امیرالمومنین صلوات الله علیه در ایام جنگ صفین نامه ای بمعاویه بن ابی سفیان نوشت و بدست اصبغ بن نباته داد که باو برساند،(شرح حال او در جلد 1 صفحه 114 مذکور است) نامبرده گوید بر معاویه داخل شدم در حالیکه بر قطعه چرمی نشسته بود و بر دو بالشت سبزی تکیه داده بود، در طرف راست او عمرو بن عاص، و حوشب، و ذو الکلاع و در طرف چپ او برادرش عتبه ابن ابی سفیان متوفای سال 44-43وعبدالله بن عامر بن کریزمتوفای سال 57-58و ولید (فاسق بنص قرآن )بن عقبه و عبدالرحمن بن خالد(متوفای سال 47) شرحبیل بن سمط ( متوفای سال 81) قرار داشتند .پس از آنکه معاویه نامه آنجناب را قرائت کرد، گفت: همانا علی کشندگان عثمان را بما تسلیم نمی کند، اصبغ گوید: باو گفتم ای معاویه خون عثمان را بهانه مگیر، تو جویای پادشاهی و سلطنت هستی، واگر در زمان زندگی عثمان میخواستی او را یاری کنی میکردی، ولی در کمین فرصت و در انتظار کشته شدن او بودی تا این امر را دستاویز رسیدن بمقصود (پادشاهی) قرار دهی، اصبغ گوید: معاویه از سخنان من در خشم شد و من خواستم خشم او بیشتر شود، لذا رو به ابی هریره کردم و باو گفتم ای یار رسول خدا صلی الله علیه و آله من تو را سوگند میدهم بان خداوندی که معبودی جز اونیست و دانای آشکار و نهان است و بحق حبیبش مصطفی علیه و آله السلام که مرا خبر دهی، آیا روز غدیر خم را درک نمودی و حضور داشتی؟ گفت: بلی حاضر بودم، گفتم چه دربارهعلی علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدی؟گفت: شنیدم میفرمود: من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره، و اخذل من خذله.باو گفتم: بنابراین ای ابا هریره، تو با دوست او دشمن شدی و با دشمن او دوست در این موقع ابوهریره نفس بلندی که حاکی ازتاسف او بود کشید، و گفت: انا لله و انا الیه راجعون،
– این روایت را حنفی در مناقب ص 130
– سبط ابن جوزی در تذکره ص 48ذکر نموده اند.
الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 1، ص: 405