…آنچه گذشت مختصری بود که در تاریخهای غرض آلود موجود نوشته و از آن روزگار سیاه بر جای مانده است. تاریخهائی که مسائل و حقایق اساسی راواگذاشته و از واقعیات پر اهمیت بعد درگذشته اند. دستهای تبهکاری که به نگارش اینگونه تاریخ ها دراز گشته تاتوانسته حقائق مهم را در پرده نگهداشته و پوشانده تا نوشته اش با تمایلات و تعصبات توده های گمراه یا حکام قلدر و جاه طلب سازگار آید، درحالیکه تاریخ باید آزادانه و با انصاف نوشته شود و هیچ عاملی آنرا ازراه بدر نبرد و به جانبگیری وا ندارد. لیکن چه باید کرد که این قماش تاریخ نویسان تاریخ را نه چنانکه بایسته است نوشته اند بلکه حقائق و معانی را تحریف و دگرگونه نموده اند و از اسناد و روایات تاریخی آنچه مطابق میل و غرض خود و اربابشان دیدهاند نگاشته و دیگران را بی اعتنا واگذاشته اند. بویژه آنچه را که با اغراضشان ناسازگار بوده است. مثلا طبری در تاریخش چنین نوشته است”: واقدی در علت این که مردم مصر به طرف عثمان حرکت کردند و در ” ذو خشب” اردو زدند کارهای بسیاری را ذکر کرده است از آنجمله آنچه قبلا یاد شد و نیز آنچه از ذکرش خودداری نمودم بدان جهت که زننده بود “. و ” بسیاریاز دلائلی را که قاتلین او (یعنی عثمان) ذکر کرده و مستند قتلش ساخته اند ذکر کردیم و از بسیاری دیگر بعللی که خودداری از ذکر آنها را لازم می اورد صرفنظر کردیم” و ” محمد بن ابوبکر وقتی استاندار (علی عدر مصر) شد به معاویه نامه نوشت، ومکاتبات آندو در تاریخ آمده است لکن من خوشم نیامد آنها را بیاورم زیرا در آنها مطالبی هست که عامه طاقت شنیدنش را ندارند.”
در جلد هشتم نیز در بحث از آنچه میان علی (ع) وعثمان اتفاق افتاده سخن مسعودی را آوردیم که میگوید: عثمان حرف خشن و زننده ای به علی (ع) زد که مایل به نقل آن نیستیم، و علی (ع) حرفی شبیه آن به او برگرداند.”ابن اثیر ” یکی دیگر از اینگونه مورخان میگوید “: بسیاری از دلائلی را که مردم وسیله و سند کشتن او (یعنی عثمان) قرار داده بودند رها کردم بدلائلی که خودداری از ذکرش را ایجاب مینماید.””ابن کثیر ” مینویسد “: در این سال (یعنی سال 33 هجری) عثمان عده ای از اهالی بصره را از آنجا به شام و مصر تبعید کرد بدلائلی که این تبعید را ایجاب مینمود. تبعیدشدگان از کسانی بودند که مردم را علیه او بر می انگیختند و با دشمنانش در تبلیغ علیه او و بردن اعتبارش همساز بودند. و آنها با اینعمل ستمکار شمرده میشدند و او رضی الله عنه نیکوکاری بر طریق دین بود.” و در جای دیگر مینویسد: کارها و حوادثی جریان یافت که بقدر امکان از آن یاد میکنیم” سپس از آن امور و حوادث آنچه باب طبعش بوده و با سلیقه اش جور میامده و خوشایندش بوده ذکر کرده است لکن از روی نوشته ها و گفته ها غرض آلوده و سنت، و درنتیجه همه آنچه نقل کرده چیزی نیست جز یک سلسله دروغ و روایات سست و جعلی.
دکتر احمد فرید رفاعی در کتاب”عصر مامون ” چنین مینویسد “: لکن ما وضع دیگری داریم، و کسی از ما نمی خواهد نظرمان را درباره عثمان اظهار داریم، زیرا مسلم است که او صحابی بزرگی بوده و در جمع قرآن و غیر قرآن اثر جاودانی داشته است، و دینش دین پر گذشت و آسانگیری بوده است و دین هرگز مردم را موظف نمیکند که همه شان به زندگی دنیا از دریچه زهد و سخت گذرانی بنگرند و زندگی دنیا را با زهد و پارسائی بگذرانند. همچنین از ما خواسته نشده که ضعف حکومت عثمان را اثبات کنیم، بلکه تنها چیزی که از ما می خواهند این است که حوادث را باختصار برگزاریم. ما در ترتیب ذکر این حوادث و بررسی و تعیین آثار آنها به مواردی بر می خوریم که امکان میدهد به این موضوع هم اشاره ای بکنیم “… آنگاه از تاریخ یعقوبی انتقاداتی را که به عثمان میشده نقل کرده و پس از بحث درباره آن به روایتی رسیده که ابن اثیر از تاریخ طبری آورده است، روایتی که طبری از قول” سری ” کذاب از ” شعیب ” مجهول و ناشناس از”سیف “مطرود و مردود رجال شناسان و متهم به زندقه، آورده است با روایتی از قول موجوداتی شبیه آنها. علاوه بر اینها، بسیاری تاریخهای دیگر هست که در قدیم نوشته شده یا در عصر ما و همه را جنایتکارانی نوشته اند که هیچ بر دین و دانش ترحم ننموده و هر چه از ظلم و بیداد توانسته بر آن روا داشته اند. شاید آنچه در این کتاب نوشته ایم گرچه جز اندکی ازبسیار نیست برای شناساندن جنبه های گوناگون روحیه عثمان و بهره اش از علم و تقوی و چگونگی آراء و اخلاقش کفایت کند. و اینها چیزهائی است که معاصران و معاشرانش دیده و وصف کرده و درباره اش همداستانند، حتی رفتار و موضع گیری واحدی نسبت به او داشته اند.
(الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب ج 9 ص 101 تا 104)