یکی دیگر از چیزهائی که ابن تیمیه در این حدیث تکذیب کرد: گفتار رسول خدا (ص) است:
انت ولیّ کلّ مؤمن بعدی:
«تو بعد از من صاحب اختیار هر مؤمنی خواهی بود»، وی گوید: به اتفاق حدیث شناسان این حدیث مجعول است.
پاسخ- حق مطلب این بود آن مرد بگوید: به اتفاق حدیث شناسان، این حدیث صحیح است، ولی خوشش آمد در صحتش خدشه کند و چنانکه عادت اوست آنرا به رویه باطلش مشوب سازد. آیا او گمان می کند کسانی از پیشوایان فن حدیث که آن را روایت کرده اند از حدیث شناسان محسوب نمی شوند؟
با اینکه در بین آنها احمد بن حنبل امام مذهبش وجود دارد که حدیث را به
اسناد صحیح با رجالی که همه آنها مورد وثوقند، روایت کرده، گوید:
عبد الرزاق ما را حدیث کرده از جعفر بن سلیمان که او ما را حدیث کرد از یزید الرّشک از مطرف بن عبد اللّه از عمران بن حصین، گوید:
گروهی را پیغمبر خدا به جنگ فرستاد و علی بن ابیطالب را بر آنها فرمانده ساخت، او در سفر کاری کرد که چهار نفر از اصحاب پیغمبر (ص) با یکدیگر هم پیمان شدند کار علی را نزد پیغمبر خدا (ص) گزارش کنند عمران گوید: و هر وقت ما از سفر فرا میرسیدیم آغاز برسول خدا نموده سلامش میکردیم. در این سفر وقتی بر او وارد شدیم مردی از همراهان ما، برخاست و گفت: یا رسول اللّه در این سفر علی چنین و چنان کرد. پیغمبر از او روی گردانید سپس دومی برخاست گفت:
یا رسول اللّه علی چنین و چنان کرد، پیغمبر از او روی برگردانید سپس سومی برخاست و او نیز گفت یا رسول اللّه علی چنین و چنان کرد، آنگاه چهارمی برخاست و گفت یا رسول اللّه علی چنین و چنان کرد، گوید آنگاه پیامبر خدا رو به چهارمی کرد و در حالیکه رنگ چهره اش دگرگون شده بود. گفت دست از علی بردارید، دست از علی بردارید، دست از علی بردارید! علی از من است و من از او. و او بعد از من صاحب اختیار هر مومنی است. و هو ولیّ کلّ مؤمن بعدی.
این حدیث را حافظ ابو یعلی موصلی از عبد اللّه بن عمر قواریری و حسن بن عمر حمری و معلّی بن مهدی، همه از جعفر بن سلیمان روایت کرده اند. و ابن ابی شیبه و ابن جریر طبری آنرا نقل، و به صحتش اعتراف کرده است. و نیز ابو نعیم اصفهانی در حلیة الاولیاء 6/296 محب الدین طبری در ریاض النضرة 2/171، بغوی در مصابیح 2/275 بدون ذکر صدر روایت. ابن کثیر در تاریخش 7/344، سیوطی، متقی در کنز العمال 6/154، 300 با اعتراف به صحتش و بدخشی در نزل الابرار 22 این حدیث را روایت کرده اند.
صورت دیگر:
از علی چه میخواهید؟ از علی چه میخواهید؟ از علی چه میخواهید؟ علی از من است و من از او، و او صاحب اختیار هر مؤمنی بعد از من است. و هو ولیّ کلّ مؤمن بعدی.
حدیث را به این تعبیر ترمذی در جامعش 2/222 به اسنادی که تمام رجالش صحیح و مورد وثوقند نقل کرده، همچنین نسائی در خصائص 23، حاکم نیشابوری در مستدرک 3/111 «1» با اعتراف به صحتش، و بدان ذهبی هم اقرار کرده، ابو حاتم سجستانی، محبّ الدین در ریاض 2/71، ابن حجر در اصابه 2/509 آنرا روایت کرده و ابن حجر افزوده است، اسناد نیرومندی است، و نیز سیوطی بر طبق ترتیبش 6/152، و بدخشی در نزل الابرار 22 حدیث را نقل کرده اند.
سند دیگر
ابو داود طیالسی از شعبة از ابی بلج از عمرو بن میمون از ابن عباس روایت کرده: رسول خدا (ص) به علی گفت: انت ولیّ کل مؤمن بعدی تو پس از من سرپرست هر مؤمنی. تاریخ ابن کثیر 7/345 و اسناد چنانکه مکرر یاد شده صحیح، و همه رجالش موثق اند.
اگر این حافظان و بزرگان، از حدیث شناسان بیرونند، پس با اسلام ابن تیمیه باید تودیع کرد، و اگر داخل در اتفاق آنان نیستند پس خاک بر سر معرفتش به حدیث، و اگر وقتی چنین گفته نمی دانسته اینان حدیث را روایت کرده اند، پس آفرین بر اطلاع وسیع او در علم حدیث، و اگر هیچکدام از این ها نبوده است، پس آفرین بر راستی و امانت داریش نسبت به امانتهای نبوت.
این بود گوشه ناچیزی از بافته های ابن تیمیه اگر بخواهیم همه آنچه در منهاج بدعتش (بجای سنتش) از گمراهیها دروغها، زورگوئیها و نسبتهای ناروایش آورده بشماریم باید تمام مجلداتش را استنساخ کنیم و چهار مجلد دیگر در ردّش بنویسیم.
من بیانی که بتواند حقیقت این مرد را نشان دهد و او را بجامعه علمی معرفی کند، پیدا نکردم تنها به کلامی از حافظ ابن حجر در کتابش الفتاوی الحدیثیّة 86، اکتفا می کنم. او گوید:
ابن تیمیه بنده ای است که خدا او را ترک گفته، و گمراهش، کورش، و کرش ساخته و ذلیلش کرده است ائمه اهل سنت که بیان فساد احوال، و کذب اقوالش را نموده اند به ترتیبی که ذکر شد او را معرفی کرده اند. کسی که بخواهد از اقوالشان با خبر شود باید کلام امام و مجتهدی که امامت، جلالت شأن و مرتبه اجتهادش، مورد اتفاق همگان است یعنی ابو الحسن سبکی و کلام فرزندش تاج، و کلام شیخ الامام عزّ بن جماعة و کلام معاصرانشان و دیگر علمای از شافعیان، مالکیان و حنفیان را درباره او مطالعه کند تا بداند او اعتراضاتش را بر صوفیان متأخر محدود نکرده، بلکه حتی بر مثل عمر بن الخطاب و علی بن ابی طالب (رضی اللّه عنهما)، اعتراض نموده است.
حاصل اینکه: برای سخنان او وزنی نیست.
عقیده عموم بر آنست که او اهل بدعت است، گمراه و گمراه کننده و غالی است خدای با عدلش با او رفتار کند و ما را از طریقه و عقیده و کارهایش در امان دارد، آمین.
(تا آنجا که گوید) او قائل به جهت (برای خدا) است و در اثباتش یک جلد کتاب نوشته است، لازمه این مذهب، عقیده به جسمیت و محاذات و استقرار خدا است. بلی، شاید او در بعض اوقات به این لوازم تصریح کرده باشد که نسبتش را
به او داده اند مخصوصا یکی از کسانیکه باو این نسبت ها را داده، از ائمه اسلام و کسانیستکه بزرگواری، پیشوائی و دیانتش مورد اتفاق است، و موثق، دادگر، مرضیّ الاخلاق، محقق، موشکاف است. چیزی جز از روی دقت و تحقیق با کمال احتیاط و مراقبت نمیگوید، مخصوصا اگر بمسلمانی بخواهد نسبتی دهد که مقتضی کفر ارتداد، و ضلالتش باشد و یا او را مهدور الدم کند … تا آخر.
«وای بر هر مفتری گنهکار که آیات خدا را چون بر او خوانده شود می شنود آنگاه مثل کسی که نشنیده است، مصرّانه تکبر می ورزد. شما پیامبر او را به شکنجه ای دردناک، مژده دهید» «1»
الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 3، ص: 305