1- نمایان شد موهاى تازه به گونهاش و بهم پیچیده بود و دربار داشت این مکیدنها لبها آب سلسبیل را،
2- ماهی که خون حرام مرا مباح و حلال دانسته در هنگامی که از مقابلم میگذرد در لباس بلندش که به آن ناز میکرد،
3- آهوئی که در جمال خود را پوشانید و براى عاشقیکه در عشق او میسوزد صبر نگذاشته است،
4- جمال بر گونههاى او نوشته است با دستیکه زیبائى را بر او افزوده است،
5- ظاهر گشت باد و نون ابروانش بر فراز چشمان و خود را نشان داد و نهان گشت،
6- پس کمک خواست که بالاى گونه را نشان داد و مرا بعذاب همیشه گرفتار کرد،
7- از او تعجّب کن که خواست نقطهاى بالاى ابر و قرار دهد پس پائین آن قرار گرفت،
8- در حاء (حمره) سرخى خالى ایجاد شد و عشقش قلب گرفتار مرا فرا گرفت،
9- من ماه آسمان را میبینم اگر او ظاهر شود مانند اینکه عقرب در برج مریخ باشد،
10- اما اگر ماه من ظاهر شود و مقارن دو عقرب گونههایش باشد سعادت بآن کامل شود،
11- من بین زلفایهایش و مژگان سحر کنندهگانش در حال مرگم،
12- چشمم بطرف او گشت تا نور گونههایش را ببیند چشمان فریبندهاش را دید،
13- آمد که سحرش را باطل کند ولى دلها را سحر کرد و سحرش باطل نشد،
14- تعجب کن از دو شریک در خون عاشقى که یکى بآرزویش نرسید و دیگرى حرامى بود که حلال نشد،
15- بسوى من آمد و چون نزدیک قلب من شد قلبم را بسیار ناراحت نمود،
16- و از براى کشتن من نیزه کشید من با او مقابله کردم در حالتیکه سلاح بدست بودم و او سوار بر مرکب سفیدروئى بود،
17- لباس سبزى بر تن داشت که ملیلههاى آن میدرخشید،
18- ماهى را دیدم بالاى شاخه سبزى که ریزش باران آنرا با طراوت نموده بود،
19- گویا نور پیشانیش با موهایش مانند لؤلؤهائیست که بر سر بسته میشود،
20- رخشندهاى بود بر آسمان که نمایان و آشکار شد براى بیننده پس بر طرف کرد تاریکى شب تار را،
21- تا آنکه خواست تیراندازى کند و خم شد او را خطاب کردم در حالیکه برایش داستانى را نمایش میدادم،
22- براى توست آنچه نیابت از سلاح میکند بمثل آن اى آن کسیکه از دوست قتلى به او رسیده است،
تا آنجا که گوید:
پس حکم منسوب به پدران او عدل است و مرا در حکم فرمان او هرگز عدول نیست،
نزدیک میشوم پس برمیگردد در حالیکه ناز اعراض میکند از من پس من برایش مطیعانه تواضع و کرنش میکنم،
گریه میکنم پس در حال خنده خوشروئى کرد و بمن گفت جاى تعجّب نیست اگر رخسار مرا روبروى خود دیدى،
(35) من باغى هستم و باغ نورش در حال مژدگانى لبخند میزند هر گاه ابر از روى شادمانى اشک بیارد.
و همینطور عجیب نیست فروتنى تو چونکه شیران بیشه هم براى صید بچه آهو مدتّها کرنش و شکسته نفسى کنند،
سوگند میخورم بفاء فتور و جیم جنون مژگان او (اشاره به خمارى چشمان مست او) هر آینه مخالفت میکنم بر عشق او سرزنش کنندگان را،
و وامیدارم البتّه بر محبتت نفسى را که بالا رفته و گرانقدر شده و ارزان کرده در محبّت آنکه گران شده بود،
و نیکى میکنم هر چند که بدى کند و نرمى میکنم بطور رغبت اگر سختى کند و افزون میکنم دوستى را اگر او رها کند،
نائل نشدم بحاجتم از آنچه که امید رسیدن آنرا داشتم هر چند که دلم از محبّت او پر بود،
(40) اگر من او را براى گناه دوست میداشتم پس در سراى جاودانى منزلى نخواهم داشت،
اى مرحبا بر دو دوستیکه عمرى با هم مرتبط باشند و دامنشان را بگناه آلوده نکرده باشند،
هیچ چیزى زیباتر از عفتى نیست که پرهیزگارى آنرا زینت دهد و کسیکه لباس عفّت بپوشد آراسته است،
باطنهاى ما بر تقوى سرشته شده و کسیکه باطن و ضمیرش بر تقوى سرشته شد بالا رود،
دوست دارم او را نه براى خیانت دور است براى کسیکه منع کتاب را خوانده است اینکه نادانى کند،
(45) مرا در آن سرزنش کنندهئیست بآنچه را که خالص کردم آنرا براى پیامبر و برادرش از پیمان دوستى،
پس آن دو بزرگوارند بجانت سوگند علت حقیقى موجودات در میان علتها اگر بشناسى بزرگانرا،
ایشانند پیشینیان پسینیان باطنان ظاهران سپاسگذاران براى پروردگار عالم،
آنانند پارسایان عبادت کنندهگان و رکوع و سجود کنندهگان و گواهان بر همه آفریدهها،
آفریده شدند و حال آنکه عالمى بوجود نیامده بود و آن دو دو نور از نور خدایند که جدا شدهاند،
در علم محفوظ خدا آن دو باهمند و هرگز جدا نبوده و هیچ وقت جدا نشوند،
(50) پس به پرس از نوریکه آنرا در سوره نور مسطور میآیى و سئوال کن از کسیکه آنرا تلاوت کند،
و سئوال کن از کلمات وقتیکه آنها را آدم دید پس آنها را پذیرفت
سپس برگزید آن را پس در پشت او ودیعه گذارد براى شرافت و گرامت و بزرگوارى آن،
و آن دو بزرگوار سیر کردند در صلب خداپرستان و آن دو سپرده شدند در پاکترین رحمها سپس منتقل شدند،
(55) تا آنکه نور آنها یک نور در شیبة الحمد (عبد المطلب) بن هاشم مستقر و نمایان شد،
تقسیم شدند بفرمانیکه پسندیدند آنرا پس این بهترین وصى و آن شریفترین پیامبران شد،
پس على (ع) جان محمد و جانشین او و امین او و غیر او امین است نه،
و جفت و پاره اصالت او و بهترین کسیستکه او را پیروى کرد و باو اقتدا نمود و در کنار او قرار گرفت،
باو اشاره کرد آدم پیش از این وقتیکه دعا کرد و باو در اول خلقت توسّل نمود،
(60) و بسبب او کشتى در طوفانش آرام گرفت موقعیکه نوح دعا نمود و توسّل باو پیدا کرد،
و به برکت او آتش ابراهیم خلیل خاموش و سرد شد و حال آنکه آن برافروخته و سوزنده بود،
و بنام او یعقوب دعا کرد وقتیکه باو رسید از فقدان یوسف چیزیکه او را نگران و ناراحت کرده بود،
و باسم او یوسف صدیق دعا کرد موقعیکه در چاه افکنده و در انتهاى آن قرار گرفت،
و بسبب او برطرف کرد خدا بیمارى پیامبرش ایوب را در حالیکه او بیچاره و گرفتار بود،
(65) و عیسى بن مریم بنام او دعا کرد پس مردهاى را زنده کرداز قبرش و از او دور کرد خاک قبر را،
و موسى بن عمران باسم او خدا را خواند پس عصاى او شکافت راههائى را در حالیکه دریایش موّاج و خروشان بود،
و بنام او داود دعا کرد هنگامیکه جالوت آنها را با لشگر انبوهى محاصره کرده بود،
و انداخت سنگى بر او پس او را بزمین افکند و تمام لشگریانش ترسیده و فرار کردند،
و باسم او دعا کرد داود وقتیکه دو نفر متخاصمین در محراب نماز او وارد شده و از او داورى خواستند،
(70) پس بر یکى از آنها بستم داورى کرد در حکم گوسفندان و بود قضاوتش پایان دهنده نزاع،
پس خدا بخشنده او را براى بزرگواریش بخشید و به برکت او آهن بر او نرم و آسان شد،
و بنام او سلیمان خدا را خواند پس باد مسخّر او شده و براى او سیر میکرد و بالا میرفت،
و براى او حکومت چنانى مستقّر شد هنگامیکه بنام او دعا کرد پس در آن زندهگى کرد با حشمت سلیمانى،
و آصف برخیا باسم او خدا را خواند وقتیکه خواست تخت بلقیس را نزد سلیمان حاضر کند پس فورا حاضر شد،
(75) اوست عالم یگانه و خشنود پسندیده و نور هدایت و شمشیر بلند خدا برادر پیامبر والا مقام،
کسیکه نزد اوست علم قرآن و حکم آن و براى اوست تاویل محکم و متشابه قرآن،
و هر گاه هاشمى از جهت شرافت و بزرگوارى بالا رود على علیه السلام عمو و یا دائى او باشد،
نه اینکه جدا و تیم پسر مره و نه اینکه مادرش از نسل و دودمان نفیل (جد عمر) بوده باشد،
و شکنند بتهائیکه هرگز براى آنان سجده نکرد و روى خوارى در برابر آنها بخاک نگذارد،
(80) ولى بتها از ترس هیبت او سجده کردند وقتیکه بر شانه پیامبر بالا رفت براى شکستن آنها،
این فضیلت را از جهت شرافت بآن نرسیده مگر پدرش خلیل الرحمن در زمان گذشته،
وقتى بتها را شکست موقعیکه بآنها در پنهانى دست یافت و از ترس بشتاب فرار کرد،
پس این دو فعل میان آن دو مشخص شد و مقایسه کن و به بین که على علیه السلام شجاع و افضل است،
و نگاه کن تا ببینى بهترین مردم را از جهت زادگاه که در فعل پیروى کرد اولین پدران خود را،
(85) و اوست گوینده و سخن او راست چنانستکه شکى نیست در آن براى آنکه گوش داده و تأمّل کند،
قسم بخدا اگر براى من مسند گسترده شود در جائیکه بالا رفتن را منع و مرا آزاد گذارند،
هر آینه در قوم موسى کلیم حکم کنم بمقتضاى توراتشان حکمیکه فصیح و قاطع خصومت باشد،
و داورى کنم در قوم مسیح بمقتضاى انجیلشان و مستقیم کنم منحرفو کج از آنرا،
و حکومت کنم میان مسلمانها بحکم قرآنشان حکمیکه رسان و فصل نزاع کند،
(90) تا آنکه کتابها بسخن آمده و اقرار کنند که على (ع) امین راست گفت در آنچه تشریح کرده و تعلیل آورد،
پس مرا خبر دهید از قرنهاى گذشته از پیش از آدم در زمانیکه گذشت،
پس آیا گذشتهگان و آیندهگان احاطه بعلم او پیدا نمودهاند،
و نگاهى به نهج البلاغه کن آیا خواهى دید براى صاحبان بلاغت از آن بلیغتر سخنى باشد،
حکمهائیکه برابر آن دیگران گنگ و واپس مانده و سخنور فصیح را ساکت نموده است،
(95) شرمنده شدند صاحبان اندیشهها از آن پس هرگز نخواهى دید برتر از آن کتابى جز قرآن نازل شده،
و براى اوست قصهها و داوریهائیکه بازگو شد پیش آن پس مشگل آنرا حل نمود،
و در روز فرستادن مرغ بریان شده وقتیکه براى پیامبر آوردند و پاکترین خوراک بود،
هنگامیکه پیامبر گفت بار خدایا بیاور مرا محبوبترین کسیکه او را دوست دارى و من او را دوست دارم،
این قصهئیستکه انس بن مالک آنرا روایت کرده و آنچه او روایت کرده ساختگى و عوضى نیست،
(100) و گواهى دشمن سرسخت فضیلتى است براى طرف پسپیروى کن سهلترین راهها را،
و بست درهاى صحابه را (بسوى مسجد) غیر از درب او را براى دانائیکه بشناسد هدایت را و جوینده آن باشد،
وقتیکه گوینده ایشان گفت پیامبرتان گمراه شده درباره شوهر دخترش و معذور است اگر غلو کند،
قسم بخدا که وحى بسوى او نشده و بجز این نیست که بجهت شرافت و فضیلت او را بر مردم ترجیح داد،
تا آنکه ستاره روشنى فرود آمد که تکذیب کند کسى را که در حق پیامبر یاوهسرائى کرده و نسبت ناروا داده است،
(105) آیا بخانه او تا صبح ماند یا در سراى حیدر فرود آمد و منزل نمود،
این منقبتها را هیچکس غیر از او بمانندش واجد نشده که مورد پسند و ترجیح قرار گیرد،
ایکاش میدانستم چه فضیلتى براى مدعّى منصب خلافت بوده … و اوّلى (ابو بکر) را چه چیز مقدم داشت،
آیا بکنار زدن و واپس زدن او موقع نماز شایستگى خلافت را پیدا کرد و اگر پیامبرش او را پسندیده بود هرگز او را عزل نمیکرد،
یا به برگردانیدن او را بسرعت در روز فرستادن سوره برائت بعد از طى کردن مسافتى این مقام را سزاوار شد،
(110) وحى کرد خداوند جل جلاله به پیامبرش وحییى که بر او نازل شده بود،
که نباید غیر از تو سوره برائت را برساند پس انتخاب کن مرد بزرگوارى از خودت که خوب و با فضیلت باشد،
آیا پس رفت بآن مقصدیکه متوجه بآن شده بود مگر على (ع) اى دوستان من سئوال کنید،
یا در روز خیبر وقتیکه با پرچم پیامبر بجان تو سوگند از ترس و هراس فرار کرد،
و دوّمى با پرچم رفت و برگشت از ترس مرگ در حالیکه پرچم را به زمین کشیده و فریاد زنان میگریخت،
(115) آیا سئوال نکردى از آن دو نفر چرا پیمان را شکسته و با خوارى پشت بجنگ کرده و برگشتند،
و جز ابو الحسن على (ع) که بود که بسوى مرگ رفته و در جاى خطر و هولناک با پرچمش بایستاد،
و هلاک کرد مرحب خیبریرا و دستش را دراز و درب سنگى قلعه را کنده و زلزله بقلعه انداخت،
اى علت موجودات و سببیکه معنایش دقیق و صفاتش قابل ادراک نیست،
مگر براى آنکه پرده از جلویش برداشته شده و کسیکه به تنهائى پرده را پاره کرده رسیده است،
(120) براى تو کافیست از جهت افتخار که اگر نبود کمال تو نقص دین محمد هرگز کامل نمیشد،
و نمازهاى واجب اگر مقرون بیاد تو نشده بود فرض آن هرگز قبول نمیشد،
ایکسیکه هر گاه مناقب غیر او ذکر شود مناقب او فزونى یافته و برتر باشد،
من عذر میخواهم از حسودان تو بر آنچه را که پروردگار صاحبجلال تو تو را مقدم داشت و برترى داد،
اگر حسد ورزیدند بر بلندى مقام تو پس جز این نیست که کسانیکه در مراتب پائین هستند رشگ میورزند بکسیکه بالاى آنهاست،
(125) مرده زنده کردن تو و خبر دادنت به نهانیها معذور میدارد کسى را که درباره تو غلو کرده است،
و به برگردانیدن تو خورشید تابان را بعد از غروب کردنش که همه گواهى به بازگشت آن دادند،
و به نفوذ فرمان در فرات در حالیکه آبش بالا آمده و لبریز شده بود و صبح کرد در حالیکه آبش پائین رفته و کم شده بود،
و بآمدنت در شبى بمدائن براى غسل دادن سلمان وقتیکه از دنیا رفته بود،
و حکایت اژدها موقعیکه آمد نزد تو براى کشف قضّیهاى که ندانسته بود آنرا،
(130) پس حل کردى مشکل او را و برگشت بخوشحالى براى علم آن که مجمل آنرا تفصیل داده بودى،
و شیرى آمد نزد تو در روزى و شکایت از سختى زایمان همسرش کرد پس دعا کردى برایش تا آسان شد بر او درد زایمان،
و بلند شدى از بالاى بساط در حالیکه اهل رقیم را خطاب میکردى پس بشتاب پاسخ تو را دادند،
اى خطاب کننده گرگها در صحراها و سخن گوى با مردهگان در زیر تودههاى خاک،
ایکاش در میان زندهها شما حاضر بودى و میدیدى که حسین تو در زمین کربلا افتاده است،
(135) برهنهایکه خاک کربلا میپوشانید او را بجاى لباس جانم قربان او که لباس او را بغارت برده بودند،
افتاده روى سنگهاى داغ در حالیکه آغشته بخون و پیشانیش بخاک و شن آلوده بود،
تشنهایکه اعضایش مجروح بود و غیر از خون بدنش آبى براى او نبود،
و اسبها روى سینهاش را پامال کردند در حالیکه مدتها جبرئیل موکل تخت و گهواره او بود،
کشته شد آیا ندانستى براى چه گناهى پامال کردند سینهئى را که براى علم قصد او را میکردند،
(140) و بدندان او چوب خیزران میزد در حالیکه چه اندازه پیامبر براى شرافتش آنرا میبوسید،
و فرزندان او در زنجیر اسارت طاغیان نالهکنان بودند و با شلاق آنان را پاسخ میدادند،
و زنان او از اطرافش گریه میکردند پدرم فداى زنان داغدیده ناله کن باد،
ناله میکردند بهترین سید و آقا را از ساداتیکه مهاجرت کردند از منازلشان و مانوس شدند با وحشیان صحرا،
پدرم قربان ماههائى باد که در مدینه طلوع کردند و در زمین غاضّر به غروب نمودند،
(145) شبران جنگیکه پاکدامنى آنها را شدت گرسنگى لمس نکرد و کسیکه بآنها وارد شود هرگز درمانده نگردد،
کسیکه برخورد کند بایشان بباران تندى برخورده از جهت بزرگوارى و بخشندهگى و اگر چه برابر شود با شیر بچهاى،
دستهاى دشمنان کند ایشانرا از منازلشان پدرم قربان گروهیکه از منازلشان در بدر و آواره شدند،
سیر کردند باصرار و اجبار در حالیکه مرگ اطرافشان حرکت میکرد و چارهاى از آن نمیدیدند،
وطنشان برایشان تنگ شد پس کنار فرات را از میان اماکن جایگاه خود ساختند،
(150) دست طاغوتیان بر ایشان پیروز شد و خیال نکنم و تو هم قبول ندارى که گنجشک دریائى باز را شکار کند،
منع کردند از ایشان آب فراتیکه در نزدیک او بود بشمشیرهایشان و خونشان حلال گونه ریخته میشد،
دور شد سرهایشان از بدنهایشان پس بر نوک نیزهها نصب و پژمرده شده بودند،
گریه میکرد اسیرشان براى غصه فقدان گشتههایشان و در حقیقت هر یک گرفتار بود،
این یکى بر طرف راست آغشته بخون رگهایش افتاده و آن دیگرى را بسته بزنجیر میبرند،
(155) و از عجایب است که شیرانرا باسارت بسته و سگها بچه شیرانرا پاره پاره میکرد،
قلبم میسوزد براى زین العابدین که در زیر سنگینى غل و جامعه دست و پا بسته میبرند،
بیتاب بود در زیر زنجیر گران و براى مصیبتهایش ناراحت و بیمناک بود،
جانم فداى اسیرى باد و ایکاش صورت و گونهام براى او در میان محملها محملى بود،
سوگند میخورم بخداى بخشنده قسم راستى که اگر فرعونهاى و طاغوتهاى اوّل نبودند،
(160) قلب محمد درباره نوهاش مضطرب و پریشان نمیشد و قلب على هم از مصیبت فرزندش بدرد نمیآمد،
خیانت کردند پیمانهائى را که با پیامبر بستند و آتشى جنگى افروختند که هرگز شعله آن خاموش نشود،
اى صاحب اعراف ایکسیکه بر او عرض میشود هر مخلوقى خواه حق باشد خواه باطل،
اى صاحب حوض کوثریکه براى حزبش مباح و حلال و منع میکند از آن گناهکاران گمراه را،
اى بهترین کسیکه لبیک گفت و طواف کرد و سعى نمود و دعا کرد و نماز خواند و در حال رکوع صدقه داد،
(165) دست یافتم از شما بحظّ فراوانى منزّه است، کسیکه بخشید بخشش را و بسیار نمود،
فرزندان دنیا مشغول شدند بمدح پادشاهنشان و منم آنکه هرگز بمدح غیر شما مشغول نشوم،
و آنها رفت و آمد کردند براى ورود بر آنها لیکن ایشان برگشتند در حالیکه تحصیل کرده بودند بر گفتههایشان چیز کمى را،
و من اختصاص دادم بشما مدح خود را پس دفینههاى من پر بگرانترین ثوابها و حسنات است،
و من به برکت شما بینیازم و احتیاجى برایم نیست و کسیکه مالک ولبریز شد توانگرى را بینیازى شود که از غیر شما هرگز سئوال نخواهد کرد،
(170) مولاى من پیشکش توست از (على) مدیحه عربیه الفاظى که دوستیش صادقانه است،
نیست طلائى مانند آن لیکن مرواریدیستکه نظم و ترتیب آنرا مکمّل نموده و جدا کرده است،
پس از من جستجو کن عروس نوجوان دوشیزهاى که زیبایش براى غیر تو هرگز معلوم نشود،
پس صداق و مهریه آن قبول و پذیرفتن شماست پس براى آن اى فرزند بزرگواران شنوا و پذیرا باش،
و بر شماست از من درود مادامیکه دعا کننده حى على الفلاح براى نماز بصداى بلند دعا کند،
(175) درود خدا بر شما باد مادامیکه زندهگى جریان داشته باشد و براى گریه او دندان عمر لبخند زند،
الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج6، ص: 535