اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۲۳ آذر ۱۴۰۳

تأخیر سه ساله مرگ

متن فارسی

«مناوی» در «طبقات» خود نوشته است: احمد بن یحیی شاوی یمینی متوفی 841، شخصیت بزرگ قدر و جوانمردی عالیمقام بود. وی، احوال و کراماتی داشته است. از آن جمله اینکه گروهی از زندیه که اعتقاد به کرامات ندارند، بحضور او رسیدند و خواستند که او را امتحان کنند. در نزد او چاهی بود که آب داشته و او از آن چاه گاهی شیر و گاهی روغن برمی داشت و گاهی عسل و غیره. هر آنچه می خواستند در می آورد. یک روز بر قاضی عثمان بن محمّد ناشری که مشرف به مرگ بود، وارد شد. از آنجا بیرون آمد و دوباره برگشت و به خانواده او گفت: سه سال به مرگ او مهلت گرفتم. و قاضی از آن پس سه سال زنده ماند، نه بیش و نه کم». شذرات الذهب 7: 240.
«امینی» گوید: من نمی دانم آیا این شاوی آنچنان که از این عبارت برمی آید، اجل او را که در حال احتضار و جان کندن بود به تاخیر انداخته است؟ و این کار، چگونه با این آیه کریمه قرآن جور در می آید: اذا جاء اجلهم لا یستقدمون ساعة و لا یستاخرون یعنی «هرگاه اجل ایشان فرا رسد، نه ساعتی جلو می آید و نه ساعتی دیر می کشد» یا اینکه وی خاندان قاضی را بر اینکه اجلش نزدیک شده فریفته و گفته است سه سال مرگش را به تأخیر انداخته است؟ و این دروغ در این صورت برای او کافی است که چه کسی به او این سال تاخیر را اطلاع داده است شاید هم دانش آگاهی از مرگ را در چاهی که از آن گاهی عسل و گاه شیر و روغن بیرون می کشید، ذخیره کرده است و این چنین رسوایی است که از او می شنویم و جای تعجب ندارد، چرا که چاه مال او و آب از آن اوست، هر چه دانش بخواهد از آن برمی گیرد. «بجهت آنکه آب مورد نزاع، آب پدر و جد من و جاه مورد نزاع مال من است، چاهی که خودم آنرا کنده و سنگ چینی کرده ام»

(الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب ج 11 ص 238)

متن عربی

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 11، ص: 238

84- الشاوی یستمهل للمیّت

ذکر المناوی فی طبقاته، قال: کان أحمد بن یحیی الشاوی الیمنیّ المتوفّی (841) کبیر القدر سریّا، رفیع الذکر سنیّا، صاحب أحوال و کرامات، منها: أنّه قصده جمعٌ من الزیدیّة ممّن لا یثبت الکرامات، و قصدوا امتحانه و کان عنده جبٌّ فیه ماء، فجعل یغرف منه تارةً لبناً، و تارةً سمناً، و أخری عسلًا، و غیر ذلک بحسب ما اقترحوا علیه.

و دخل علی القاضی عثمان بن محمد الناشری و قد أرجف بموته، ثم خرج و عاد إلیه، و قال لأهله: قد استمهلت له ثلاث سنین، فأقام القاضی بعدها ثلاث سنین لا تزید و لا تنقص.

شذرات الذهب «1» (7/240).

قال الأمینی: أنا لا أدری أنَّ الشاوی هل ردَّ أجلًا جاء کما هو ظاهر قوله: و قد أرجف بموته. و فی الذکر الحکیم: (إِذا جاءَ أَجَلُهُمْ فَلا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ

) «2»؟ أو أنّه موَّه علی آل القاضی بأُزوف أجله و أنّه استمهل له إلی منتهی ثلاثة أعوام؟ و حسبه الإفک الشائن عندئذٍ، و من ذا أعلمه أنّه یُرجأ إلی منصرم السنین الثلاث؟ و لعلَّ علمه بذلک کان مدَّخراً فی الجبّ الذی کان یغرف منه العسل طوراً، و اللبن تارة، و السمن مرّة، و الماء أخری، و هذه المخازی خامسة، و لا بأس علیه فإنّ البئر بئره و الماء ماؤه، یغترف منها ما یشاء.

          فإنَّ الماء ماء أبی و جدّی             و بئری ذو حفرت و ذو طویت

 

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 11، ص: 239