اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۲۶ خرداد ۱۴۰۴

پیامبر(ص): کسی که بیش از همه با دادن دارایی خود بر من منت دارد، ابوبکر است

متن فارسی

سخنرانى پیامبر (ص) در برترى ابوبکر

بخاری در بخش برتری ها، به هنگام گفتگو از این سخن پیامبر: “همگان درهائی را که به مسجد باز می شود ببندند مگر ابوبکر” در ج 5 ص 242 و در بخش ” هجرت به مدینه ” ج 6 ص 44 از راه ابو سعید خدری آورده است که گفت: “پیامبر خدا (ص) برای مردم سخنرانی کرد و گفت: به راستی خداوند بنده ای را به خود واگذاشت که از میان این جهان و آن چه در نزد او است یکی را برگزیند ” خدری گفت: پس ابوبکر بگریست و ما از گریه او در شگفت شدیم که پیامبر خدا (ص) درباره بنده ای حدیث دهد که کار گزینش به خود او واگذار شده باشد (پس وی به گریه درآید تا دانستیم) آن کس خود پیامبر (ص) و ابوبکر نیز داناترین ما بود (که آن سخن را دریافت) پس پیامبر خدا (ص) گفت: کسی که بیش از همه مردمان با همراهی ها و دادن دارائی خویش بر من منت دارد ابوبکر است و اگر من دوستی جز پروردگارم برمی گزیدم البته ابوبکر رابرمی گزیدم ولی برادری و دوستی اسلامی هست، همه درهائی را که به مسجد باز می شود باید ببندند مگر دری که از آن ابوبکر است. و حدیث ابن عساکر افزونی ای به این گونه دارد: “….ما دانستیم که او جانشین وی خواهد شد ” و در حدیث رازی در ج 2 ص 347 از تفسیرش نیز سخن پیامبر به این گونه آمده از میان همه مردمان هیچ کس نیست که بیش از (ابوبکر) پسر ابوقحافه با همراهی ها و دادن آن چه در دست داشت بر ما منت نهاده باشد.

امینی گوید: برگردید به ج 3 ص 176 تا 187 از همین نگارش ما – چاپ دوم- تا پشتگرمی تان به دروغی که در حدیث بالا درباره درهای مسجد و بسته شدن آن ها آمده بیشتر گردد و آنگاه ابن تیمیه را ببینید که در پیرامون آن، چه هوچی گری ها و گرد و خاک ها به را انداخته. از دیگر آگاهی هائی که از این حدیث به دست می آید یکی سخن ابو سعید است که گفته: “ابوبکر داناترین ما بود “. با آن که آن دانش (آگاهی از نزدیک بودن مرگ پیامبر) ویژه ابوبکر نبود و همه کسانی که – در بازپسین دیدار او (ص) از خانه خدا- سخنان وی (ص) را شنیده و به یاد سپردند این دانش را داشتند زیرا در میان آن گفته ها فرازهائی از این گونه – که در جلد نخست آوردیم- به گوش می خورد: نزدیک است که مرا بخوانند و من نیز بپذیرم… و تازه اگر هم گرفتیم که این دانش را به جز خلیفه کسی نداشته است باز مگر این چه دانشی است که به آن تواند بالید؟ آیا می توانست به یاری آن، گره کوری در زمینه آئین های خدائی را بگشاید؟ یا پرسش های دشوار فلسفه را پاسخ بدهد؟ یا روشنگر پیچیدگی هائی که در دانش های کیش ما هست باشد؟ یا از چهره رازهای نهفته های آفرینش پرده بردارد؟ هیچ یک از این خواسته ها را از آن دانش و آگاهی آن چنانی نمی توانست داشت، و اگر هم گرفتیم که تنها او به درستی آن را دارا بوده تازه خود آن چیزی نیست مگر آگاهی از این که پیامبر (ص) آن سخن را درباره خویش گفته است و شاید هم که پیشتر در این باره چیزی از وی شنیده بود و این هنگام به یادش آمد و ما در جلد هفتم هنگام گفتگو از داناتر بودن این مرد به اندازه ای در این باره سخن راندیم که بیش از آن نمی توان. پس به همان جا برگردید.

این هم که از زبان پیامبر آورده اند: “ابوبکر بیش از همه مردمان با همراهی ها و بخشیدن دارائی خود بر من منت نهاد “. می پرسیم: کدامین کس،کدام منت را در همراهی با پیامبر و در بخشیدن دارائی خویش در راه آئین وی (ص) بر او (ص) نهاده؟ هر کس کار شایسته ای کند به سود خود کرده و آن که بدی کند به خویش زیان زده. “اگر نیکوکاری کنید با خود نیکوئی کرده اید و اگر بدی کنید نیز با خود کرده اید”. این پیامبر خدا بود که با خواندن و راه نمودن و پیراستن همه آدمیان بر ایشان منت نهاده و اگر کسی با او همراهی نمود و به وی یاری رساند و خود را در آن دیده و نیکی خود را خواسته. “بر تو منت می نهند که مسلمان شده اند بگو با مسلمان شدن خویش بر من منت ننهید زیرا خداست که با راهنمائی شما به گرویدن به کیش خود – اگر راستگو باشید- بر شما منت می نهد”، “به راستی که خداوند بر مؤمنین به آئین راستین منت نهاد که از میان ایشان پیامبری پیامبر تا فرازهائی را که برای راه نمودن به سوی او بایسته است برایشان بخواند و ایشان را پاکیزه گرداند و نامه آسمانی و فرزانگی به ایشان آموزد، هر چند که پیش از آن در گمراهی آشکار باشند.” و تازه به گونه ای که تو را آگاه خواهیم ساخت ابوبکر دارائی نداشته که با بخشیدن آن ها منتی بر پیامبر بنهد و داستان دوست گرفتن پیامبر را هم که در دنباله این فراز آمده در جلد سوم آوردیم و ساختگی بودن آن را روشن کردیم گذشته از آن که ناساز است با حدیث ساختگی دیگری که حافظ سکری از راه ابی پسر کعب آورده که او گفت: من دیرتر از همه مردم از پیامبر شما (ص) جدا شدم پنج شب پیش از درگذشت او بر وی درآمدم و او دو دست خود را می گردانید و می گفت: به راستی هیچ پیامبری نبوده مگر از میان توده خود دوستی برگرفته و به راستی دوست من از میان توده ام ابوبکر پسر ابو قحافه است آگاه باشید که خدا مرا همان گونه دوست خود گرفت که ابراهیم را دوست خود گرفت و هم با حدیث ساختگی دیگری که طبرانی از راه ابو امامه از زبان پیامبر آورده است: بهراستی خداوند مرا همان گونه دوست خودگرفت که ابراهیم را دوست خود گرفت و البته دوست من هم ابوبکر است “. کنزالعمال ” 138:6 و هم با حدیث ساختگی دیگری که ابو نعیم از راه ابو هریره از زبان پیامبر آورده: هر پیامبری،از میان توده اش دوستی دارد و البته دوست من هم ابوبکر است ” کنز العمال” 40:6 و چنین است که حدیث های ساختگی، یکی با دیگری ناساز در می آید چرا که هر یک از سازندگان از آنچه دیگری ساخته و بافته ناآگاه است و هر کدامشان – در بافتن دروغ ها- توانائی و گشاده دستی ویژه خود دارند و خداوند نیز از آن چه انجام می دهند ناآگاه نیست. و پیش از همه این ها باید میانجیان زنجیره آن حدیث را نگریست و آسیبی را که با بودن اسماعیل (پسر عبدالله- ابو عبدالله- پسر ابو اویس و خواهر زاده مالک و راوی و هم نژاد او) در آن هست پیش چشم داشت زیرا:

ابن ابی خیثمه می گوید: او راستگو است و با خردی ناتوان، که نتواند نیکو روایت نماید و او را چنان کسی نمی شناسند که آن چه بایسته این کار است بگزارد یا جز از نگاشته اش برخواند.

معاویه پسر صالح نیز گوید: او و پدرش در کار روایت ناتوان اند.

و ابن معین گوید: او و پدرش حدیث دزدی می کرده اند،

و ابراهیم پسر جنید از زبان یحیی بن معین آورده که او دروغگو و بی ارزش و درهم گوی بوده است.

و نسائی گفته: در این کار ناتوان است. و جای دیگر می گوید: سخن او شایسته پشتگرمی نیست.

و لالکائی گفته: نسائی در نکوهش او چندان پیش رفته که کارش به رها کردن حدیث های او انجامیده و شاید هم در پیرامون او زمین هائی برای وی آشکار شده که برای دیگران آشکار نشده زیرا از سخن همه اینان برمی آید که او در این کار ناتوان است.

و ابن عدی گوید: او از زبان دائی اش حدیث هائی دور از باور بازگو کرده که هیچ کس در زمینه آن ها از وی پیروی ننموده.

امینی گوید: این نیز از همان حدیث های دور از باور است که او از زبان دائی اش بازگو کرده است. و دولابی او را در جرگه کسانی یاد کرده که در کار روایت ناتوان اند و می گوید: از نصر پسر سلمه مروزی شنیدم می گوید: پسر ابو اویس، دروغ ساز است که از زبان مالک پرسش های ابن وهب را بازگو می کرد. و عقیلی نیز در نامه ای که درباره همین ناتوانان پرداخته از زبان یحیی پسر معین آورده است که ابن ابی اویس به دو پول نمی ارزد. و دار قطنی گفته: در بازگوگری حدیث های درست، او را بر نمی گزینم. و اسماعیل نیز در ” المدخل ” او را یاد کرده و می گوید:در سبکی او چیزها گفته اند که یادآوری آن ها را خوش نمی دارم. و برخی گفته اند: در پیروی از آئین نامه ها از او دوری گزیدیم و ابن حزم در ” المحلی ” می نویسد: ابوالفتح ازدی گفت: سیف پسر محمد مرا حدیث کرد که ابن ابی اویس، حدیث ساز بوده. و نسائی از راه سلمه بن شبیب آورده است که او گفت: از اسماعیل پسر ابو اویس شنیدم می گفت: هرگاه مردم مدینه کارشان در پیرامون چیزی به چند دستگی می کشید برای (رهاندن) ایشان (از این گرفتاری) به حدیث سازی می پرداختم. و خوب! با همه این ها آیا گزافگوئی و یاوه سرائی نیست که نووی در دیباچه نامه روشنگرش بر ” صحیح مسلم ” می نویسد: “دانشوران- که خدایشان بیامرزاد- هم داستان شده اند که پس از قرآن گرامی، درست ترین نامه ها، صحیح بخاری و مسلم است”؟! آیا نگاشته ای که حدیثش این و سرگذشت بازگوگران حدیث هایش این باشد – و تازه این یکی از بهترین و کم آسیب ترین آن ها است- می تواند درست ترین نامه ها پس از قرآن به شمار آید؟!

“سهمناک است سخنی که از دهان ایشان بیرون می آید”

و آن گاه اگر درست ترین نگاشته های ایشان که همگی بر درستی آن هم داستان اند چنین باشد دیگر نگارش هاشان به هنگام ارزیابی چگونه خواهد بود؟

(الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب ج 8 ص 50 تا 54)

 

متن عربی

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج 8، ص: 50

30- خطبة النبیّ صلى الله علیه و آله و سلم فی فضل الخلیفة

أخرج البخاری «1» فی المناقب باب قول النبیّ: سدّوا الأبواب إلّا باب أبی بکر (5/242) و باب الهجرة (6/44) من طریق أبی سعید الخدری قال: خطب رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم الناس و قال: إنّ اللَّه خیّر عبداً بین الدنیا و بین ما عنده فاختار ذلک العبد ما عند اللَّه قال: فبکى أبو بکر فعجبنا لبکائه أن یخبر رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم عن عبد خیّر فکان رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم هو المخیّر، و کان أبو بکر أعلمنا، فقال رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم: إنّ أمنّ الناس علیّ فی صحبته و ماله أبو بکر، و لو کنت متّخذاً خلیلًا غیر ربّی لاتّخذت أبا بکر، و لکن أخوّة الإسلام و مودّته، لا یبقین فی المسجد باب إلّا سُدّ إلّا باب أبی بکر.

و زاد فی لفظ ابن عساکر «2»: فعلمنا أنّه مستخلفه. و فی لفظ الرازی فی تفسیره «3» (2/347): ما من الناس أحد أمنّ علینا فی صحبته و لا ذات یده من ابن أبی قحافة.

قال الأمینی: راجع الجزء الثالث من کتابنا هذا صفحة (202- 215) تزدد

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج 8، ص: 51

وثوقاً بما تضمّنته هذه الروایة من أُکذوبة حدیث الأبواب و سدّها، و ما لابن تیمیّة هنالک من مکاء و تصدیة.

و أمّا بقیّة الحدیث فممّا فیه قول أبی سعید: و کان أبو بکر أعلمنا. لم یخصّ هذا العلم بأبی بکر و إنّما تحمّله کلّ من سمعه صلى الله علیه و آله و سلم و وعى أقواله فی حجّة الوداع الذی

کان یقول فیها: «یوشک أن أُدعى فأجیب».

إلى ما یقارب ذلک ممّا هو مذکور فی الجزء الأوّل. وهب أنّ العلم بذلک کان مقصوراً على الخلیفة لکنّه أیّ علم هذا یباهى به؟ أهو حلّ عویصة من الفقه؟ أو بیان مشکلة من الفلسفة؟ أو شرح غوامض من علوم الدین؟ أو کشف مخبّأ من أسرار الکون؟ لم یکن فی هذا العلم شی ء من ذلک کلّه و إنّما هو على فرض الصحّة تنبّه منه إلى أنّه صلى الله علیه و آله و سلم یرید نفسه، و لعلّه سمعه قبل ذلک فتذکّره عندئذٍ، و قد أسلفناه فی الجزء السابع عند البحث عن أعلمیّة الرجل بما لا مزید علیه. فراجع.

أمّا قوله: إنّ أمنّ الناس علیّ فی صحبته و ماله أبو بکر. فأیّ منٍّ لأیّ أحد فی صحبته صلى الله علیه و آله و سلم و إنفاق ماله فی دعوته؟ (مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَساءَ فَعَلَیْها) «1»، (إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها) «2»، و کانت لرسول اللَّه المنّة على البشر عامّة بالدعوة و الهدایة و التهذیب، و إن صاحَبه أحد و ناصَره فلنفسه نظر و لها نصح، (یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَکُمْ بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَداکُمْ لِلْإِیمانِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ ) «3» (لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ )«4».

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج 8، ص: 52

على أنّ منّة المال لأبی بکر سالبة بانتفاء الموضوع و سنوقفک على جلیّة الحال، و قصّة الخلّة فی ذیل الروایة أوقفناک علیها فی الجزء الثالث و أنّها موضوعة، و یعارضها موضوع آخر أخرجه الحافظ السکری من طریق أبیّ بن کعب أنّه قال: إنّ أحدث الناس عهدی «1» بنبیّکم صلى الله علیه و آله و سلم قبل وفاته بخمس لیال، دخلت علیه و هو یقلّب یدیه و هو یقول: إنّه لم یکن نبیّ إلّا و قد اتّخذ من أُمّته خلیلًا و إنّ خلیلی من أُمّتی أبو بکر بن أبی قحافة، ألا و إنّ اللَّه قد اتّخذنی خلیلًا کما اتّخذ إبراهیم خلیلًا «2».

و موضوع آخر أخرجه الطبرانی «3» من طریق أبی أمامة: إنّ اللَّه اتّخذنی خلیلًا کما اتّخذ إبراهیم خلیلًا و إنّ خلیلی أبو بکر. کنز العمّال «4» (6/138).

و موضوع آخر أخرجه أبو نعیم من طریق أبی هریرة: لکلّ نبی خلیل فی أُمّته و إنّ خلیلی أبو بکر. کنز العمّال «5» (6/140).

هکذا تعارض سلسلة الموضوعات بعضها بعضاً لجهل کلّ من واضعیها بما أتى به الآخر. و لکلّ مُنّته «6» و سعة باعه فی نسج الأکاذیب: (وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا یَعْمَلُونَ ) «7».

و قبل هذه کلّها ما فی رجال سند الروایة من الآفة لمکان إسماعیل بن عبد اللَّه أبی عبد اللَّه بن أبی أویس ابن أُخت مالک و نسیبه و الراوی عنه.

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج 8، ص: 53

قال ابن أبی خیثمة: صدوق ضعیف العقل لیس بذلک، یعنی أنّه لا یحسن الحدیث و لا یعرف أن یؤدّیه أو یقرأ من غیر کتابه.

و قال معاویة بن صالح: هو و أبوه ضعیفان.

و قال ابن معین «1»: هو و أبوه یسرقان الحدیث. و قال إبراهیم بن الجنید عن یحیى بن معین: مخلّط یکذب لیس بشی ء.

و قال النسائی «2»: ضعیف. و قال فی موضع آخر: غیر ثقة. و قال اللالکائی: بالغ النسائی فی الکلام علیه إلى أن یؤدّی إلى ترکه، و لعلّه بانَ له ما لم یبِن لغیره لأنّ کلام هؤلاء کلّهم یؤول إلى أنّه ضعیف.

و قال ابن عدی «3»: روى عن خاله أحادیث غرائب لا یتابعه علیها أحد.

قال الأمینی: هذه الروایة التی رواها عن خاله من تلک الغرائب.

و ذکره الدولابی فی الضعفاء و قال: سمعت النصر بن سلمة المروزی یقول: ابن أبی أویس کذّاب کان یحدّث عن مالک بمسائل ابن وهب.

و قال العقیلی فی الضعفاء «4» عن یحیى بن معین أنّه قال: ابن أبی أویس لا یسوى فلسین «5» و قال الدارقطنی: لا أختاره فی الصحیح.

و ذکره الإسماعیلی فی المدخل فقال: کان ینسب فی الخفّة و الطیش إلى ما أکره ذکره.

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج 8، ص: 54

و قال بعضهم: جانبناه للسنّة.

و قال ابن حزم فی المحلّى: قال أبو الفتح الأزدی: حدّثنی سیف بن محمد، أنّ ابن أبی أویس کان یضع الحدیث.

و أخرج النسائی من طریق سلمة بن شبیب أنّه قال: سمعت إسماعیل بن أبی أویس یقول: ربّما کنت أضع الحدیث لأهل المدینة إذا اختلفوا فی شی ء فیما بینهم «1».

ألیس من الجزاف و قول الزور، قول النووی فی مقدّمة شرح صحیح مسلم «2»: اتّفق العلماء رحمهم اللَّه على أنّ أصحّ الکتب بعد القرآن العزیز الصحیحان: البخاری و مسلم؟ أکتاب هذا حدیثه و هذه ترجمة رجال إسناده و هو أخف ما فیه من الطامّات یصلح أن یکون أصحّ الکتب بعد القرآن؟ کبرت کلمة تخرج من أفواههم، و لو کان هذا شأن الأصحّ المتّفق علیه فما قیمة غیره فی سوق الاعتبار؟!