این سخنرانی را شقشقیه «3» نامیده و درباره آن سخن بسیار گفتهاند و کسانی که در هنر گزارشگری استادند -از شیعه و سنی- آن را آورده و از سخنرانیهای سرور ما امیرالمؤمنین(ع) شمردهاند که بودن آن از وی روشن است و هیچ چون و چرا برنمیدارد پس سخن آن نادان را نباید شنید که میگوید اینها را شریف رضی به هم بافته زیرا در همان سدههای نخستین و پیش از آنکه نطفه رضی بسته شود بسیار کسان آن را گزارش کردهاند و کسانی هم که با وی در یک روزگار میزیسته یا پس از او آمدهاند با زنجیرههای دیگری که به راه او نمیانجامد
آن را آوردهاند و اینک گروهی از آنان:
1- حافظ یحیی پسر عبد الحمید حمانی درگذشته به سال 228 چنانکه در زنجیره گزارشی جلودی در «العلل» و «المعانی» آمده است.
2- ابو جعفر دعبل خزاعی درگذشته در سال 246 که- به گفته پیشوای گروه ما: طوسی در «امالی دیکتهها» ص 237- آن را با زنجیره خود از پسر عباس گزارش کرده و برادرش ابو الحسن علی نیز آن را از زبان وی بازگو نموده است.
3- ابو جعفر احمد پسر محمد برقی در گذشته به سال 274 یا 280 که به گفته «علل الشرایع انگیزههای آئینها» از بازگوگران این سخنرانی است.
4- ابو علی جبائی پیشوای معتزلیان- روشن اندیشان سنی- که در سال 303 در گذشته چنانچه در «الفرقة الناجیة» از استاد ابراهیم قطیفی و «بحار دریاها» از مجلسی- ج 8 ص 161- آمده از همین بازگوگران است.
5- ابن میثم در شرح خود مینویسد: این سخنرانی را در دست نوشتهای کهن یافتم که ابو الحسن علی بن فرات- دستور عباسیان و در گذشته به سال 312- چیزی بر آن نوشته بود.
6- ابوالقاسم بلخی یکی از استادان معتزلیان که در 317 در گذشته به گفته ابن ابی الحدید در شرح خود- ج 1 ص 69- از بازگوگران این سخنرانی است.
7- ابو احمد عبد العزیز جلودی بصری- در گذشته به سال 332- نیز چنانکه در «معانی الاخبار آنچه از گزارشها در مییابیم» آمده از همین بازگوگران است.
8- ابو جعفر ابن قبه شاگرد ابو القاسم بلخی که نامش را بردیم در نگارش خود «الانصاف داددهی» این سخنرانی را آورده چنانکه ابن ابی الحدید در شرح خود- ج 1 ص 69- و نیز ابن میثم در شرح خود- او را از بازگوگران شمردهاند.
9- حافظ سلیمان پسر احمد طبرانی نیز که در سال 360 در گذشته- بر بنیاد آنچه در زنجیره قطب راوندی در گزارش او بر «نهج البلاغه شیوهی شیواگوئی» آمده- از همین بازگو گران است
10- ابو جعفر ابن بابویه قمی در گذشته در سال 381 در دو نگارش خود «علل الشرایع» و «معانی الاخبار» این سخنرانی را آورده است.
11- ابو احمد حسن پسر عبد اللّه عسکری در گذشته در سال 382؛ که پیشوای ما صدوق در دو نگارش بالا این سخنرانی را به یاری گفتههای وی گزارش کرده است.
«نگاهی به دیگر سوی»
سرور دانشور، شهرستانی در «ما هو نهج البلاغه نهج البلاغه چیست؟
ص 22» این مرد را از بازگوگران شقشقیه شمرده و درگذشت او را در سال 395 دانسته و در ص 23 که او را یاد کرده وی را از مردم سده سوم شناخته که نه سخن نخستینش رسا و نه این یکی درست است زیرا از دیدهی وی پوشیده مانده که حسن پسر عبد اللّه عسکری- بازگوگر شقشقیه- همان ابو احمد نگارنده «الزواجر بازدارندهها» است که در سال 382 در گذشته و در 293 زاده شده، ولی شهرستانی پنداشته که وی ابو هلال حسن پسر عبد اللّه عسکری- نگارنده «الاوائل آغازها» و شاگرد ابو احمد عسکری- است و سالی هم که یاد کرده- نه سال مرگ او- بلکه سالی است که نگارش «الاوائل» را به پایان برده است و زندگینامه هر دو حسن عسکری را در «معجم الادباء فرهنگ نامهی سخنوران» میتوان یافت- ج 8 ص 233 تا 268- و نیز در «بغیة الوعاة» ص 221.
12- ابو عبد اللّه مفید در گذشته در سال 412 استاد شریف رضی در نگارش خود «الارشاد راهنمائی» ص 135 آن را آورده است.
13- قاضی عبد الجبار معتزلی در گذشته در 415 در نگارش خود «المغنی» به گونهای دلخواه خویش به روشنگری پارهای از فرازهای این سخنرانی برخاسته و رنگ بیرونی آن را ندیده گرفته و نمیپذیرد که در لابلای آن نکوهش کسانی باشد که پیش از امیرالمؤمنین(ع) بر جای پیامبر نشستند و با این همه پای هیچگونه چون و چرائی را در اینکه سخنرانی از علی است به میان نمیکشد.
14- حافظ ابو بکر ابن مردویه در گذشته در سال 416 بر بنیاد آنچه در زنجیره راوندی در «شرح النهج» آمده از همین بازگوگران است.
15- وزیر، ابو سعید آبی در گذشته در سال 422 در نگارش خود «نثر الدرر و نزهة الادب گوهرهای پراکنده و گردشگاه فرهنگ و سخنوری» آن را آورده است.
16- شریف مرتضی برادر بزرگتر شریف رضی که در سال 436 در گذشته پارهای از آن را در «الشافی» – ص 203- آورده گوید: آوازهای بلند دارد و در ص 204 نیز آغاز آن را یاد کرده مینویسد: گفتاری بنام است.
17- پیشوای گروه ما- طوسی که در سال 460 درگذشته- آن را در «تلخیص الشافی» آورده است.- نیز در ص 327 «امالی» خود از راه خزاعیها و از زبان سید ابو الفتح هلال پسر محمد پسر جعفر حفار که زندگی- نامهاش در ج 3 ص 509 از «مستدرک» به خامه دانشور نوری یاد شده است.
18- ابو الفضل میدانی در گذشته به سال 518 در «مجمع الامثال گرد آمدهای از گفتههائی که زبانزد مردم است» ص 383 مینویسد: و امیرالمؤمنین علی- خدا از وی خشنود باد- سخنرانی ای دارد که شقشقیه نامیده شده زیرا پسر عباس- که خدا از هر دو خشنود باد- چون علی سخنش را برید به وی گفت: ای امیرالمؤمنین! چه شود دنباله سخن را از همان جا که رساندی بگیری گفت: پسر عباس! چنین کاری دور است، شقشقهای بود که بانگی چند کرد و به جای خویش برگشته آرام گرفت. «1»
19- ابو محمد عبد اللّه پسر احمد بغدادی- نامبردار به ابن خشاب- که به سال 567 در گذشته و ابو الخیر مصدق واسطی نحوی این سخنرانی را بر وی خوانده و پس از این، گفتار او را در این باره میآوریم.
20- ابو الحسن قطب الدین راوندی که به سال 573 در گذشته در «شرح نهج البلاغه» این سخنرانی را از راه دو حافظ دیگر- ابن مردویه و طبرانی- آورده و مینویسد: میگویم: این سخنرانی را در دو جا نوشته یافتم که روزگاری چند پیش از زاده شدن رضی نگارش داده بودند یکی در پیوستهای کتاب «الانصاف» از ابو جعفر ابن قبه شاگرد ابو القاسم کعبی- از استادان معتزلیان که پیش از زاده شدن رضی در گذشته- و دیگری در دست نوشتهای که ابو الحسن علی پسر محمد پسر فرات دستور المقتدر باللّه عباسی، شصت و اند سال پیش از زاده شدن رضی، چیزی بر آن نگاشته بود و گمانی نیرومند دارم که آن دست نوشته، روزگاری چند پیش از آنکه ابن فرات پای به جهان نهد نگارش یافته بود.
21- ابو منصور طبرسی (یکی از استادان ابن شهر آشوب که در سال 588 درگذشته) در نگارش خود «الاحتجاج گفتاگوها- ص 95» آن را آورده و مینویسد: گروهی از بازگو گران از راههای گوناگون از پسر عباس آوردهاند که …
22- ابو الخیر مصدق پسر شبیب صلحی نحوی درگذشته در سال 605 این سخنرانی را بر ابو محمد ابن خشاب خوانده و گوید: چون آن را بر استادم ابو محمد ابن خشاب خواندم و رسیدم به آنجا که پسر عباس گفته: هرگز بر هیچ چیز چنان افسوس نخوردم که بر بریدن و دنبال نکردن علی سخن خود را، ابن خشاب گفت اگر من آنجا بودم به پسر عباس میگفتم: مگر چیزی هم ماند که عموزادهات در دل نگاهداشته و در این سخنرانی نیاورده باشد؟! او که به راستی نه برای پسینیان و نه برای پیشینیان چیزی به جا نگذارد! مصدق گفت: وی شوخ بود و من به او گفتم سرور من! شاید که این سخنرانی ساختگی بوده و آن را به دروغ بر علی بسته باشند! گفت: نه به خدا سوگند، من میدانم این گفتار از اوست چنانکه میدانم تو مصدقی گفت گفتم: مردم آن را به شریف رضی چسباندهاند گفت نه به خدا، رضی کجا و این شیوه و این گفتار؟! ما سرودهها و نوشتههای او را دیدهایم و به این سخنرانی نزدیک نیست و در رشته آن، سازمان نیافته سپس گفت به خدا من این سخنرانی را در نگاشتههائی دیدم که دویست سال پیش از پدید آمدن رضی نگارش یافته بود و هم آن را در دستنویسهائی دیدم که همه آنها را میشناسم و میدانم به خامه کدام یک از دانشمندان و سخن پردازانی است که پیش از زاده شدن ابو احمد نقیب- پدر رضی- میزیستهاند بنگرید به «شرح ابن میثم» و «شرح ابن ابی الحدید ج 1 ص 69»
23- مجد الدین ابو السعادات ابن اثیر جزری در گذشته به سال 606 در «النهایه- ج 2 ص 294» در واژه شقشق با سخنی کوتاه از آن یاد کرده و می- نویسد: از همین ریشه است گفتار علی در آن سخنرانی وی: آن شقشقهای بود که بانگی چند کرد سپس به جای خویش برگشت و آرام گرفت.
24- ابو المظفر دخترزاده ابن جوزی در گذشته به سال 654 در ص 73 از «تذکره یادآور» خویش این سخنرانی را از راه استادش ابو القاسم نفیس انباری با زنجیره وی از پسر عباس بازگو کرده و مینویسد: آن را به نام شقشقیه میشناسند و پارهای از آن را گرد آرنده «نهج البلاغه» آورده و پارهای دیگر را انداخته و من همه آن را میآورم، سپس با جدائیهائی در واژهها به یادآوری آن میپردازد.
25- عز الدین ابن ابی الحدید معتزلی در گذشته به سال 655 در «شرح النهج ج 1 ص 69» گوید بسیاری از فرازهای این سخنرانی را در نگاشتههای پیشوایمان ابو القاسم بلخی دیدم که راهبر آموزشگاه بغدادیان- یکی از دو شاخه معتزله- بود و به روزگاری دراز پیش از آن که رضی جامه هستی بپوشد در فرمانروائی المقتدر میزیست و هم بسیاری از آن را در نگارش ابو جعفر ابن قبه دیدم که خود یکی از عقیدتشناسان امامی بود و نگاشته وی کتاب «الانصاف» نام دارد، این ابو جعفر بر استاد ابو القاسم بلخی- خدای برتر از پندار بیامرزدش- شاگردی کرد و در همان روزگار و پیش از آن که رضی- خدای برتر از پندار او را بیامرزد- پای به جهان هستی نهد در گذشت.
26- کمال الدین ابن میثم بحرانی در گذشته به سال 679 این سخنرانی را از روی نبشتهای کهن آورده است که علی بن فرات دستور عباسیان و در گذشته به سال 312 چیزی بر آن نگاشته بوده، نیز ابن میثم آن را از نامه «الانصاف» به خامه ابن قبه آورده و سخن ابن خشاب را درباره آن، که ما هم نوشتیم- و هم این را که ابو الخیر آن را بر وی خوانده- یاد کرده است
27- ابو الفضل جمال الدین ابن منظور افریقائی مصری که در سال 711 در- گذشته در نگارش خود «لسان العرب زبان تازیان»- ج 12 ص 53 زیر واژه شقشق مینویسد: در گفتار علی- خدا از وی خشنود باد- در لابلای یک سخنرانی از او آمده است: «آن شقشقهای بود که بانگی چند کرد سپس به جای خویش برگشت و آرام گرفت»
28- مجد الدین فیروز آبادی در گذشته به سال 816 یا 817 در کوتاه سخنی از آن یاد کرده و در ج 3 ص 251 از «القاموس دریا» مینویسد: آن سخنرانی علی را از این روی شقشقیه خواندهاند که چون پسر عباس به وی گفت: چه شود اگر دنباله سخن را از همان جا که رساندی بگیری پاسخ داد: پسر عباس! چنین کاری دور است، شقشقهای بود که بانگی چند کرد سپس به جای خویش برگشت و آرام گرفت. «1»
و از همه اینها نیز که چشم بپوشیم باز چه توانم گفت؟ آن هم پس از آن که سراینده امروز نیل «1» با عربدههای خود، آتشهای رو به خاموشی را دامن میزند و آن تبهکاریهای فراموش شده را (نه خدا را- هرگز از یاد نمیرود) تازه در برابر دیدگان میآرد و آن را ستایشی برای پیشینیان پنداشته و پس از گذشتن سدههائی دراز بر آن بزهکاریها بانگ خود را بلند ساخته با سرافرازی و شادمانی در چکامهای که دربارهی عمر سروده، زیر نشانی «عمر و علی» گوید:
«و سخنی هست که عمر به علی گفته
– چه ارجمند شنوندهای و چه بزرگ گویندهای!-
که اگر دست فرمانبری ندهی، خانهات را میسوزانم
و نمیگذارم در آن زنده بمانی، هر چند دختر پیامبر برگزیده در آن باشد
هیچ کس جز عمر چنین سخنی را بر زبان نمیآورد
– آن هم در برابر شهسوار دودمان عدنان «1» و پشتیبانان او-»
و چه بگویم پس از آن که مردم مصر در آغاز سال 1918 م بزمی بر پا ساختند تا در انجمنی که فراهم آمدهاند این چکامه ستایش نامه عمر را که سرودههای یاد شده در میان آنها است برخوانند؟ و نامههای روزانه و ماهانهشان آن را در کرانههای جهان بپراکنند و مردان بزرگ مصر- همچون احمد امین و احمد زین و ابراهیم ابیاری «2» و علی جارم و علی امین «3» و خلیل مطران «4» و مصطفی دمیاطی بک «1» و جز آنان «2» میآیند و میپردازند به پراکندن دیوانی که سرودهاش این است و به آفرین گفتن به سخنسرائی که خرد وی در این پایه است، و به این گونه در تنگنای گرفتاریها و در روزگار سختی که به آن دچاریم نمک بر زخم دلها میپاشند و با این هیا بانگهائی که جز دستهبندیهای ناپسند انگیزهای ندارد سرچشمه پاک آشتی و سازش را در جهان اسلام گل آلود میسازند، سنگر یکپارچه مسلمانان را دستخوش پراکندگی مینمایند و میپندارند کار نیکوئی انجام میدهند «3».
و میبینیم دیوان این سخنسرا- بویژه چکامهاش درباره عمر- را پی در پی از نو چاپ میکنند و روشنگر آن دمیاطی نیز زیرنویسی برای دومین بیتش به این گونه نگاشته:
«میخواهد بگوید: این که دختر پیامبر برگزیده در این خانه جای دارد، علی را از گزند عمر بر کنار نمیدارد.»
و در ص 39 از روشنگری خود گوید: در سخنی که پسر جریر طبری نوشته گوید: «جریر از مغیره از زیاد پسر کلیب آورده که عمر پسر خطاب به خانه علی آمد، طلحه و زبیر و نیز مردانی از آن کسان که همراه با پیامبر به مدینه کوچیدند در آنجا بودند. پس گفت: به خدا سوگند خانه را بر شما میسوزانم مگر اینکه به درآئید و دست فرمانبری بدهید، زبیر با شمشیر کشیده به سوی او بیرون شد، ولی تیغ از دست وی بیفتاد و به سویش جسته وی را دستگیر کردند» که اگر این زیاد همان ابو معشر کوفی حنظلی باشد باید سخن او را پشتوانه گرفت و چنانچه بر میآید، حافظ خدا بیامرز همین گزارش را در پیش چشم داشته که چنان گفته.
و میبینیم در ستایش این سراینده و چکامه وی چنان تند میروند که گویا برای توده، انبوهی از دانش یا برداشتی تازه و شایسته به ارمغان آورده یا چنان برتری چشمگیری در عمر سراغ کرده که توده و پیامبر پاکشان از آن شادمانه میگردند، پس مژده و بلکه هزاران مژده باد به بزرگترین پیامبران! که جگر- گوشه راست رو او در نزد کسی که آزمندانه آن سخن را بر زبان میراند کوچکترین ارج و ارزشی نداشته و بودن او در خانهای که خدا، خداوندان آن را از هر گونه لغزشی بر کنار شناخته نمیتوانسته آنان را از گزند وی به دور نگهدارد که خانه را بر ایشان نسوزاند! پس آفرین و بازهم آفرین بر گزینشی که این سان باشد و به به از فرمانروائیای که با این بیم و هراسها گردن به آن نهند و سرانجامش دهند و به این بیپایگیها پایان پذیرد!
که به همهی اینها نمیخواهیم بپردازیم زیرا با بررسی در زندگی نخستین خلیفه دیدهایم که او -پیش از اسلام آوردن و پس از آن- سرمایهی روانیاش با دیگر مردم عادی یکسان بوده و تنها برگزیده شدنش به جانشینی پیامبر او را بزرگ کرده و بس و اکنون تنها میخواهیم در دو زمینه به پژوهش پردازیم.
الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج7، ص: 109