سخن و نظریه عمار یاسر بدری عظیم الشأن، و انسانی که قرآن و پیامبر (ص) او را ستوده اند
1- عمار در اثنای جنگ صفین در نطقی میگوید: «خدا پرستان، با من بجنگ با کسانی برخیزید که ادعا میکنند به خونخواهی مردی که ظالمانه و بناحق کشته شده برخاسته اند. حقیقت این است که او را مردم صالح و نیکو کار و مخالفان تجاوز و ستم، و کسانی که به نیکو کاری میخوانند و دستور میدهند کشته اند. آنوقت این آدمهائی که اگر دنیا به کامشان باشد و این دین (یعنی اسلام) متروک گردد ککشان هم نمیگزد آمده میگویند: چرا او را کشتید؟
در جواب میگوئیم: بخاطر کارهای بدعت آمیزش. میگویند: از او کارهای بدعت آمیز سر نزده است. این را از آنجهت میگویند که (در دوره حکومتش) دستشان را در ثروت و لذت دنیا باز گذاشت تا لفت و لیس کردند و چریدند و در آن حال اگر کوهها (بر سر مردم) فرو میریخت اهمیتی نمیدادند. بخدا فکر نمیکنم اینها در پی قصاص خون عثمان باشند، بلکه چون لذت ثروت و مقام زیر دندانشان مزه انداخته از پی چنگ انداختن بر آن برخاسته اند، و نیز
بدانسبب که دریافته اند اگر صاحب حق (علی (ع) یا کسی که معتقد به اسلام و اجرای قانون و برقراری نظامش میباشد) بر آنها حکومت پیدا کند مانع این خواهد شد که بخورند و بچرند و لفت و لیس کنند. اینها چون نه سابقه و تقدمی در اسلام داشتند که بموجب آن شایستگی حکومت و فرمانروائی پیدا کنند در صدد فریب مردم و اتباعشان بر آمده این شعار را بر آورده اند که امام ما (یعنی عثمان) مظلومانه و بناحق کشته شده است، تا بدینوسیله بتوانند دیکتاتور و پادشاه شوند. این حیله ی سیاسی است که بوسیله آن باین قدرت و امکان رسیده اند، و اگر این حیله سیاسی نبود حتی یکتن از این جماعت از آنها پیروی و اطاعت نمینمود …».
نطق عمار را نصر بن مزاحم باین عبارت آورده است: «خدا پرستان! با من بجنگ با کسانی برخیزید که ادعا میکنند به خونخواهی مردی که بر خویشتن ستم روا داشته برخاسته اند آن که مطابق چیزی غیر قرآن بر مردم حکومت میکرد. حقیقت این است که او را مردم صالح و نیکو کار و مخالفان تجاوز و ستم … کشته اند …» هم او بعبارت دیگری نیز روایت کرده است که خواهد آمد.
طبری بدین عبارت آورده است: «مردم! بسوی این جماعتی روانه شویم که بدنبال قصاص خون عثمانند و ادعا میکنند او مظلومانه و بنا حق کشته شده است …» «1»
2- در گفتگوئی که میان هیئت اعزامی امیر المؤمنین علی (ع) با معاویه
انجام گرفته نظریه و رفتار عمار یاسر نسبت به عثمان توضیح داده شده است.
معاویه میگوید: «شما مرا به اطاعت و حفظ اتحاد دعوت میکنید. اتحادی که بآن دعوت میکنید، ما خود داریم. اطاعت از رهبرتان را نیز نمی پذیریم چون رهبرتان خلیفه ما را کشته و اتحاد ما را برهم زده است و قاتلین افراد ما را پناه داده است. رهبر شما ادعا میکند که عثمان را نکشته است. ما حرفش را رد نمیکنیم. آیا شما قاتلین دوست ما (یعنی عثمان) را ندیده اید؟ آیا نمیدانید که آنها دوست و همراه رهبر شمایند؟ بنابر این باید آنها را تحویل ما بدهد تا بقصاص قتل عثمان بکشیم، و آنوقت دعوت شما را دائر بر اطاعت (از علی ع) و اتحاد بپذیریم.»
شبث بن ربعی یکی از اعضای هیئت اعزامی در جواب معاویه میگوید:
«آیا تو ای معاویه از اینکه به عمار یاسر دست پیدا کرده او را بکشی خوشحال خواهی شد؟» معاویه میگوید: «چه دلیلی دارد که او را بقصاص خون عثمان نکشم؟! بخدا اگر پسر سمیه (یعنی عمار یاسر) به چنگم بیفتد نه تنها او را در ازای قتل عثمان خواهم کشت بلکه حتی حاضرم در ازای قتل «ناتل» برده آزاد شده عثمان بکشم!» شبث بن ربعی میگوید: «سوگند به خدای زمین و سوگند به خدای آسمان که عادلانه و بر حق سخن نگفتی. نه، بخدای یگانه قسم که تا خونها بر زمین نریزد و از کشته هایت پشته ها ساخته نشود و زمین و آسمان بر تو تنگ نگردد دستت به عمار یاسر نخواهد رسید …» «1»
3- علی (ع) فرزندش امام حسن را با عمار یاسر بسوی کوفه فرستاد هنگامی که وارد کوفه شدند اولین کس که بر آنان وارد شد مسروق پسر اجدع
بود پس از ورود بر ایشان سلام گفت سپس رو بعمار کرد و گفت ای ابا یقظان به چه سبب عثمان را کشتید عمار گفت: او را بدین سبب کشتیم که به اعراض ما ناسزا میگفت و بر سر ما میکوفت. مسروق گفت بخدا سوگند که بآن کیفری که سزاوار بودید نرسیدید (و اگر صبر پیشه میکردید نیکو عملی بود برای صابران) پس ابو موسی وارد شد و به حسن (ع) برخورد کرد و او را بسینه چسبانید و سپس رو بعمار کرد و گفت ای ابا یقظان به همراه کسانیکه بر امیر المؤمنین (عثمان) تجاوز کردند بودی و خود را در میان بد کاران قرار دادی؟ عمار گفت:
من این کار نکردم ولی از آنهم بدم نیامد، در این بین حسن (ع) سخن این دو را برید سپس رو بابوموسی نمود و گفت: ای ابو موسی چرا مردم را از دور ما می پراکندی، بخدا سوگند که ما جز اصلاح قصدی نداریم و شخصی چون امیر المؤمنین (عثمان) از چیزی ترس نداشت ابو موسی گفت راست میگوئی پدر و مادرم فدایت باد، ولی یک موضوع هست کسی که مورد مشورت قرار گیرد باید امین باشد، از رسول خدا شنیدم که میفرمود: بزودی فتنه ای بر پا خواهد شد که در این فتنه آنکه نشسته بهتر از آنست که بر خواسته و آنکه بر پا ایستاده بهتر است از آنکه راه میرود و آنکه راه میرود بهتر است از آنکه سواره است و خداوند عزیز ما را برادر نمود و تعدی به اموال و خونهامان را حرام کرد و فرمود: ای کسانیکه ایمان آورده اید اموالتان را در بین خویش به باطل مسرف نکنید و خرد هایتانرا نکشید که هر آینه خداوند به شما رحیم است و همچنین خداوند میفرماید: هر که مؤمنی را از روی عمد بکشد جزایش جهنم خواهد بود (تا آخر آیه) در این هنگام عمار غضبناک شد و از این سخن بدش آمد برخاست و گفت ای مردم بدانید که این سخن رسول خدا شامل حال این شخص است، توئی که اگر در این فتنه نشسته باشی بهتر است تا ایستاده باشی مردی از طائفه تمیم برخاست و به عمار گفت: ساکت باش ای بنده تو دیروز در جمع شورندگان بودی و امروز امیر ما را بی خرد میشمری در این هنگام بود که زید بن صوحان از جای خود پرید. (تا آخر حدیث)
4- باقلانی میگوید: «روایت شده است که عمار یاسر میگفته:
عثمان کافر است. و پس از کشته شدن عثمان میگفته: عثمان را کشتیم و آنروز که او را کشتیم کافر بود. این زیاده روی خطرناکی است که هر کس مرتکب کمتر از آن شود مستحق آن است که حاکم وقت او را ادب کند. شاید عثمان، او را بخاطر این که زیاد میگفته من عثمان را از خلافت و بیعتش خلع کرده و از او بیزاری جسته ام، ادب کرده و مورد پرخاش قرار داده و این تأدیب به شکافتن شکمش انجامیده است. هر گاه او در تأدیب، تلف هم میشد عثمان نه گناه کرده بود و نه مستوجب خلع و برکناری میبود. زیرا دو صورت بیش نیست: کتک زدن عمار یا خلاف شرع است، یا مطابق آن است. در صورت اخیر، کتک زدن او نوعی تأدیب و بر حذر داشتن از زیاده روی و تند روی است بنابر این کار عثمان صحیح و بجا بوده و بعکس کار عمار بیجا بشمار میآمده است» «1».
امینی گوید:
توجیهات و سخنان «باقلانی» مخالف احادیثی است که از پیامبر اکرم (ص) در حق عمار یاسر رسیده است، احادیثی که خودشان «صحیح» و ثابت و مسلم شمرده اند. بدیهی است ما حق نداریم برای تبرئه کسی و توجیه خطاهایش احادیث پیامبر امین و راستگوی اسلام را تکذیب نموده نشنیده بگیریم، تا چه رسد به این که آن کس که میخواهیم تبرئه اش کنیم از نسل خانواده ای باشد که خدا در قرآن لعنت فرستاده و ملعون و ناستوده شمرده است.
5- ابو مخنف از کسی نقل میکند که «با حسن (بن علی ع) و عمار یاسر از ذی قار براه افتادیم تا به قادسیه رسیدیم. آنجا حسن و عمار پیاده شدند و ما نیز پیاده شدیم. عمار شروع کرد به پرس و جو از مردم کوفه و احوالشان سپس این سخن را از او شنیدم: دریغی جانکاه تر از این در دل نمییابم که چرا جسد عثمان را از قبرش بیرون نکشیده به آتش نسوزاندیم!»»
6- نصر بن مزاحم این گفتگو را که میان عمار یاسر و عمرو بن عاص صورت گرفته نقل کرده است: «عمرو عاص از عمار پرسید: نظرت در باره قتل عثمان چیست؟ عمار گفت: راه هر گونه کار بد را برویتان هموار ساخت! عمرو عاص گفت: بنابر این علی (ع) او را کشته است. عمار گفت: نه، خدای یگانه که پروردگار علی است او را کشت و علی با او بود. عمرو عاص پرسید: تو جزو قاتلینش بودی؟ گفت: من همراه کسانی بودم که او را کشتند و امروز همراهشان می جنگم. پرسید: چرا او را کشتید؟ گفت:
خواست دینمان را تغییر دهد او را کشتیم. عمرو عاص رو به اطرافیان کرد که نشنیدید؟ به قتل عثمان اعتراف کرد! عمار گفت: این حرفت را قبلا فرعون زده است آنهنگام که رو به هموطنانش کرده گفت: نشنیدید؟ …» «2»
7- عمار یاسر در جنگ صفین «3» به بانگ بلند دعوت کرد که کجایند
کسانی که در پی خشنودی پروردگارند و دل از ثروت و فرزند بر کنده اند؟
جماعتی آمدند. به آنان گفت: مردم! با من بجنگ با کسانی بر خیزید که در پی خونخواهی عثمانند و ادعا میکنند مظلومانه و بنا حق کشته شده است. بخدا قسم او بر خود ستم کرده و مطابق چیزی غیر از آنچه خدا الهام کرده حکومت میکرد «1».
طه حسین مینویسد: «آورده اند که عمار یاسر، عثمان را کافر شمرده ریختن خونش را جایز میدانست و او را نعثل می خواند» «2».
امینی گوید:
این است عقیده صحابی عالیمقامی که قبلا شناختیم و به عظمتش پی بردیم، قهرمان و مؤمنی که چندین آیه قرآن در مدح و تمجیدش فرود آمده، و پیامبر اکرم او را ستوده است، و از جمله اشاره به وی فرموده: «او سر تا پا ایمان است» و «با حق (یا عقیده و قانون اسلام) است و حق با او است و حق بهر سو برگردد بهمانسو میگردد» «و هر گاه میان دو کار مخیر شود آن را که به هدایت (و موازین اسلام) نزدیکتر باشد بر میگزیند» و «از جمله کسانی است که بهشت مشتاق آنها است» و «او میانه دو دیده پیامبر (ص) است» و «او را دار و دسته تجاوز کاران داخلی خواهند کشت». عمار یاسر، با این عظمت و فضائل و تمجیدها که از خدا و پیامبرش در حق او هست عقیده دارد که عثمان بر خود ستمکار بوده و مطابق چیزی غیر از آنچه الهام شده- یعنی قرآن- حکومت میکرده، و چون میخواسته دین خدا را تغییر دهد و بجای آن رویه و قانون
دیگری بر گزیده و اجرا نماید کشتنش روا گشته است، و او را مردم صالح و نیکو کار و کسانی که مخالف تجاوز و ستم اند و به نیکوکاری میخوانند کشته اند … عقیده دارد و بر عقیده اش ثابت قدم است و از این که بمقتضای عقیده اش عمل کرده خوشحال و سر افراز است و اعتراف مینماید که با قاتلین عثمان بوده و متأسف است که چرا نعش او را از گور بیرون نیاورده و نسوزانده است، و بر عقیده اش تا آنجا میرود که همراه کشندگان و مخالفان عثمان بر ضد خونخواهانش می جنگد و خونخواهانش را بر باطل و نقض کننده قوانین اسلام شمرده جنگیدن بر ضدشان را واجب میداند و در جنگ با آنها و با اسلحه آنها که بفرموده پیامبر اکرم «دار و دسته تجاوز کاران داخلیند» شهید میشود، بدست دار و دسته معاویه. و بنا بفرمایش پیامبر گرامی مسلم است که قاتلین عمار یاسر و هر که اسلحه و جامه اش را بغنیمت برداشته و هر که دشمنش بوده و با او جنگیده همگی در آتش دوزخ خواهند بود.