و تازه کشمکشى که میان ابوذر و معاویه درباره این آیه: «کسانى که از زر و سیم گنجینه می سازند و آن را در راه خدا انفاق نمی کنند پس مژده ده ایشان را به کیفرى دردناک» در گرفت بر سر این بود که معاویه می گفت: این آیه فقط در باره اهل کتاب است ولى ابوذر به گونه اى که بخارى گزارش کرده و عین گزارش او در ص گذشت معتقد بود که هم درباره ایشان است و هم درباره مسلمانان. و همین روایت که براى تهمت زنندگان به ابوذر یگانه مدرک است آشکارا می رساند که میان ابوذر و معاویه در مورد مقدارى که انفاق آن واجب است اختلافى نبوده و اختلاف بر سر آن بوده که آیه درباره چه کسانى است پس معاویه بر آن رفته که درباره اهل کتاب است و ابوذر با تعلیم از آبشخور وحى و از لحن آیه چنان دانسته که آیه درباره کلیه مکلفان است بنابراین یا بایستى هر دو را معتقد به لزوم انفاق هر چه زائد بر قوت است دانست یا هر دو را از این عقیده تبرئه کرد و این که فقط ابوذر را متهم می دارند زائیده کینه توزی ها و دشمنی ها است.
و به هر حال که مقصود آیه انفاق بخشى از مال است نه همه آن و هر چند که دیده کوته بینان در آغاز کار، شق دوم را می فهمد و این آیه به نسبت دیگر آیاتى که در مایه هاى همانند آن رسیده چیز تازه و شگفت آورى ندارد چنان که در یک جا می خوانیم:
نمونه کسانى که دارائی هاشان را در راه خدا انفاق می کنند مانند دانه اى است که هفت خوشه برویاند تا پایان آیه 261 از سوره بقره
و در جاى دیگر: کسانى که دارائی هاشان را در روز و شب و پنهان و آشکار انفاق می کنند پاداش ایشان نزد پروردگارشان است بقره 274
و در جاى دیگر: کسانى که دارائی هاشان را در راه خدا انفاق می کنند و در دنباله انفاق خود منت و آزارى روا نمی دارند مزد ایشان نزد پروردگارشان است بقره 262
و در جاى دیگر: و نمونه کسانى که دارائی هاشان را در طلب خشنودى خدا انفاق می کنند … تا پایان آیه 265 از سوره بقره
و تازه این آیات از آن آیه که ابوذر می خوانده با صراحت بیشترى آن عقیده را که بوى نسبت داده اند تأیید می کند چرا که کلمه دارائی ها، هم به صیغه جمع آمده و هم مضاف قرار گرفته، ولى با توجه به ضروریات کیش اسلام دانسته می شود که مقصود مقدارى از دارائی ها است نه همه آن و شاید این که صیغه آن به صورت جمع و مضاف آمده می خواهد این نکته را برساند که کسانى که وصفشان در این آیات هست به مرحله اى از پاکى روان و بزرگوارى سرشت و بلندى همت رسیده اند که با داشتن آن اگر دستور داده شود همه دارائی هاشان را نیز انفاق کنند باکى ندارند یا شاید غرض آیه آن بوده که ایشان با بخشیدن بخشى از اموال خود در راه خدا جوانمردى می نمایند ولى خداوند به لطف خودکار ایشان را به حساب بخشش همه اموال می گذارد و ثواب آن کار نکرده را به ایشان می دهد و از همین جاست که راز نهفته در آیه اى روشن می شود که می گوید: کسانى که کافر شدند دارائی هاشان را انفاق می کنند تا مردم را از راه خدا بازدارند و نیز راز این آیه: و کسانى که دارائی هاشان را براى نمایش به مردم انفاق می کنند تا پایان آیه 38 از سوره نساء.
مفهوم آیات فوق الذکر از مضمون این آیه دیگر دور نیست که به موجب آن:
به نیکوئى نمی رسید تا از همان چه خود دوست دارید انفاق کنید آل عمران آیه 92
و نیز این آیه: بگو به بندگان من که گرویدند نماز را بر پاى دارند و آشکارا و پنهانى از آنچه روزی شان کرده ایم انفاق کنند سوره ابراهیم آیه 31
نیز این آیه: کسانى که به غیب می گروند و نماز را بر پاى می دارند و از آن چه روزی شان کردیم انفاق می کنند بقره 3
نیز این آیه: کسانى که نماز را بر پا می دارند و از آن چه روزی شان کردیم انفاق می کنند انفال 3
نیز این آیه: و برپا دارندگان نماز و از آن چه روزی شان کردیم انفاق می کنند حج 35
نیز این آیه: و بدى را به نیکى دفع می کنند و از آن چه روزی شان کردیم انفاق می کنند قصص 54
نیز این آیه: اى کسانى که ایمان آورده اید! از چیزهاى نیکو و پاکیزه اى که به دست آورده اید انفاق کنید بقره 267
نیز این آیه: پیش از آن که کسى از شما را مرگ دریابد از آن چه شما را روزى کردیم انفاق کنید منافقون 10
و تازه به طورى که دانشمندان تفسیر و حافظان حدیث، آشکارا گفته اند، پاره اى از این آیات دستور به انفاق مستحب می دهد و معذلک باز هم خداى پاک، آنها را به گونه اى رها نکرده است که از ترکیب آن- که به صورت جمع مضاف آمده- چنان توهمى پیش آید زیرا خداوند با فرازهائى چند روشن ساخته است که وجوب انفاق به صورت نامحدود نیست چنانکه یک جا می گوید: دست خود را (با خوددارى از بخشش) به گردنت بسته مدار و یکباره (با زیاده روى در بخشش) آن را مگشاى تا سرزنش شده و حسرت زده بنشینى (اسراء 29) و جاى دیگر گوید: (و بندگان پروردگار آناناند که) چون انفاق کنند زیاده روى ننمایند و بخل نورزند که اعتدال در میان این دو است (فرقان 67)
آیا گمان می کنى همه این آیات شریفه و مبانى چون و چرا ناپذیر از چشم ابوذر پنهان مانده یا در برابر حقایق ثابت، برداشتى ویژه در تأویل آنها داشته تا پس از گذشت چندى از زندگى جهان، روزگار آروغى زد و جوجه هائى را قى کرد که از آن گنجینه هاى پنهانى آگاهى یافتند؟
اگر ابوذر در مورد یک دستور خداوند، کمترین انحرافى از شیوه برتر داشت که آن انحراف موجب اخلال در تشکیلات جامعه، بر هم زدن صلح و سازش، به راه انداختن آشوبها، شوراندن احساسات، لطمه به آسایش یا دور کردن مردم از بنیادهاى اسلام می شد البته سرور ما امیر مؤمنان نخستین کسى بود که جلوى او را می گرفت و او را از انجام نیت بدش باز می داشت و ابوذر نیز در برابر وى بیش از اندازه اى تابع بود که یک سایه تابع صاحبش باشد. ولى حضرت به جاى این کار به او می گفت: تو در راه خدا خشم گرفتى و اکنون امید به کسى دار که برایش خشم گرفتى و می گفت: به خدا که از بدرقه کردن ابوذر هیچ قصدى نداشتم مگر خشنودى خدا و به عثمان می گفت: از کیفر خدا بپرهیز که تو به راستى نیکمردى از مسلمانان را تبعید کردى تا در تبعیدگاه نابود شد و امیر مؤمنان نیز همان کسى است که او را به سرسختى و دلیرى در راه خدا می شناسى و می دانى که او در راه خدا از سرزنش هیچ کس پروا ندارد و در هر چه بگوید و بکند او با حق است و حق با او.
و نیز آیا چنان می بینى که پیامبر خدا (ص) با آن که می داند ابوذر در پایان کارش در ترویج مسلکى چنین نادرست جد و جهد می کند باز هم می پردازد به ستایش و بزرگداشت او و او را میان جامعه به منشهائى برتر می شناساند تا پایگاهش والا گردد و جایگاهش در اجتماع بزرگ شود و در دلهاى نیکان جاى بگیرد و عمر نیز به حضرت (ص) بگوید: اى پیامبر خدا! آیا این مقامات عالیه را براى او بشناسیم؟
و پاسخ می شنود: آرى آن را براى او را بشناسید. و بر این بنیاد، رسول هم می شود تأیید کننده تبهکاری هاى وى و بنیاد نهنده نادرستی هایش و نیک شمارنده گمراهی هایش که چنین امرى هم از پیامبر بزرگوار بسى دور است و کیست ستمگرتر از آنکه دروغى بر خدا ببندد که از بی دانشى، مردم را گمراه کند. بگو آیا نزد شما دانشى هست تا براى ما به در آرید. وقتى آن را دهان به دهان نقل می کردید به زبانهاى خویش چیزها می گفتید که درباره آن، چیزى نمى دانستید، نه ایشان و نه پدرانشان را دانشى درباره آن نیست ایشان جز از گمان پیروى نمی کنند و جز دروغ نمی گویند.
الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج8، ص: 475