اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۲۱ مهر ۱۴۰۴

ستایش علما و کتب مختلف از سید مرتضی

متن فارسی

ابو القاسم، مرتضى، از علوم اسلامى آن چند بهره ‏ور گشت که هیچ کس به پایه‌ اش نرسید. احادیث فراوان شنیده، متکلم، شاعر، ادیب، در مقامات علم و دین و دنیا بزرگوار و با عظمت بود.

ابو القاسم، نقیب نقباء، فقیه صاحب نظر، مصنف، یادگار دانشمندان، یگانه فضلاء دوران، به شرف ملاقاتش رسیدم، خوش‌‏بیان بود، و هوش و ادراکش چون شعله آتش

سید مرتضى، یگانه دوران، در علوم فراوان، مقام فضلش شناخته همگان، در علم: کلام، فقه، اصول فقه، ادب، نحو، شعر، معانى شعر، لغت و غیر اینها پیشاپیش دانشمندان. کتابهاى بسیارى تصنیف کرده و سؤالات فراوانى از بلدان اسلامى به سویش گسیل شده که پاسخ آنها را در دفتر و یا رساله‌اى مرقوم داشته، باید به فهرست مؤلفاتش رجوع کرد

و نیز شیخ طوسى، در رجال خود گوید: در علم ادب و علوم عربیت پیشرو همگان است، و هم متکلم، فقیه، جامع همه علوم. خدایش عمر دهاد.

ثعالبى در تتمیم یتیمة الدهر ج 1 ص 53 گوید: امروز ریاست و سیادت بغداد، در مجد و شرف و دانش و ادب، و هم فضل و کرم به سید مرتضى منتهى گشته است، شعرى در نهایت زیبائى دارد.

و ابن خلکان گوید: در علم کلام، ادب، و هنر شعر، پیشوا بود، کتابهائى بر اساس مذهب شیعه تصنیف کرده، در اصول دین گفتارى ویژه دارد، ابن بسام در ذخیره‌اش نام برده و گفته: شریف مرتضى پیشواى ائمه اهل عراق بود، دانشمندان به ساحتش پناه بردند، و بزرگان از خرمنش خوشه برگرفتند، استاد علوم کهن، نکته سنج صاحب سخن، آوازه‌اش بهر جا پیچید، و اشعارش چون نوگل گلستان بردمید. آثار وجودیش که به یادگار مانده پسندیده درگاه خداوندگار مجید. علاوه بر تألیفات مفیده در دین و تصنیفات رشیقه در احکام و آئین که بهترین گواه است بر اینکه از اصل و تبارى با عظمت جدا گشته و از خاندان جلیل و با شخصیتى پاى بدوران نهاده. بارى نثر نمکین و اشعار نغز و شیرین او فراوان است.

خطیب تبریزى حکایت آورده که ادیب، ابو الحسن على بن احمد بن على ابن سلک فالى «1» نسخه‌اى در نهایت زیبائى از کتاب جمهره ابن درید داشت، نیازش بر آن داشت که آن را بفروشد، سید مرتضى به شصت دینارش خریدارى کرد، و چون اوراق آنرا وارسى کرد، چند بیت شعر، بخط فروشنده ابو الحسن نامبرده مسطور یافت به این شرح:

بیست سال تمام با این کتاب مأنوس بودم، اینک فروختم. از این پس اندوهم دراز است و ناله‌ام جانگداز.
نپنداشتمى که روزى آن را از دست بدهم، گر چه در اثر دین، به زندان ابد گرفتار شوم.
آخر الامر فروختم: بخاطر ناتوانى، فقر و دختران کوچکى که بر حال زارشان اشکبارم.
نتوانم سیلاب دیده را باز گیرم و گویم، سخن داغدیده اندوهمند:
اى مادر مالک! شود که نیاز و درماندگى ببازار کشاند: کنیزان ماهرو را از خانه ارباب علاقمند.

شریف مرتضى با قرائت ابیات، نسخه را به او برگردانید و شصت دینار را باو بخشید.

ابن زهره در «غایة الاختصار» گوید: علم الهدى، فقیه صاحب نظر، سرور شیعه و امامشان، فقیه اهل بیت، دانشمند متکلم، شاعر پرهنر، صدقات و مبرات فراوان داشت و در پنهانى از درماندگان تفقد می‌کرد، که پس از مرگش باخبر شدند. خدایش رحمت کناد. از برادرش پرسال‏تر بود، و مانند این دو برادر، از حیث شرف، فضل، کمال، جلالت، ریاست، خون گرمى و مهربانى یافت نشده. موقعى که سید رضى فوت کرد، شریف مرتضى در مراسم نماز و تدفین او حاضر نشد، چون طاقت نیاورد که جنازه بی‌روح برادر را مشاهده کند. سید مرتضى پنجاه هزار دینار طلا، و از متاع و ضیاع بیش از اینها از خود به جاى نهاد.

از شیخ عز الدین احمد بن مقبل حکایت شده که گفت: اگر کسى سوگند یاد کند که سید مرتضى در علم عربیت از تمام عرب دانشمندتر بود، سوگندش به جا و بموقع است. و نقل کردند که یکى از اساتید ادب مصر می‌گفت: بخدا سوگند، من از کتاب «غرر و درر» مطالبى استفاده کرده‌ام که در کتاب سیبویه و سایر نحویان یافت نشده. نصیر الدین طوسى که در ضمن بحث، نام شریف مرتضى را می‌برد، بر او صلوات می‌فرستاد و می‌گفت «صلوات اللّه علیه» بعد رو به دانشمندان و استادان مجلس می‌کرد و می‌گفت: چگونه توان بر سید مرتضى صلوات نفرستاد؟

در عمدة الطالب ص 181 گوید: مقام علمى او در فقه، کلام، حدیث، لغت و ادب، بسیار ارجمند بود، در فقه امامیه و علم کلام، پیشرو و پیشگام بود، از آنان دفاع و حمایت می‌کرد.

در «دمیة القصر» ص 75 گوید: سید مرتضى و برادرش دو میوه‌اند بر شاخسار سیادت و دو قمرند در آسمان ریاست، اگر ادب سید رضى با دانش سید مرتضى مقرون بشمار آیند، چونان جوهرى است بر تیغه شمشیر آبدار.

در «لسان المیزان» ج 4 ص 223 از ابن طى نقل کرده: سید مرتضى اولین دانشمندى است که خانه‌اش را خانه علم و دانش قرار داد، و آماده براى بحث و مناظره، گویند:
هنوز بیست ساله نشده بود که به سرورى رسید، ریاست دنیا را با علم و عمل توأم داشت، بر تلاوت قرآن، و نماز شب و تدریس، مواظبت کامل می‌نمود و هیچ مقامى را بر مقام علم ترجیح نمی‌نهاد، با آن بیان رسا و فصاحت زبان.

از شیخ ابو اسحاق شیرازى حکایت کرده‌اند که گفت: شریف مرتضى با قلبى مطمئن و استوار، زبان به بیان حقائق می‌گشود، سخنى نافذ و محکم می‌گفت که چون ناوک دلدوز بر سینه هدف می‌نشست و اگر نه از کناره‌هاى هدف در نمی‌گذشت.

سید شیرازى در «درجات الرفیعه» گوید: شریف مرتضى از حیث فضل و دانش، کلام، حدیث، شعر، خطابه، عظمت و کرامت یگانه دوران بود، علاوه بر فضائل دگر.

در «شذرات الذهب» ج 3 ص 256 می‌نویسد: نقیب آل ابو طالب، سید مرتضى، استاد شیعیان و سرورشان در عراق بود، پیشوائى در علم کلام و شعر و فن بلاغت بشمار است، تصانیف فراوان دارد، در رشته‌هاى مختلف دانش متبحر و ماهر بود.

خواننده گرامى، نظیر این ستایشها را در کتابها و فرهنگ‏هاى رجالى فراوان خواهد دید، از جمله:
تاریخ بغداد ج 11 ص 402 منتظم ابن جوزى 8/120
معجم الادباء ج 5 ص 173 خلاصه علامه ص 46
رجال ابن داود انساب ابو نصر بخارى
میزان الاعتدال ج 2 ص 223 غایة الاختصار ابن زهره
کامل ابن اثیر ج 9 ص 181 تاریخ ابن کثیر ج 12 ص 53
مرآة الجنان ج 3 ص 55 لسان المیزان ج 5 ص 141
بغیة الوعاة ص 335 اتحاف الورى باخبار ام القرى
صحاح الاخبار ص 61 جامع الاقوال- در رجال
مجالس المؤمنین 209 رجال ابن ابى جامع
تحفة الازهار، تألیف ابن شدقم اجازه کبیره سماهیجى
اتقان المقال ص 93 ریاض العلماء- تألیف میرزا افندى
کشکول شیخ بهائى ج 2 مجمع البحرین- ر ض ى.
ملخص المقال ص 80 ریاض الجنة، تألیف زنوزى.
درجات الرفیعه تألیف سید علیخان وسائل شیخ حر عاملى، ج 3 ص 551
امل الامل شیخ حر عاملى منهج المقال- میرزا ص 231
منتهى المقال ص 214 عقد اللئالى، تألیف ابو على رجالى
تتمیم الامل، تألیف شیخ کاظمى کشکول بحرانى ص 216
مقابیس تألیف تسترى مستدرک الوسائل نورى 3/515
نسمة السحر یمانى تنقیح المقال ج 2 ص 284
الشیعة و فنون الاسلام 53 الاعلام زرکلى 2/667
تاریخ آداب اللغة 2/288 سفینة البحار ج 1 ص 525
الکنى و الالقاب ج 2 ص 439 هدیة الاحباب ص 203
وفیات الاعلام، تألیف رازى (مخطوط) دائرة المعارف بستانى 10/459
دائرة المعارف فرید وجدى 4/260 معجم المطبوعات ص 1124
مجله العرفان، اجزاء جلد دوم، نوشته سرورمان سید محسن امینى جبل عاملى.

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏4، ص: 358

متن عربی

کلمات الثناء علیه:

أبو القاسم المرتضى حاز من العلوم ما لم یُدانِه فیه أحد فی زمانه، و سمع من الحدیث فأکثر، و کان متکلّماً شاعراً أدیباً، عظیم المنزلة فی العلم و الدین و الدنیا ( «1»).

أبو القاسم نقیب النقباء، الفقیه النظّار المصنِّف، بقیّة العلماء و أوحد الفضلاء، رأیته فصیح اللسان یتوقّد ذکاءً ( «2»).

المرتضى متوحِّد فی علوم کثیرة، مجمَع على فضله، مقدَّم فی العلوم، مثل علم الکلام و الفقه و أصول الفقه و الأدب و النحو و الشعر و معانی الشعر و اللغة و غیر ذلک، له من التصانیف و مسائل البلدان شی‏ء کثیر، مشتمل على ذلک فهرسته المعروف ( «3»).

و قال الشیخ فی رجاله: إنّه أکثر أهل زمانه أدباً و فضلًا، متکلّم فقیه جامع العلوم کلّها، مدَّ اللَّه فی عمره.

و قال الثعالبی فی تتمیم یتیمته ( «4») (1/53): قد انتهت الرئاسة الیوم ببغداد إلى المرتضى فی المجد و الشرف و العلم و الأدب و الفضل و الکرم، و له شعر فی نهایة الحسن.

و فی تاریخ ابن خلّکان ( «5»): کان إماماً فی علم الکلام و الأدب و الشعر، و له تصانیف على مذهب الشیعة، و مقالة فی أصول الدین، و ذکره ابن بسّام فی الذخیرة و قال: کان هذا الشریف إمام أئمّة العراق بین الاختلاف و الاتِّفاق، إلیه فزع علماؤها،

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏4، ص: 358

و عنه أخذ عظماؤها، صاحب مدارسها، و جمّاع شاردها و آنسها، ممّن سارت أخباره، و عرفت به أشعاره، و حمدت فی ذات اللَّه مآثره و آثاره، إلى تآلیفه فی الدین و تصانیفه فی أحکام المسلمین، ممّا یشهد أنّه فرع تلک الأصول، و من أهل ذلک البیت الجلیل، و مُلَح الشریف و فضائله کثیرة.

و حکى الخطیب التبریزی: أنّ أبا الحسن علیّ بن أحمد بن علیِّ بن سلک الفالی ( «1») الأدیب کان له نسخة لکتاب الجمهرة لابن درید فی غایة الجودة، فدعته الحاجة إلى بیعها، فباعها فاشتراها الشریف المرتضى بستِّین دیناراً فتصفّحها فوجد فیها أبیاتاً بخطِّ بائعها أبی الحسن المذکور، و الأبیات قوله:

أَنِستُ بها عشرینَ حولًا و بعتُها             فقد طالَ وجدی بعدَها و حنینی‏

و ما کان ظنّی أنّنی سأبیعُها             و لو خلَّدَتنی فی السجون دیونی‏

و لکن لضعفٍ و افتقارٍ و صبیةٍ             صغارٍ علیهمْ تستهلُّ شئونی‏

فقلت و لم أملک سوابِق عبرتی             مقالة مکویِّ الفؤادِ حزینِ‏

و قد تخرجُ الحاجاتُ یا أُمَّ مالکٍ             کرائمَ من ربٍّ بهنَّ ضنینِ‏

 

فأرجع النسخة إلیه و ترک له الدنانیر رحمه اللَّه تعالى.

و قال السیّد ابن زهرة فی غایة الاختصار ( «2»): علم الهدى الفقیه النظّار، سیّد الشیعة و إمامهم، فقیه أهل البیت، العالم المتکلّم البعید، الشاعر المجید، کان له برّ و صدقة و تفقّد فی السرّ، عرف ذلک بعد موته رحمه اللَّه؛ کان أسنَّ من أخیه و لم یُرَ أخوان مثلهما شرفاً و فضلًا و نُبلًا و جلالةً و رئاسةً و تحابباً و توادداً. لمّا مات الرضی لم یصلِّ المرتضى علیه عجزاً عن مشاهدة جنازته و تهالکاً فی الحزن. ترک المرتضى خمسین ألف دینار، و من الآنیة و الفرش و الضیاع ما یزید على ذلک.

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏4، ص: 359

و عن الشیخ عزِّ الدین أحمد بن مقبل أنّه قال: لو حلف إنسان أنّ السیّد المرتضى کان أعلم بالعربیّة من العرب لم یکن عندی آثماً، و قد بلغنی عن شیخٍ من شیوخ الأدب بمصر أنّه قال: و اللَّه إنّی استفدت من کتاب الغُرر و الدُّرر مسائل لم أجدها فی کتاب سیبویه و غیره من کتب النحو، و کان نصیر الدین الطوسی إذا جرى ذکره فی درسه یقول: صلوات اللَّه علیه، و یلتفت إلى القضاة و المدرِّسین الحاضرین و یقول: کیف لا یُصلّى على السیّد المرتضى؟!

فی عمدة الطالب ( «1») (ص 181): کان مرتبته فی العلم عالیة فقهاً و کلاماً و حدیثاً و لغةً و أدباً و غیر ذلک، و کان متقدّماً فی فقه الإمامیّة و کلامهم ناصراً لأقوالهم.

و فی دمیة القصر ( «2») (ص 75): هو و أخوه من دوح السیادة ثمران، و فی فلک الرئاسة قمران، و أدب الرضیّ إذا قرن بعلم المرتضى کان کالفرند فی متن الصارم المنتضى.

و فی لسان المیزان ( «3») (4/223): قال ابن أبی طیّ: هو أوّل من جعل داره دار العلم و قدّرها للمناظرة، و یُقال: إنّه أُمّر و لم یبلغ العشرین، و کان قد حصل على رئاسة الدنیا، العلم مع العمل الکثیر، و المواظبة على تلاوة القرآن و قیام اللیل و إفادة العلم، و کان لا یؤثر على العلم شیئاً مع البلاغة و فصاحة اللهجة.

و حکى عن الشیخ أبی إسحاق الشیرازی أنّه قال: کان الشریف المرتضى ثابت الجأش، ینطق بلسان المعرفة، و یردِّد الکلمة المسدّدة فتمرق مروق السهم من الرمیة ما أصاب، و ما أخطأ أشوى.

إذا شرعَ الناسُ الکلامَ رأیته             له جانبٌ منه و للناسِ جانبُ‏

 

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏4، ص: 360

و قال السیّد الشیرازی فی الدرجات الرفیعة ( «1»): کان الشریف المرتضى أوحد أهل زمانه فضلًا و علماً و فقهاً و کلاماً و حدیثاً و شعراً و خطابةً و جاهاً و کرماً إلى غیر ذلک.

و فی شذرات الذهب ( «2») (3/256): نقیب الطالبیّین، و شیخ الشیعة و رئیسهم بالعراق، کان إماماً فی التشیّع و الکلام و الشعر و البلاغة، کثیر التصانیف، و متبحِّراً فی فنون العلم.

و یجد القارئ لدة هذه الکلمات کثیرة فی طیِّ الکتب و المعاجم منها ( «3»):

تاریخ بغداد (11/402)/المنتظم (8/120)/معجم الأدباء (5/173)/

خلاصة العلّامة (ص 46)/رجال ابن داود/ أنساب أبی نصر البخاری/

میزان الاعتدال (2/223)/غایة الاختصار لابن زهرة/ کامل ابن الأثیر (9/181)/

تاریخ ابن کثیر (12/53)/مرآة الجنان (3/55)/لسان المیزان (5/141)/

بغیة الوعاة (ص 335)/إتحاف الورى بأخبار أُمّ القرى/ صحاح الأخبار (ص 61)/

جامع الأقوال فی الرجال/ مجالس المؤمنین (ص 209)/رجال ابن أبی جامع/

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏4، ص: 361

تحفة الأزهار لابن شدقم/ الإجازة الکبیرة للسماهیجی/ إتقان المقال (ص 93)/

ریاض العلماء للمیرزا/ کشکول البهائی ج 2/مجمع البحرین، مادة: رضا/

ملخّص المقال (ص 80)/ریاض الجنّة للزنوزی/ الدرجات الرفیعة للسیّد

الوسائل (3/551)/أمل الآمل للشیخ العاملی/ منهج المقال للمیرزا (ص 231)/

منتهى المقال (ص 214)/عقد اللآلئ لأبی علیّ الرجالی/ تکملة الرجال للشیخ الکاظمی/

کشکول البحرانی (ص 216)/المقابس لشیخنا التستری/ مستدرک النوری (3/515)/

نسمة السحر للیمانی/ تنقیح المقال (2/284)/الشیعة و فنون الإسلام (ص 53)/

الأعلام (2/667)/تاریخ آداب اللغة (2/288)/سفینة البحار (1/525)/

الکنى و الألقاب (2/439)/هدیّة الأحباب (ص 203)/وفیات الأعلام للرازی (خ)

دائرة المعارف للبستانی (10/459)/دائرة المعارف لمحمد فرید (4/260)

معجم المطبوعات (ص 1124)

مجلّة العرفان أجزاء المجلّد الثانی بقلم العلّامة سیّدنا المحسن الأمین العاملی.