اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۲۲ مهر ۱۴۰۴

نامه معاویه به سعید بن عاص درباره بیعت با یزید

متن فارسی

نامه معاویه به سعید بن عاص
معاویه به سعید بن عاص- که استاندار او در مدینه بود- نامه ای فرستاده دستور داد مردم مدینه را به بیعت دعوت کند و نام کسانی را که اقدام می کنند و کسانی را که کوتاهی می نمایند به او گزارش دهد. چون نامه به سعید بن عاص رسید مردم را به بیعت یزید فرا خواند و خشونت نمود و تشدد و سختگیری نشان داد و هر که در بیعت کردن کوتاهی می نمود مورد حمله قرار داد، لیکن مردم- باستثنای عده انگشت شماری- بیعلاقگی نشان دادند مخصوصا بنی هاشم که حتی یکنفرشان بیعت ننمود، و ابن زبیر بیش از همه کس در تقبیح و رد بیعت یزید شدت بخرج
می داد. سعید بن عاص جریان را به معاویه اینطور گزارش داد:
… بمن دستور دادی مردم را به بیعت یزید پسر امیر المؤمنین دعوت کنم و نام کسانی را که اقدام می کنند و آنانکه کوتاهی می نمایند به تو گزارش نمایم.
اکنون باطلاعت می رسانم که مردم از آن خودداری می نمایند بویژه خاندان پیامبر (ص) از بنی هاشم که حتی یکتن هم موافقت ننموده است و اطلاعاتی از آنان بمن رسیده که ناخوشایند است، اما کسی که دشمنی و مخالفت خود را با این کار علنی نموده عبد اللّه بن زبیر است. من جز بکمک سواره نظام و مردان جنگی زورم به آنها نمی رسد، یا این که خودت بیا و ببین در این باره چه تصمیمی میگیری.
و السلام.
معاویه نامه هائی به عبد اللّه بن عباس، عبد اللّه بن زبیر، عبد اللّه بن جعفر، و حسین بن علی- رضی اللّه عنهم- نوشت و به سعید بن عاص دستور داد آنها را به ایشان برساند و جوابشان را ارسال دارد. به سعید بن عاص نوشت:
… نامه ات رسید. اطلاع حاصل شد که مردم نسبت به بیعت بی اعتنائی نشان می دهند مخصوصا بنی هاشم، و نیز نظر عبد اللّه بن زبیر را دانستم. به رؤسای آنان نامه هائی نوشته ام، آنها را به ایشان برسان و جوابشان را گرفته برایم بفرست تا بررسی کرده تصمیم بگیرم. اراده ات را محکم کن و قدرت نشان بده و نیت خویش را خوب کن و ملایمت و نرمی پیشه ساز و از اینکه شکاف و بلوا بوجود آوری بر حذر باش، زیرا ملایمت و نرمش از خردمندی و رشد عقل است و ایجاد اختلاف و بلوا از بیمایگی است. مخصوصا خاطر حسین را عزیز بدار و مگذار کار ناخوشایندی از تو نسبت به او سر بزند، زیرا او خویشاوند است و حق عظیمی بگردن ما دارد که هیچ مرد و زن مسلمانی منکرش نمیشود و او شیر دلیری است و می ترسم اگر با او تبادل نظر و بحث کنی در برابرش تاب نیاوری. اما آن که با درندگان راه می آید و حیله و تدبیر می نماید عبد اللّه بن زبیر است، بنابراین از او به شدت بر حذر باش، و مگر خدا بدادمان برسد و بما یاری فرماید. و من هم آمدنی هستم اگر خدا بخواهد. والسلام «1».
«چیزی بر زبان می آورند که در دل ندارند». آری، حسین و پدرش و برادرش از خویشاوندی پر اهمیت و حق عظیمی بر گردن دیگران دارند که هیچ مرد و زن مسلمانی منکرش نمی شود جز معاویه و دار و دسته و دنباله روانش که با وجود این اعتراف سر ناسازگاری با آنان پیش گرفتند و دشمنی نمودند، و چون دنیا را به کام خویش یافتند آن پیوند خویشاوندی مقدس و پر اهمیت را محترم نداشتند. و آن حق عظیم را منکر نگشتند و پیوند خویشاوندی با آن بزرگواران را- اگر بتوان میان پیشوایان امت و آزاد شدگان فتوحات اسلامی پیوندی به تصور آورد- گسستند و پاس حرمتش را نگاه نداشتند.
پیوند قوم و خویشی میان کسانی که وحدت اخلاقی و اشتراک در فضائل ندارند محال است وحدت و نزدیکی ایجاد کند دوستی و پیوستگی مسلمان (با پیامبر ص و خاندانش) سبب خویشاوندی او با ایشان گشت حال آنکه پیوند خویشاوندی نوح و فرزندش از میان برفت. «1»

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 10، ص: 338

متن عربی

  الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 10، ص: 338

کتاب معاویة إلی سعید:

إنّ معاویة کتب إلی سعید بن العاص- و هو علی المدینة-، یأمره أن یدعو أهل المدینة إلی البیعة، و یکتب إلیه بمن سارع ممّن لم یسارع.

فلمّا أتی سعید بن العاص الکتاب دعا الناس إلی البیعة لیزید و أظهر الغلظة، و أخذهم بالعزم و الشدّة، وسطا بکلّ من أبطأ عن ذلک، فأبطأ الناس عنها إلّا الیسیر لا سیّما بنی هاشم فإنّه لم یجبه منهم أحد.

و کان ابن الزبیر من أشدّ الناس إنکاراً لذلک، و ردّا له، فکتب سعید بن العاص إلی معاویة:

أمّا بعد: فإنّک أمرتنی أن أدعو الناس لبیعة یزید ابن أمیر المؤمنین، و أن أکتب إلیک بمن سارع ممّن أبطأ، و إنّی أخبرک أنّ الناس عن ذلک بِطاء لا سیّما أهل البیت من بنی هاشم، فإنّه لم یجبنی منهم أحد، و بلغنی عنهم ما أکره، و أمّا الذی جاهر بعداوته و إبائه لهذا الأمر فعبد اللَّه بن الزبیر، و لست أقوی علیهم إلّا بالخیل و الرجال، أو تقدم بنفسک فتری رأیک فی ذلک، و السلام.

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 10، ص: 339

فکتب معاویة إلی عبد اللَّه بن العباس، و إلی عبد اللَّه بن الزبیر، و إلی عبد اللَّه بن جعفر، و الحسین بن علیّ کتباً، و أمر سعید بن العاص أن یوصلها إلیهم، و یبعث بجواباتها، و کتب إلی سعید بن العاص:

أمّا بعد: فقد أتانی کتابک و فهمت ما ذکرت فیه من إبطاء الناس عن البیعة و لا سیّما بنی هاشم و ما ذکر ابن الزبیر، و قد کتبت إلی رؤسائهم کتباً فسلّمها إلیهم، و تنجّز جواباتها، و ابعث بها حتی أری فی ذلک رأیی، و لتشتد عزیمتک، و لتصلب شکیمتک، و تحسن نیّتک، و علیک بالرفق، و إیّاک و الخرق، فإنّ الرفق رشد، و الخرق نکد، و انظر حسیناً خاصّة فلا یناله منک مکروه، فإنّ له قرابة و حقّا عظیماً لا ینکره مسلم و لا مسلمة، و هو لیث عرین، و لست آمنک إن شاورته أن لا تقوی علیه. فأمّا من یرد مع السباع إذا وردت، و یکنس إذا کنست، فذلک عبد اللَّه بن الزبیر، فاحذره أشدّ الحذر، و لا قوّة إلّا باللَّه، و أنا قادم علیک إن شاء اللَّه. و السلام «1».

قال الأمینی: یقولون بأفواههم ما لیس فی قلوبهم. نعم، و الحقّ أنّ للحسین و لأبیه و أخیه قرابة و حقّا عظیماً لا ینکره مسلم و لا مسلمة، إلّا معاویة و أذنابه الذین قلبوا علیهم ظهر المجنّ بعد هذا الاعتراف الذی جحدوا به و استیقنته أنفسهم، بعد أن حلبت الأیّام لهم درّتها، فضیّعوا تلک القرابة، و أنکروا ذلک الحقّ العظیم، و قطعوا رحماً ماسّة إن کان بین الطلقاء و سادات الأُمّة رحم.

          هیهات لا قرّبت قربی و لا رحم             یوماً إذا أقصت الأخلاق و الشیمُ

             کانت مودّةُ سلمانٍ له رحماً             و لم یکن بین نوحٍ و ابنه رحمُ «2»