرین وفات یافته است. این شاعر، شصت و شش سال و دو ماه و هفت روز زندگى کرده، و پسر بزرگش شیخ بهائى در رثاى او این شعر را گفته است:
– بر اطلال درنگ کن، و بپرس که سلما کجا رفته است. و از پلک چشمان، جرعههاى سرشک را سرازیر کن.
– نگاههاى خود را به اطراف آن دیار بگردان، و از ارواحى که در آن نواحى موج میزنند، تبرک کن، و روان خود را خوش بدار.
– هرگاه نتوانى از آثار و این اطلال، خبر یار را بگیرى، لا اقل تصویر خیالى و نفخه مشام نواز آنها را، در آنجاها مییابى.
– این خاکدان فضیلت است، که طلا بر خاک آن مینازد، و آستان النبى است که درو گهر، بر ریگهاى آن رشک میبرند، و برآنند که همانند آن باشند.
5- حوادث روزگار، ساکنان این دیار را در هم کوبیده و به محک آزمایش کشیده است.
– اینان، ماه چهارده شبهاى بودند که میتابیدند، لکن مرگ، چهره آنان را پوشانده است، و خورشیدهایى که ابرهاى خاک، پرده بر رخسار آنها کشیده است.
– مجد و عظمت، بر این وجودهاى گرامى اشگ میریزد و فریاد بر میآورد و مینالد، و دین بر مرگ آنها ندبه میکند، و فضل و دانش سوگوار است.
– چه زیبا و خوشگوار بود آن روزگارى که در سایه اینان سپرى شد هیچ عمر و مدتى، کوتاهتر و شیرینتر از آن ایام نیست.
– اوقات انس و محبتى که سپرى کردیم، و دیگر جز یاد دوستانه در دل دوستان چیزى به جاى نگذاشته است.
10- اى بزرگان و پیشوایانى که از این جهان هجرت کرده و در آغوش خاک آرمیدید، دریغ و واى بر کسانى که از پس شما، به سختى و درد زندگى میکنند.
– گوارا و مبارک باد آن شبهاى وصل، که در این قلمرو بسر بردهایم، و خوشا به آن روزهایى که در «خیف» گذراندیم.
– با درگذشت شما، گریبان مجد و شکوه، چاک شد، و بنیاد عز و بزرگوارى فرو ریخت، بنیادى که استوارتر از آن هیچ نبود.
– رفیعترین قلههاى دانش ویران شد، و استوارترین بناهاى با شکوه حلم فرو ریخت.
– اى کسى که در خاک «مصلى» از روستاهاى «هجر» مسکن گزیده و بهترین حلههاى بهشت را بر تن کردهاى.
15- تو، اى که دریا و بحرى، در بحرین اقامت گزیدى، و بنابر این سه دریا در کنار یکدیگر جمع گشتهاند.
– سه دریا، که تو، بخشندهترین، خوشگوارترین، و شیرینترین آنها هستى.
– تو، از این دریاها، گوهرهایى به چنگ آوردى، که از همه گوهران، گرانبهاتر و برتر است.
– اى کسى که کف پاى بر قله ستارگان شرف نهاده، خدا ترا از زلالترین و نخستین بارانهاى آسمانى سیراب کند.
– اى ضریح مقدسى که در بالاى آسمان جاى دارى، بهترین درودهاى خدا بر تو باد.
20- فروزندهترین آفتاب فضل، در وجود تو تابیدن گرفته، و فروغ علوم و معارف دین خدا، از وجود تو درخشیده است.
– تو بلندترین و استوارترین کوههاى فتوت، و رفیعترین بلندیهاى شکوه و عظمت هستى.
– بر فلک اعلى، دامن بزرگوارى خود را بگستران، این تویى که بر رفیعترین قلههاى شرف قرار دارى.
– تا آن هنگام که بلبلان خوش آواز بر شاخساران درخت اراک، نغمه سرائى کنند، از من درود و سلام خدا بر تو نثار باد.
صاحب «ریاض العلما» نوشته است: گروهى از شاعران در مرگ او رثا گفتهاند.
شاعر مورد ترجمه ما، قصیدهاى دارد در مدح رسول بزرگوار و خلیفه او صدیق اکبر (صلوات اللّه علیهما و آلهما)، به مطلع:
ألؤلؤ نظم ثغر منک مبتسم ام نرجس؟ ام اقاح فى صفى بشم«1»
این مروارید دندانهاى برشته کشیده تست که لبخند میزند، یا نرگس و یا گل با بونه در کنار درخت خوشبوى است.
و این قصیده بسیار مفصلى است که 129 بیت را در بر میگیرد، و صاحب اعیان بر 69 بیت آن دسترسى پیدا کرده، و پنداشته که تمام قصیده است، و گفته است: قصیده او شامل 69 بیت است و آنگاه تعدادى از آن ابیات را ذکر کرده است.
از جمله اشعار این شاعر این ابیات است:
– هیچ گل را نبوئیدم. مگر آنکه اشتیاق بر تو در من فزونى گرفت.
– هرجا که شاخهاى از درخت جنبشى کند، گویا که به سوى تو خم میشود.
– تو چه میدانى که از چشمان تو، چه احساسى در من پدید آمده است.
– هرگاه تنم از تو دور است، دل و جان من پیش تو است.
– هر زیبایى و کمالى که در مردم باشد، همه منسوب به تو است.
– جان من و هستى من. اى آرزو به کف تو است.
– آه، آرزومندم که از باده لبانت سیراب میشدم و شفا مییافتم باز اشعارى با همین قافیه (روى) سروده است:
– باد صبا دامن گشود و منتشر شد، و خروس ناله سرداد، و جنبش نسیم، شاخه درخت بان را به رقص آورد.
– برخیز تا روشنایى و فروغ این چشم انداز را- که طلا و نقره نثار میکند- تماشا کنیم.
– هرگاه مجوس و مشرکان، این احوال را میدیدند، به توحید میگرائیدند، و از شرک بیزارى میجستند.
– هرگاه به سوى ما گذر کنى، شادمان میشویم. و چون در این راه، روى در خاک کشى، زبان به درود و تحنیت بر میگشائیم.
شیخ بهائى در کشکول خود ص 65، از پدر خود، بر همین قافیه، 18 بیت نقل میکند، که بیت نخستین آن این است.
فاح عرف الصبا و صاح الدیک فانتبه و انف عنک ما ینفیک
باد صبا دامن گشود و عطر پراکند، و خروس نالیدن گرفت، پس بیدار و بهوش باش، و آنچه را که تراتبه کند، از خویشتن دور کن.
و پسرش شیخ بهائى با قصیده کافیه خود، به معارضه این شعر برخاسته و گفته است:
– اى یار، من خون خود را فداى تو میکنم، برخیز و از آن پیمانههاى خوشگوار بیاور.
– پیمانهاى که نور بادهاش، هرگاه که در ظلمت گمراهى بیفتى، ترا رهنمایى میکند.
– اى هم نواى دل من، با آن پیمانه عشق، دل گرفتار خود را درمان کن تا بهبود بخشد.
– آن پیمانه عشق، آتش موسى است، از صفا و نور آن برخوردار شو.
– اى دوست، ترا این باده و پیمانه بس، در آشامیدن آن پاى بدار، ترا از دشمنان بسنده است.
این دانشمند، علاوه بر دانش بسیار و فضیلت استوارى که دارد، دو فرزند برجسته از خود به یادگار گذاشت، بنامهاى: شیخ الطایفه بهاء الملة و الدین که بزرگترین فرزندان او بوده- و در سال 953 متولد شده و ذکر او خواهد آمد،- و نیز، شیخ ابو تراب عبد الصمد پسر حسین که در شب یکشنبه یک ساعت مانده به پایان شب در سوم صفر سال 966 متولد شده است، بنابر آنچه در ریاض از خط پدرش شیخ حسین نقل کرده، و در ضمن اجازهاى که صادر کرده، تصریح نموده است که شیخ بهائى بزرگترین فرزندان است.
شیخ عبد الصمد، حاشیهاى دارد بر «اربعین» برادرش شیخ بهائى و نیز رساله فرائدى که بر الفرائض النصیریه نوشته، از آثار اوست، و شیخ بهائى (فوائد الصمدیه) را بنام او نوشته است. و این دانشمند، با اجازهاى که دارد، از پدر مقدس خود شیخ حسین روایت میکند، و از خود او علامه سید حسین پسر حیدر پسر قمر کرکى متوفى سال 1020 روایت میکند، و شرح حال او را مؤلفان «امل الامل» و «الریاض» و دیگران آوردهاند، و دانش بیکرانش را دو پسر دانشمندش میراث بردهاند که عبارتند از:
شیخ احمد بن عبد الصمد ساکن هرات که سید حسین بن حیدر بن قمر کرکى، از او، با اجازهاى که از پدرش گرفته، روایت میکند.
و برادرش شیخ حسین پسر عبد الصمد، که قاضى هرات بود، و صاحب «ریاض العلماء» درباره او گوید: او شاعر و در علوم ریاضى چیره دست بود، و منظومهاى در جبر و مقابله دارد.
وى از عمویش شیخ بهائى، با اجازهاى که در برخى از تعلیقاتش بر کتب به سال 1060 نوشته شده، روایت میکند.
اما دیگر از رجال این خاندان محترم، پدر این شخصیت مورد ترجمه ما، یعنى شیخ عبد الصمد است که از نوادر طایفه و از دانشمندان بزرگى است که شیخ الطائفه شهید ثانى در اجازهاى که به فرزندش شیخ حسین عاملى داده، از او به اوصاف «شیخ صالح عامل عالم متقن» یاد کرده. و هم چنین سید حیدر بیروى در اجازه خود به سید حسین مجتهد کرکى، از او به عبارات «شیخ عالم عاملى، خلاصة الاخیار و زینت مردان نیک شیخ عبد الصمد» نام برده است. او در 21 ماه محرم سال 855 متولد، و در سال نیمه ربیع الثانى 935 وفات یافته، و شرح حالش را مؤلفان «ریاض» و «امل الامل» و دیگران نقل کردهاند.
برادر بزرگ شیخ حسین عاملى، شیخ نور الدین أبو القاسم على بن عبد الصمد حارثى است که بسال 898 به دنیا آمده، و از شاگردان شهید ثانى بشمار میرود.
صاحب «ریاض العلماء» مینویسد:
«او مردى دانشمند، فاضلى بزرگوار، و فقیهى شاعر بود. منظومهاى درباره الفیه شهید به نام «الدرة الصفیة فى نظم الالفیة» دارد، کتب فقه را پیش او خوانده است.
و برادر دیگرش شیخ محمّد بن عبد الصمد است که بسال 903 به دنیا آمده و در سال 952 درگذشته است.
برادر سومش، حاج زین العابدین است که در سال 909 تولد یافته و بسال 965 وفات یافته است.
و در ترجمه عموى پدر شاعر مورد ترجمه ما، شیخ ابراهیم کفعمى، به شرح حال جد او شیخ شمس الدین محمّد، و جد مادرش شیخ زین الدین نیز بر میخوریم.
شرح حال عز الدین حسین، با عبارات تحسین آمیزى، در کشکول شیخ یوسف بحرانى، و لؤلؤة البحرین ص 18، ریاض العلماء، امل الامل ص 13 نظام الاقوال فى احوال الرجال «1»، تاریخ عالم آراى عباسى، روضات الجنات ص 193،
مستدرک الوسائل 3: 421، تنقیح المقال 1: 332، الاعلام زرکلى 1: 250، اعیان الشیعة 25: 226- 270- و در این کتاب فوائد بسیارى نقل شده- سفینة البحار 1: 174، الکنى و الالقاب 2: 91 الفوائد الرضویه 1: 138، منن الرحمن ج 1 ص 8 آمده است.
الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج11، ص: 299