39 گنجهاى تل انبار شده به برکت خلیفه
گروهى از مردان سیاست روز و برانگیزندگان شورش و آشوبها با استفاده از آن هرج و مرجى که در امور مالى کشور بود املاکى آبادان اندوختند و خانه هائى بزرگ و کاخهائى بر افراشته، و اموالى کلان. و اینها همه از برکت آن برنامه ى امویان بود در امور مالى که با کتاب خدا و سنت رسول و شیوه ى گذشتگان مخالفت داشت و به هر حال که این کسان ثروتى انبوه از مال مسلمانان گرد آوردند و با آن، چه بخور بخورها- راه انداختند.
یکی شان زبیر بن عوام است که چنانچه در صحیح بخارى- کتاب الجهاد باب برکت در مال جنگجو ج 5 ص 21 می خوانیم، 11 خانه از وى در مدینه بر جاى ماند و 2 خانه در بصره و یک خانه در کوفه و یکى در مصر، و چهار زن داشت که پس از کنار گذاشتن ثلث ما ترک او، به هر یک از ایشان یک میلیون و دویست هزار سکه سهم الارث رسید و به گفته ى بخارى همه ى مالش پنجاه میلیون و دویست هزار بود و به گفته ى ابن هائم: بلکه درست آن است که همه ى مالش بر طبق آن چه داده شد 59800000 بوده «1» و ابن بطال و قاضى عیاض و دیگران گفته اند: درست همان است که ابن هائم گفته و بخارى در محاسبه اشتباه کرده است.
عدد بالا را که در صحیح بخارى و دیگر مآخذ می بینیم معدودى به همراه ندارد و قید نشده که دینار بوده یا درهم، جز این که ابن کثیر در تاریخ خود 7/249 آن را به درهم مقید کرده است.
و ابن سعد در طبقات 3/77 چاپ لیدن می نویسد زبیر در مصر و اسکندریه و کوفه زمینهائى داشت و در بصره خانه هائى و غلاتى داشت که از دره هاى مدینه برایش می رسید.
مسعودى در مروج 1/434 می نویسد: هزار اسب بر جاى گذاشت و هزار غلام و هزار کنیز و زمینهائى چند.
یکى دیگر طلحه بن عبید اللّه تیمى است که خانه اى در کوفه ساخت که در کناس به نام دار الطلحتین معروف بود و غله ى او از عراق، روزانه هزار دینار طلا- و گویند بیش از اینها- می ارزید و در ناحیه ى سرات «1» بیش از اینها که گفتیم داشت و خانه اى در مدینه بر افراشت که آن را با آجر و گچ و چوب درخت ساج هندى بساخت.
محمد بن ابراهیم گفت: در آمد طلحه از غلات عراق میان 400 تا 500 هزار بود و از غلات سرات ده هزار دینار- یا کمتر یا بیشتر-
سفیان بن عیینه گفت: غله ى روزانه ى او هزار وافى (هم ارز با دینار طلا) می ارزید و موسى بن طلحه گفت: که او 2200000 درهم و 200000 دینار طلا بر جاى گذاشت و مال او همچنان انبوه می گردید.
ابراهیم بن محمد بن طلحه گفت: بهاى آنچه طلحه به جا گذاشت- از آب و ملک و اموال و زر و سیم- به 30000000 درهم می رسید که 2200000 درهم 200000 دینار آن پول بود و بقیه کالا.
سعدى مادر یحیى بن طلحه گفت: طلحه در حالى مرد که در دست خزانه دارش 2200000 بود و آب و ملک و اصله ى درختهاى او را 30000000 درهم قیمت گذاشتند.
و عمرو بن عاص گفت: طلحه به اندازه ى صد پوست گاو پر از طلاهاى بسیار بر جاى گذاشت که در هر یک از آن صد- تا یک صد پیمانه- پر از طلا و نقره جاى داشت و به گزارش ابن عبد ربه از داستان خشنى: در میان ما ترک او سیصد پوست گاو پر از طلا و نقره یافتند.
و به گفته ى ابن جوزى: طلحه 300 شتر بار طلا بر جا گذاشت.
و به گزارش بلاذرى از طریق موسى بن طلحه، عثمان در روزگار خلافتش 200000 دینار طلا به طلحه داد.
برگردید به طبقات ابن سعد 3/158 چاپ لیدن، انساب بلاذرى 5/7، مروج الذهب 1/434، عقد الفرید 2/279، الریاض النضرة 2/258، دول الاسلام از ذهبى 1/18، الخلاصة از خزرجى ص 152.
و این سخن از عثمان خواهد آمد که: واى من بر پسر زن حضرمى (مادر طلحه را می گوید) چنین و چنان پوستهاى گاو پر از طلا و نقره به او دادم و او خون مرا می خواهد و مردم را بر علیه من و علیه جان من برمی انگیزد.
یکى دیگر عبد الرحمن بن عوف زهرى است که به گفته ى ابن سعد 1000 شتر و 13000 گوسفند و 100 اسب بر جا گذاشت که در بقیع می چریدند و منطقه ى کشاورزى او در جرف 20 شتر مخصوص براى آب کشى داشت.
و هم می نویسد وى آنقدر شمشهاى طلا بر جاى گذاشت که براى شکستن و بخش کردن آن از تبر استفاده می شد چندان که دستهاى تبرداران از بسیارى کار آبله زد و چهار زن از وى به جا ماند که به هر کدام 80000 سکه رسید و صالح بن ابراهیم بن عبد الرحمن گفت زن عبد الرحمن که در مرض موت وى را طلاق داده بود براى یک چهارم از یک هشتم ما ترک که به او می رسید با ما به گرفتن 83000 دینار طلا صلح کرد.
و یعقوبى می نویسد: سهم الارث این زن را عثمان به او رساند و براى یک چهارم از یک هشتم ما ترک که به او می رسید با دادن 100000 دینار طلا- و گفته اند 80000 دینار طلا- مصالحه شد.
و مسعودى می نویسد: عبد الرحمن خانه ى خود را بساخت و آن را پهناور گردانید و در اصطبل او 100 اسب بود و خود 1000 شتر و 10000 گوسفند داشت و یک هشتم مال او پس از وفاتش به 84000 سکه رسید.
برگردید به طبقات ابن سعد 3/96 چاپ لیدن، مروج الذهب 1/434، تاریخ
یعقوبى 2/146، صفة الصفوة از ابن جوزى 1/138 الریاض النضرة از محب طبرى 2/291.
یکى دیگر سعد بن ابى وقاص است که- به گفته ى ابن سعد- در روز مرگ 250000 درهم داشت و در قصر خود در عقیق مرد و به گفته ى مسعودى خانه ى خود را در عقیق ساخت و سقف آن را برافراشته فضاى آن را وسیع گردانید و بالاى آن کنگره ها نهاد.
طبقات ابن سعد 3/105، مروج الذهب 1/434.
یکى دیگر یعلى بن امیه است که 500000 دینار طلا بر جا نهاد و بدهی هائى از او بر گردن مردم بود و هم آب و زمین و اموال دیگرى در ما ترک او یافت می شد که بهاى آن- به گفته ى مسعودى در مروج الذهب 1/434- به 100000 دینار طلا می رسید.
یکى دیگر زید بن ثابت تنها مدافع عثمان است که به گفته ى مسعودى در مروج الذهب 1/434: چندان طلا و نقره بر جاى نهاد که آنها را با تبر می شکستند گذشته از اموال و آب و زمینهایش که 100000 دینار طلا می ارزید.
این نمونه هائى است از ریخت و پاشهاى نابجائى که در دوره ى عثمان به چشم می خورد و مسلم است که تاریخ، همه ى تباهی هائى را که آن جا روى داده شماره نکرده و در این مورد همان اندازه کوتاه آمده است که در مورد دیگر پیش آمدها و آشوبها و بخصوص آنهائى که تدریجا حاصل شده است.
اما آن چه خلیفه براى خود اندوخت نیز، ایرادى بر گزارش کردن آن نیست، دندانهائى از با طلا پهلوى هم می نهاد و جامه هاى شاهانه می پوشید. محمد بن ربیعه گفت: رداى خز چار گوشه نگارینى در بر عثمان دیدم که 800 دینار طلا می ارزید و خودش گفت: این از نائله «1» است آنرا پوشیدم که چون آن را در بر کنم او شاد می شود و بو عامر سلیم گفت: در بر عثمان جامه اى دیدم که 800 دینار طلا بهاى آن بود «2».
بلاذرى گوید: در بیت المال در مدینه جامه دانى بود و در آن گوهرها و زیورهائى، پس عثمان چیزهائى از آن برداشت که برخى از خانواده اش را با آن بیاراست مردم در این مورد او را آشکارا نکوهیدند و سخنانى تند به وى گفتند تا بر سر خشم آمد و گفت این مال خداست به هر که بخواهم می دهم و هر که را بخواهم از آن محروم می دارم پس خدا بر هر که مخالف باشد خشم گیرد و به گزارشى گفت:
ما نیازمندی هاى خود را از این غنائم و خراجها تأمین می کنیم هر چند گروه هائى خوش نداشته باشند. على به او گفت: در آن هنگام به جلوگیرى از کارت برمی خیزند و میان تو و خواسته ات جدائى می اندازند تا پایان داستان که ضمن بحث از درگیری هاى خلیفه با عمار خواهد آمد.
و بو موسى با پیمایشى از زر و سیم به نزد وى شد پس آنها را میان زنان و دختران خویش بخش کرد و بیشتر بیت المال را در آباد کردن املاک و خانه هاى خود به مصرف رساند «1».
و ابن سعد در طبقات می نویسد- 3/53 چاپ لیدن-: روزى که عثمان کشته شد نزد خزانه دارش 3500000 درهم و 150000 دینار طلا داشت که همه ى آنها یغما شد و رفت.
و هزار شتر در ربذه از وى به جا ماند و دست پیمانهائى در برادیس و خیبر و وادى القرى به ارزش 200000 دینار.
و مسعودى در مروج 1/433 می نویسد: در مدینه ساختمان کرد و آن را با سنگ و ساروج بر افراشت و درب آن را از چوب درخت ساج هندى و درخت سرو قرار داد و در مدینه اموال و چشمه ها و بستانها بیاندوخت و عبد اللّه بن عتبه گوید: روزى که عثمان کشته شد اموال وى نزد خزانه دارش به 150000 دینار طلا و 1000000 درهم می رسید و بهاى املاک او در وادى القرى و حنین و دیگر جاها 100000 دینار طلا بود و گوسفند و شتر فراوان از او بر جاى ماند.
و ذهبى در دول الاسلام 1/12 می نویسد: ثروتهاى کلان از آن او گردید و هزار برده داشت.
سیاهه اى از بخششهاى خلیفه و گنجهاى آبادان شده به برکت او
500000 مروان
100000 ابن ابى سرح
200000 طلحه
2560000 عبد الرحمن
500000 یعلى بن امیه
100000 زید بن ثابت
150000 خود خلیفه (عثمان)
200000 خود خلیفه (عثمان)
4130000 جمع
چهار ملیون و سیصد و ده هزار دینار طلا
بخوان و فراموش مکن گفتار امیر مؤمنان را درباره عثمان: میان خوردنگاه و جاى بیرون دادنش خود پسندانه به خرامیدن پرداخت و فرزندان نیاکانش نیز با او به پا خاسته دارائى خدا را چنان می خوردند که شتر گیاه بهارى را.
و نیز این سخن او را که اندکى بعد بیاید: هان؟! هر زمینى که عثمان به تیول داده و هر مالى از دارائى خدا بخشیده به بیت المال بر می گردد.
300000 حکم
2020000 خانواده حکم
300000 حارث
100000 سعید
100000 ولید
300000 عبد اللّه
600000 عبد اللّه
200000 بو سفیان
100000 مروان
2200000 طلحه
30000000 طلحه
59800000 زبیر
250000 ابن ابى وقاص
30500000 خود خلیفه (عثمان)
126770000 جمع صد و بیست و شش ملیون و هفتصد و هفتاد هزار درهم
این جا فقط می ماند که از خلیفه بپرسیم چرا این همه امتیازات را به نامبردگان و نیز کسانى نظیر ایشان از جلودارانش اختصاص داده؟ آیا جهان براى ایشان آفریده شده؟ یا قانون دین دستور داده بود از رسانیدن پاداشها و دادن حقوق به شایستگان و نیکان امت محمد- همچون ابوذر غفارى و عمار بن یاسر و عبد اللّه بن مسعود و امثال ایشان- جلوگیرى شود و بر ایشان واجب باشد که با دشواری ها و سختی ها دست به گریبان باشند و از گرفتاری ها رنج ببرند و قانون محرومیت، بر عموم ایشان فرمان براند یکى تبعید شود و دیگرى کتک بخورد و آن دیگر مورد اهانت قرار گیرد. و این سرورشان امیر مؤمنان است که می گوید:
امویان از میراث محمد و غنائمى که به برکت آن حضرت رسیده چنان اندکاندک به من می دهند که گویا می خواهند شیرى به بچه ى شتر هنگام دوشیدن مادرش بدهند «1».
آیا جود عبارتست از آن که فرد آن چه را مال خودش و ما یملک شخصى است بدهد یا به گونه اى که خلیفه رفتار می کرد از کیسه ى دیگران بذل و بخشش کند؟ کاش کسى را می یافتم که این پرسش مرا پاسخ بدهد زیرا خود خلیفه را نیافتم تا از وى سؤال کنم و شاید که اگر هم از خودش می پرسیدم تازیانه اش بر پاسخش پیشى می گرفت
آرى حکم آن بخششها و تیول دادنها را با توجه به این که بیشتر زمینهاى متعلق به بیت المال را تیول داده بود «2» از خطبه ى امیر مؤمنان می توان دریافت که کلبى مرفوعا از ابن عباس روایت کرده و بر بنیاد آن: دو روز پس از آن که در مدینه با على بیعت کردند وى خطبه اى خواند و گفت: هان! هر زمینى که عثمان خالصه ى کسى گردانیده و هر مالى که از مال خدا به کسى بخشیده به بیت المال بر می گردد زیرا هیچ چیز، حق قدیمى را از بین نمی برد و اگر آن را بیابم که وسیله ى ازدواج با زنان قرار گرفته و در شهرها پراکنده شده آن را به حال نخست بر می گردانم زیرا در عدل گشایشى است و هر کس حق بر وى تنگ و سخت بیاید ستم بر وى تنگتر است «3»
کلبى گوید: سپس او (ع) بفرمود تا هم هر سلاحى از عثمان در خانه اش یافتند که علیه مسلمانان به کار رفته بود مصادره کردند و هم شتران گرانبهائى که ابتدا از اموال صدقه بود و سپس خاص خانه ى او گردیده بود و هم شمشیر و زره او را. و دستور داد تا متعرض هیچ جزئى از اموال شخصى او که در خانه ى او و خانه ى دیگران یافتند نشوند و اموالى که عثمان جایزه داده بود هر جا به آنها بر بخورند یا به صاحبانش بر بخورند باز گردانند. این خبر به عمرو بن عاص رسید و او آن هنگام در سرزمین ایله از مناطق شام بود و از موقعى که مردم بر سر عثمان جسته بودند وى در آن جا فرود آمده بود، با شنیدن این خبر به معاویه نوشت هر چه می کنى بکن که از هر مالى دارى پسر ابو طالب چنان تو را برهنه می کند که چوبدستى را از پوسته ى روى آن. و ولید بن عقبه که قبلا یادش رفت مصادره ى شمشیر و زره و شترهاى گرانبهاى عثمان را به دستور على یاد می کند که می گوید:
«اى هاشمیان! سلاح خواهرزاده تان را پس دهید
و تاراج نکنید که غنیمت گرفتن آن روا نیست
اى هاشمیان! سازش میان ما چگونه تواند باشد
با آن که زره و شترهاى گرانبهاى عثمان نزد على است
هاشمیان! دوستى از شما چگونه می شود
با آن که سلاح و اموال یغما شده ى ابن اروى «1» در میان شماست
هاشمیان! اگر اینها را به ما پس ندهید
در نزد ما، کشندگان او با خالى کنندگان خزانه اش برابرند.
برادر مرا کشتید تا جاى او باشید، همان گونه که مرزبانان خسرو به او نیرنگ زدند.»
پس عبد اللّه بن ابو سفیان بن حارث بن عبد المطلب در ابیاتى دراز به او پاسخ داد و از آن میان:
«از ما درباره ى شمشیر او توضیح نخواهید که شمشیر او
ضایع شد و صاحب آن به هنگام ترس آن را بیفکند
او را به خسرو مانند کردى و راستى هم که مانند او بود
و شیوه و سرشت و خوى او به خسرو می مانست»
گوید: مقصودش آن است که وى هم مانند خسرو کافر بود و منصور هرگاه
این شعر را می خواند می گفت: خدا ولید را لعنت کند که با گفتن این شعر میان فرزندان عبد مناف (جد هاشمیان و امویان) جدائى افکند «1»
دو بیت مذکور در بالا که به عبد اللّه نسبت داده شد، مسعودى در مروج الذهب 1/43 آن را به فضل بن عباس بن ابى لهب نسبت داده و اینها را نیز همراه با آن آورده است:
از مصریان بپرسید که سلاح خواهر زاده ى ما کجا شد
زیرا شمشیر و اموال یغما شده ى او را ایشان بردند
در همه ى جاها على همراه محمد و پس از محمد نیز او جانشین وى بود
على دوست خدا است که دین او را آشکار ساخت
و این در هنگامى بود که تو همراه بدبختان با او می جنگیدى
و تو مردى خودپسند از اهل صیفور هستى
و خویشاوندیى در میان ما ندارى تا آن را مایه ى سرزنش گردانى
و خدا آیه نازل کرده که تو بزهکار هستى
و سهمى در اسلام ندارى که آن را بخواهى»
الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج8، ص: 399