سید حمیرى، گندم گون و خوش اندام و سپید دندان و پر مو و خوشرو و گشاده جبین و درشت شانه و شیرین سخن و خوش گفتار بود و چون در انجمنى به گفتگو میپرداخت هر کس از سخن او بهرهاى میبرد، وى از خوش بزمترین مردم بود.
شیبان بن محمّد حرّانى که ملقب به بعوضه و از سادات «ازد» بود گفته است:
سید همسایه من بود: وى سیه چرده و با جوانان قبیله نیز همدم بود: و در میان آنان جوانى زنگى رخسار و درشت بینى و بزرگ لب بود.
سید نیز بغلى گندیده داشت این دو با هم مزاح میکردند. سید به آن جوان میگفت: لب و بینى تو چون زنگیان است و آن جوان میگفت: تو نیز زنگى رنگ و گندیده بغلى، پس سید سرود:
روزى که رباح «1» را میفروختیم، لبان درشت و بینى زشتش را به تو سپرد سهم من نیز از او بوى بد بغل و رنگ سیاه رسواگر بود.
بیا و معاملهاى پر سود کن و بینیت را با آغوش من عوض کن، زیرا تو بدبینى تر از همه مردمى و آغوش من نیز بدترین آغوشها است. اغانى جلد 7 صفحه 331، امالى ابن شیخ صفحه 43
الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج2، ص: 384